بادرود بر کاربرمحترم
هدف از ارائه مطالب این وبلاگ فقط درجهت شناختن بهتر فضای روابط بین الملل ومفاهیم مربوطه به آن است
وبه هیچ عنوان به حزب یا گروهی هیچ تعلقی ندارد ونخواهد داشت.
با سپاس -نیکنام
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
POWER PLAY و
آدرس
powerplay.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
تا سال 2011 به موجب سازوکارهایی همچون اتحادیه مدیترانه و در پی سیاست همسایگی اتحادیه اروپا سطح روابط این اتحادیه با سوریه به بالاترین سطح خود از 1977 (آغاز روابط دو بازیگر) رسید اما تسری تحولات خاورمیانه به سوریه، اتحادیه اروپا را در مقابل این کشور قرار داد.
همانطور که برای حسن روابط دو بازیگر تا سال2011 دلایل بیشماری را میتوان ذکر کرد؛ تنزل سطح روابط آنها در فضای فعلی منطق خاص خود را داشته که برخاسته از تعریفی نوینی است که به موجب آن، این اتحادیه تلاش میکند بازتعریفی از نقش و جایگاه خود در نظام بینالملل در شرایط فعلی ارائه دهد. بنا بر این تعریف، هویتی شکل میگیرد که موجب نگاه خاص اتحادیه اروپا به تحولات خاورمیانه و متعاقب آن به سوریه میشود.
مسئولین سیاست خارجی اتحادیه اروپا اعتقاد دارند که دنیا وارد مرحله انتقالی شده است. آنها گواه ادعای خود را تطویل بحران مالی جهانی و نیز امواج پردامنه دموکراسیخواهی در جهان عرب میدانند. به باور آنها، این امر اتحادیه اروپا را محکوم به سازگاری با شرایط جدید میکند. چراکه دوران گذار در هر مقطع تاریخی میتواند موقعیت بازیگران را در سلسه مراتب قدرت جابجا کند.
با این بینش، اتحادیه اروپا تلاش میکند از چالشهای موجود، فرصتهای تاریخساز خلق کند و با بهرهگیری از فرصتهای ایجادی از سطح یک ابردولت به یک ابرقدرت ارتقا یابد. بدین منظور، باید پاشنه آشیل اتحادیه اروپا یعنی نبود سیاست خارجی و امنیتی واحد تقویت شود. تحولات خاورمیانه و بخصوص ناآرامیهای سوریه این فرصت را در اختیار اتحادیه اروپا قرار میدهد تا به دور از موضوعاتی از سیاست خارجی که مستقیماً چالشهایی را برای اعضا ایجاد میکند و اموری که رسیدن به اجماع پیرامون آنها دشوار است تمرین سیاستگذاری خارجی واحد را در دستورکار اعضا قرار دهد.
از اینرو، به باور سولانا، بحران سوریه به دلیل ابعاد خاص آن میتواند این فرصت را در اختیار اتحادیه اروپا قرار دهد تا به جای آنکه این نهاد درگیر پروسهها باشد بیشتر به اقدام و مشارکت بپردازد و از این طریق، به ایجاد و بازسازی نهادها و سازوکارهای مناسبی اقدام کند تا در آینده ابتکار عمل را در دو منطقه تاثیرگذار در سلسه مراتب قدرت جهانی یعنی مدیترانه و خاورمیانه بدست گیرد.
نکته قابل تامل در ایفای نقش اتحادیه اروپا در سوریه بازی با قواعد جاری و در عین حال منحصر به این اتحادیه میباشد به طوریکه کاترین اشتون نماینده سیاست خارجی اتحادیه اروپا، در سخنرانی خود در جمع نمایندگان پارلمان اروپا در ماه سپتامبر 2012 با اعلام ناکارآمدی سیاستهای جامعه بینالملل در قبال سوریه از ابتکار عمل اروپایی در سوریه صحبت کرد. هرچند کاترین اشتون اشارهای به جزئیات رویکرد اروپایی در قبال بحران سوریه نکرد ولی ناگفته پیداست که اتحادیه اروپا به دنبال راهی اروپایی است که دربردارنده بیشترین منافع برای این بازیگر است و در عین مشابهت در اهداف اعلامی و نیز قواعد بازی با رویکرد آمریکا (مانند سخن گفتن از نقض حقوق بشر در سوریه در توجیه سقوط اسد و یا اعمال تاکتیک تحریمهای پلهای)، اختلافات جدی نیز در اهداف اعلانی با آمریکا دارد. به عنوان مثال تامین امنیت رژیم اسراییل آنگونه که برای آمریکا واجد اهمیت است برای اتحادیه اروپا اولویت ندارد چراکه عمدتا نگاه اروپایی بیشتر معطوف به منافع اقتصادی در مناطق موصوف است برعکس رویکرد آمریکایی که تثبیت و حفظ نظم آمریکایی بعد از جنگ سرد را الویت اصلی خود میداند.
به نظر میرسد اتحادیه اروپا سعی میکند به اندرزهای خاویر سولانا که به عنوان نماینده این اتحادیه در کنفرانس سالانه موسسه مطالعات امنیتی اتحادیه اروپا شرکت داشت گوش دهد. مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا در این کنفرانس اذعان داشت در دنیای بیثبات فعلی، اتحادیه اروپا نیازمند راهحلهای هدفمند به جای راهکارهای عمومی است. یکی از این راهها، گذار از نظریههای فراگیر مانند جنگ علیه تروریسم و ورود به اختلافات تعیینکننده در مقیاس منطقهای و جهانی مانند ایران و سوریه است. از اینرو، اتحادیه اروپا در بحران سوریه در نظر دارد به جای تن دادن به روندهایی که توسط دیگران طراحی میشود، روندهایی را برای دیگران طراحی کند تا بدین وسیله، با مشارکت بیشتر در توسعه و بازسازی نهادها و قواعد مخصوصاً در دو منطقه خاورمیانه و مدیترانه سهم بیشتری از مدیریت جهان را حداقل در مناطق راهبردی به مدد اقتصاد قدرتمند خویش از آن خود کند.
حسین کبریاییزاده، کارشناس خاورمیانه
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,
|
اوباما و محدودیتهای فروش سلاح
اوباما و محدودیتهای فروش سلاح
دسترسی گسترده مردم آمریکا و وقوع فجایعی مانند جنایت در مدرسهای در شهر نیوتاون ایالت کانتیکت هر از چند گاهی باعث مطرح شدن بحثهایی در مورد ضرروت کنترل بیشتر فروش سلاح در عرصه عمومی آمریکا میشود. با این حال اینبار باراک اوباما در جایگاه رئیسجمهور آمریکا لایحهای را برای محدودیت فروش سلاح به کنگره این کشور فرستاده است، اقدامی است که در دستگاه سیاسی آمریکا سابقه چندانی ندارد. بحث محدودیت فروش سلاح از جمله بحث برانگیزترین مباحث داخلی آمریکاست که به اندازه طرفداران آن مخالفانی دارد. بر اساس قانون اساسی آمریکا داشتن سلاح یکی از حقوق شهروندان آمریکایی است. در اصلاحیه دوم قانون اساسی در سال 1791 تأکید شده که «داشتن یک نیروی منظم شبهنظامی مردمی که برای امنیت یک کشور آزاد ضروری باشد و حق مردم برای حمل و نگهداری اسلحه محترم شمرده میشود». مخالفان کنترل سلاح چه در کنگره و چه در قالب گروهها و لابیهای طرفدار سلاح در آمریکا به این ماده قانونی اشاره دارند و هرگونه اقدامی برای ممنوعیت فروش سلاح را غیرقانونی میدانند. با این حال کشتار در مدرسه ابتدایی سندی هوک در ۱۴ دسامبر که منجر به قتل ۲۰ دانشآموز خردسال شد افکار عمومی آمریکا را جریحهدار کرده و موج جدیدی از طرفداران ممنوعیت سلاح را ایجاد کرده است.
اوباما در واکنش به این جنایت بر ضرورت پیشگیری از وقایع مشابه در آینده تأکید کرد و لایحه محدودیت فروش سلاح را به کنگره فرستاد. در این لایحه فروش 157 اسلحه جنگی و سلاحهایی که ظرفیت خشاب بالایی دارند ممنوع شده است. بر این اساس فروش خشابهایی که ظرفیتشان بیشتر از ۱۰ گلوله است، ممنوع میشوند. همچنین فروش و در اختیار داشتن گلولههای نافذ زره نیز از جمله ممنوعیتهاست. تمرکز بر چنین سلاحهایی بهویژه به این خاطر است که انواع مشابهی از آنها در فجایع اخیر استفاده شده است. بر اساس لایحه اوباما، همچنین پیشینه افرادی که میخواهند سلاح بخرند از این پس باید با دقت بیشتری بررسی شود. در حال حاضر خریدهای شخصی و بعضی از خرید و فروشها در نمایشگاههای سلاح از بررسی گذشته افراد مستثنی هستند. از طرف دیگر مجازات بیشتر برای قاچاقچیان سلاح به خصوص دلالان غیرمجاز که برای جنایتکاران سلاح میخرند، در نظر گرفته شده است. دولت اوباما همچنین ۲۳ گام فوری را بدون تصویب کنگره اتخاذ کرده است که از جمله آنها میتوان به ارتقای سیستمهای موجود برای بررسی سوابق جنایی افراد، بهکارگیری مشاوران و ماموران حفاظتی بیشتر در مدارس و دسترسی بهتر به خدمات روانپزشکی اشاره کرد.
با این حال این اقدامات مورد انتقاد شدید گروههای طرفدار سلاح و برخی اعضای جمهوریخواه کنگره قرار گرفته است. آنها اوباما را متهم میکنند که میخواهد حق داشتن سلاح را از آمریکاییها بگیرد و این طرح راهحل بحرانی نیست که جامعه آمریکا با آن روبهروست. به عقیده طرفداران سلاح لایحه اوباما تنها دارندگان قانونی سلاح را محدود میکند و کودکان آمریکایی همچنان در برابر تراژدیهای آینده بیدفاع میمانند. به عقیده آنها دولت باید حفاظت از مدارس را افزایش دهد و اجازه دهد مسئولان مدارس مسلح باشند به جای اینکه اسلحه را ممنوع کند.
برخی از کارشناسان نیز در آمریکا این لایحه را عامل چندان موثری در پایین آوردن آمار جنایت نمیدانند. به عقیده آنها قربانیان سلاحهای کمری بسیار بیشتر از کسانی هستند که با سلاحهای جنگی کشته شدهاند. بر اساس برخی گزارشها، از 543 نیروی پلیسی که در سالهای 2002 تا 2011 کشته شدهاند، 366 نفر با سلاح کمری از پای درآمدهاند. از طرف دیگر میزان فروش غیرقانونی سلاح در آمریکا نیز بسیار بالاست. حدود چهل درصد از فروش سلاح در آمریکا خارج از کنترل اف.بی.آی انجام میشود و فروشندگان خصوصی سلاح میتوانند بدون بررسی سابقه خریداران خود به آنها سلاح بفروشند. برخی گزارشها بیانگر آن است که هشتاد درصد از کسانی که از اسلحه گرم در یک جنایت استفاده کردهاند بدون نظارت دولت به این سلاحها دسترسی پیدا کردهاند.
با این حال این واقعیتها مانع از این نمیشود که دولت اوباما برای تسلی خاطر مردمی که از جنایت مدرسه سندیهوک آزردهاند، کاری انجام ندهد، حتی اگر این اقدام محدود باشد. مسئله ممنوعیت سلاح موجب برگزاری تظاهرات مخالفان و موافقان اسلحه در آمریکا شد. از جمله هزاران آمریکایی در راهپیمایی اعتراضی علیه خشونتهای ناشی از آزادی سلاح در آمریکا، در واشنگتن راهپیمایی کردند و خواستار اقدام کنگره و مجالس ایالتی برای تصویب قوانین کنترل سلاح در آمریکا شدند. در این راهپیمایی چهرههای دولتی نظیر وزیر آموزش آمریکا نیز حضور داشتند. همچنین هزاران طرفدار حمل سلاح نیز در 49 ایالت آمریکا راهپیمایی کردند تا مخالفت خود را با هرگونه اقدام برای ایجاد محدودیت در زمینه خرید و فروش سلاح اعلام کنند.
بحث کنترل سلاح در عرصه عمومی آمریکا توجه بسیاری را به خود معطوف کرده است و تا حدی بحثها و نگرانیهای اقتصادی را کمرنگ کرده است. مسئله آزادی فروش و دستیابی به انواع سلاح همواره یکی از نگرانیهای خانوادههای آمریکایی بوده است که بعد از جنایت شهر نیوتاون و کشته شدن کودکان این نگرانیها تشدید شده است. اوباما تلاش دارد تا با یک لایحه، واکنش مناسبی به این جنایت نشان بدهد؛ اما این لایحه نکاتی را در بر دارد. شرایط سیستم سیاسی آمریکا و حضور حامیان سلاح در بین اعضای کنگره که تعداد قابل توجهی را نیز تشکیل میدهند باعث شده تا تصویب لایحه اوباما از شانس کمتری برخوردار شود. در این رابطه باید به این نکته توجه کرد که طرفداران اسلحه در آمریکا تنها منحصر به لابیهای صنایع اسلحه نیستند بلکه برخی از قشرهای مردمی بهویژه در ایالتهای جنوبی و غربی داشتن اسلحه را حق مسلم خود میدانند. در واقع از زمان استقلال آمریکا و بهخاطر ناامنی گسترده در سرزمین پهناور آمریکا مردم دفاع از خود را در برابر راهزنان حقی میدانستهاند که در قانون اساسی نیز بر آن تأکید شده است. از اینرو هر نوع اقدامی برای محدود شدن این حق را تهدیدکننده میدانند.
از طرف دیگر، حتی در صورت تصویب لایحه اوباما و ممنوعیت فروش برخی از سلاحها، نمیتوان مانع جنایتکاران روانیای شد که تعداد آنها روبه افزایش است. لایحه اخیر محدودیتهای بسیار کمی را در بر دارد و در تلاش است تا راههای قانونی دسترسی به سلاح را ممنوع کند؛ در حالیکه تنوع و گستردگی سلاحهای در دسترس قابل مقایسه با لایحه محدودکننده اوباما نیست. از اینرو به نظر میرسد لایحه اوباما بیشتر یک راهکار مقطعی و واکنشی به رویدادهای تراژدیک باشد تا اینکه بخواهد پاسخی مناسب و پیشگیرانه نسبت به رویدادهای خونینی نظیر مدرسه سندی هوک باشد.
افسانه احدی، کارشناس آمریکا
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,
|
قدرت مانور کره شمالی
قدرت مانور کره شمالی
کره شمالی اعلام کرده است که در پی انجام موفقیتآمیز موشک دوربردش قصد دارد دومین آزمایش هستهایاش را بهزودی انجام دهد. برد نسل جدید موشکهای دوربرد کره شمالی تا سواحل آمریکا میرسد. این کشور هدف خود را از توسعه تکنولوژی موشکیاش، بازدارندگی در مقابل آمریکا اعلام کرده و روشن ساخته است که در تیررس قرار دادن خاک آمریکا بهوسیله موشکهای بالستیک بخشی از این سیاست بازدارندگی است و این بهرغم مخالفتهایی است که در شورای امنیت سازمان ملل متحد از توسعه موشکی و هستهای کره شمالی وجود دارد. از اینرو این پرسش مطرح میشود که پیونگ یانگ واقعاً از چه پشتوانه عملی برای نادیده گرفتن فشارهای منطقهای و بینالمللی برخوردار است که میتواند همه مخالفتها را نادیده بگیرد؟ در این خصوص چند موضوع جداگانه را میباید درنظر گرفت:
1. قدرت استقلال عمل ملی؛
2. موقعیت ژئوپلیتیک در همسایگی چین و روسیه؛
3. سیاستهای زیادهطلبانه آمریکا در شرق آسیا؛
4. نگرانی کره جنوبی و ژاپن از فروپاشی کره شمالی.
هرکدام از این موضوعات قدرت مانور کره شمالی را به نحو غیرقابل انکاری افزایش دادهاند و رهبران کره شمالی نشان دادهاند که بهدرستی نقش خود را میدانند و دست به بازی ماهرانهای زدهاند تا حداکثر توان خود را برای حفظ نظام بهکار گیرند و فرصتها را در مقابل تهدیدات بالقوه افزایش دهند. دلیل اصلی اینکه پس از پایان جنگ سرد و تقویت وحدتطلبی در کشورها و ملتهایی که تحت تأثیر بلوکبندیهای قدرت تجزیه شده بودند کره شمالی با نمونه یمن جنوبی و یا آلمان شرقی روبهرو نشد، در همین واقعیت نهفته است. از قضا تفاوت در وضعیت و موقعیت کره شمالی و کره جنوبی به قدری زیاد بود که نه کره جنوبی و نه متحدانش حاضر به پذیرش هزینههای چند صد میلیاردی اتحاد دو کره نشدند و این فرصت برای نظام مارکسیستی ـ لنینیستی پیونگ یانگ بهوجود آمد که راه جداگانهای را در پیش بگیرد. تلاش وحدتطلبان در سئول در عمل با مانع درونی روبهرو شده بود. علاوهبراین معضل دیگری برای ژاپن هم وجود داشت که از ترکیب نظم اجتماعی و قدرت نظامی کره شمالی و ادغام آن با نظم اقتصادی و توسعه کره جنوبی نگرانی داشت و چین نیز مایل نبود که از ترکیب این دو در شبهجزیره کره با قدرت مزاحم جدیدی روبهرو شود.
در چنین فضایی بود که شبهجزیره کره، تجربه متفاوتتری را از آلمان و یمن درپیش گرفت و همچنان به میراث دوران جنگ سرد وفادار باقی ماند. ولی آیا این همه ماجراست؟ گمان نمیرود که چنین باشد، جایگاه چین و روسیه در معادله جهانی قدرت و ادعاهای این دو کشور که تمایل آشکاری به چندگانگی قدرت جهانی پیدا کردهاند و ادعای تکقطبی بودن قدرت را که آمریکا مدعی آن است به زیر سؤال بردهاند، به سود کره شمالی عمل کرده است و قدرت مانور آن را افزایش داده است. رهبران پیونگ یانگ ارزیابی درستتری از شرایط منطقهای و جهانی دارند و تا حد زیادی به حمایت روسیه و چین در شرایط حاد امیدوارند. منتهی این امیدواری هم تمامی حقایق را دربر ندارد. کره شمالی بهعنوان یک بازیگر ماهر به واقعیتهای متفاوتتری نظر دارد. رهبران کره شمالی در این خصوص دچار سوءتفاهم نیستند و بهدرستی میدانند که چین و روسیه در هر حال و در تمامی مواقع و شرایط حمایت بدون قید و شرطی از کره شمالی ندارند. روی همین اصل هم هست که توان ملی خود را افزایش میدهد، هرچند که این توان ملی همهجانبه نیست و جهتگیری اصلی آن به طرف تقویت بنیه دفاعی موشکی ـ هستهای است و این تکبعدی بودن قدرت ملی کره شمالی آسیبپذیریهای خاص خود را دارد.
اینکه کره شمالی تا کی و تا چه زمانی میتواند شرایط کنونی را تحمل کند بهدرستی روشن نیست. نظام حاکم در کره شمالی نظامی بسته و منزوی است تا آنجا که مردم این کشور از آنچه در همسایگیشان در کره جنوبی میگذرد، اطلاعات موثق چندانی ندارند. رسانهها بهشدت تحت کنترل دولت قرار دارند و دسترسی به تلفن همراه و اینترنت رویایی دستنیافتنی برای تودههای مردم در کره شمالی است و این در حالی است که در کره جنوبی از امور پیش پاافتاده تلقی میشوند. این تفاوت سطح زندگی دو ملت جداگانه از یک ملت واحد تاریخی ساخته است که بهغایت مصنوعی بهنظر میرسد و بقای آن در بلندمدت با ابهامات جدی روبهروست. درست از همین زاویه است که بحث دیگری مطرح میشود و هیچکس حاضر نیست درباره آن فکر کند و یا بهصورت علنی اظهار نظر کند. ابهام این است که آیا سیاستهای آمریکا در شبهجزیره کره با قدرت مانور کره شمالی بهنوعی سازگاری پنهانی نرسیده است؟ قضاوت در این خصوص ساده نیست ولی ارزش فکر کردن دارد.
پیرمحمد ملازهی، کارشناس آسیا
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,
|
بحران اقتصادی جهان و افزایش فروش تسلیحات
بحران اقتصادی جهان و افزایش فروش تسلیحات
مقدمه
تشدید بحران اقتصادی در جهان باعث شده است تا کشورهای غربی در مناطق مختلف جهان به تلاش برای افزایش فروش و صدور تسلیحات بپردازند. این در حالی است که فروش تسلیحات ناامنی اقتصادی، فقر و کشتار را در بسیاری از مناطق دنیا دامن زده است. با این وجود و بهرغم افزایش فروش تسلیحات توسط کشورهای غربی جایزه صلح نوبل به سران اتحادیه اروپا برای تلاش آن در جهت حفظ صلح در 60 سال گذشته اعطا میشود. این امر تضاد و تناقض موجود در اهداف حقوق بشری اعلام شده از سوی غرب و اهداف سیاست خارجی آنها را بیشتر نشان میدهد. در این چارچوب، ایرانهراسی و بزرگنمایی خطر ایران یکی از شیوههای این کشورها برای فروش تسلیحات به کشورهای منطقه است. این امر ضرورت دقت و ظرافت در موضعگیریهای رسمی و غیررسمی جمهوری اسلامی ایران را در سطوح مختلف برای خنثی کردن طرفند غرب گوشزد میکند.
در این چارچوب حدود یک سال پیش کنگره آمریکا یک قرارداد تسلیحاتی 10ساله به ارزش 60 میلیارد دلار با عربستان سعودی را تأیید کرد. این قرارداد شامل فروش هواپیماهای «اف ـ ۱۵»، هلیکوپتر، موشکهای مختلف، بمب، رادارهای هشداردهنده و دستگاههای ویژه دید در شب میشد. پارهای از نمایندگان تنها زمانی به این معامله رأی دادند که به آنها اطمینانخاطر داده شد که افزایش توان نظامی عربستان تهدیدی برای برتری تسلیحاتی رژیم اسراییل در منطقه نخواهد بود.
همچنین تسلیحاتی شامل جتجنگی، تانک و غیره به ارزش ۳۱ میلیارد یورو از سوی آمریکا راهی مهمترین متحدان این کشور در خاورمیانه خواهد شد. قرار است هواپیماهای جنگی «اف ـ 15» به ارزش 30 میلیارد دلار (۲۳ میلیارد یورو) به عربستان سعودی فروخته شود. عربستان صاحب ۸۴ فروند هواپیمای جدید و70 فروند جت خواهد شد. حدود ۱۱ میلیارد دلار (تقریبا ۸ میلیارد و 400 هزار یورو) تسلیحات نیز روانه عراق خواهد شد. قرار است عراق از آمریکا جنگندههای «اف ـ ۱۶»، تانک، کلاههای ایمنی و خودروهای ویژهی جادههای صعبالعبور دریافت کند. آمریکا نگران است که مالکی از ارتش خود برای سیادت اکثریت شیعه عراق بر اقلیت سنی استفاده کند. جیمز جفری، سفیر آمریکا در عراق، نیز نگرانی خود را از عقد پیمانهای نظامی کشور متبوعش با عراق ابراز کرده است. همچنین نزدیکتر شدن دولت بغداد به جمهوری اسلامی ایران نیز برای آمریکا که هدف تبدیل عراق به عاملی برای تعادل در منطقه را دارد نگرانکننده است. انگلیس و فروش تسلیحات
انگلیس نیز تلاش زیادی برای فروش تسلیحات انجام داده است. سفرهای «کامرون» با تمرکز بر معاملات نظامی و امتیازات نفتی برای شرکتهای انگلیسی نشان میدهد انگلیس بهدنبال تقویت روابط با شرکای خاورمیانهای خود است. چنانچه در سال 2012 انگلیس و امارات متحده عربی قرارداد همکاری دفاعی امضا کردهاند. انگلیس درتقویت روابط اقتصادی و دیپلماتیک با شرکای خاورمیانهای، مقابله با تهدید برنامه تسلیحات هستهای ایران بهانه کرده است. دو کشور یک «شرکت صنعتی دفاعی» ایجاد کردهاند که بر تقویت همکاری درباره جنگنده «تایفون» و دیگر تکنولوژیها متمرکز است.جنگنده «تایفون» یا «یوروفایتر» یک هواپیمای جت چندکاره است که با «راپتور F-22» و «لایتنینگ F-35» قابلقیاس میباشد. کامرون، معامله حداقل 60 «یوروفایتر» به ارزش تقریباً 5/9 میلیارد دلار را انجام داده است. به موازات این قرارداد امارات متحده عربی در حال مذاکره برای خرید جتهای «داسالت رافال» فرانسوی نیز هست. کامرون به عربستان سعودی سفر کرد و در آنجا نیز با شاه عبدالله و ولیعهد «سلمان» درباره فروش تسلیحات بحث و مذاکره نمود. تلاش آلمان برای فروش سلاح
آلمان نیز بهدنبال فروش هرچه بیشتر تسلیحات است. دولت آلمان در نظر دارد با ارائه تسهیلاتی برای صادرات سلاح و انواع تجهیزات نظامی به اقتصاد این کشور رونق بخشد. هدف اصلاح قوانینی است که صادرکنندگان آلمانی را در وضعیت نامناسبی قرار میدهند. در جریان دیدار آنگلا مرکل، از اندونزی، اندونزی، خواستار امضای تفاهمنامهای شد که در آن همکاریهای نظامی بیشتری میان آلمان و اندونزی انجام شود. اندونزی در نظر دارد ارتش خود را مدرنیزه کند. در ماه مارس سال جاری الجزایر قراردادی به ارزش 400 میلیون یورو با شرکت «تیسن کروپ» آلمان برای خرید دو ناوچه و بالگردهای همراه آن امضا کرد. قرار است ۱۶ مربی آلمانی از سال 2013 تا 2017 این مسئولیت را به عهده گیرند. هزینه آموزش سربازان الجزایری حدود ۱۲میلیون یورو است. فروش سلاح به عربستان
در این ارتباط در ماههای اخیر عربستان سعودی خواهان خرید تانکهای جنگی از آلمان شده است. عربستان در پی خرید حدود 600 تا 800 تانک جنگی مدرن، مدل «لئوپارد ۲» از آلمان است. عربستان سعودی پس از مدتها بررسی میان دو گزینهی تانکهای آمریکایی «آبرامز ام ۱» و تانکهای آلمانی «لئوپارد ۲» تصمیم به خرید تانکهای آلمانی گرفت. درخواست تازه عربستان میتواند آینده دو شرکت «کرواس مافی وگمن» و «راین متال»، سازندگان تانکهای لئوپارد را تضمین کند. در شرایطی که وزارت دفاع این کشور در حال حذف خدمت سربازی و کوچک کردن ارتش است، شرکتهای تسلیحاتی آلمان برای ادامه فعالیت خود نیازمند به قراردادهای تازه فروش هستند.
در این ارتباط و در حالی که آمریکا ایران را به عنوان تهدید معرفی میکند، سازمان مدافع صلح BICC که یکی از اهداف آن روشنگری در زمینه هزینههای نظامی است، اعلام کرد که رقابت تسلیحاتی در جهان شدت یافته است. در خاورمیانه بیش از سایر کشورهای جهان برای تسلیحات نظامی هزینه میشود. تقریبا تمامی کشورهای خاورمیانه در40 رده نخست فهرست این سازمان مدافع صلح قرار گرفتهاند. رژیم اسرائیل در صدر این فهرست واقع شده است و سوریه در رده سوم، اردن در رده پنجم، کویت در رده هشتم، عربستان سعودی در رده دهم و ایران در رده سیودوم قرار دارد. کارشناسان هشدار میدهند که خاورمیانه در معرض خطر انفجار قرار دارد.
دکتر حسن شکوه، کارشناس مسائل اقتصادی
ابرار معاصر
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |شنبه 9 دی 1391برچسب:,
|
روسیه بازیگر مسلط در بازار تسلیحات هند
روسیه بازیگر مسلط در بازار تسلیحات هند
سفر اخیر پوتین به هند که در آستانه شصتمین سالگرد برقراری روابط میان هند و روسیه، به دهلی نو صورت گرفت، با امضای قراردادهای کلان نظامی همراه بود. در این سفر قراردادی 2/2 میلیارد دلاری برای مونتاژ 42 فروند جنگنده سوخو Su-30 و قراردادی 3/1 میلیارد دلاری برای فروش 71 فروند هلیکوپتر نظامی Mil Mi-17 میان دو کشور منعقد شد. این قراردادها را میتوان در راستای تداوم سنت همکاریهای وسیع نظامی میان دو کشور که از دهه 1960 تا کنون رو به توسعه بوده، ارزیابی کرد.
تعاملات نظامی هند و روسیه چند دهه قدمت دارد. هند از دوران شوروی همواره مهمترین خریدار تسلیحات روسی بوده است و در واقع بنیان صنعت دفاعی این کشور رنگ و بوی روسی دارد. از دیگر سو مهمترین چهره قدرت و قابلیت روسیه در حوزه نظامی است و این قابلیت مهمترین اهرم روسیه در تعامل با کشورهای در حال توسعه است.
سابقه همکاریهای نظامی هند و شوروی سابق به 1962 بازمیگردد، هنگامیکه هند برای نخستینبار هلیکوپتر، هواپیماهای ترابری و جنگندههای میگ-21 را از شوروی دریافت کرد. در همین سال هند و پاکستان با تحریم تسلیحاتی غرب مواجه شدند و همین امر زمینه را برای ورود گسترده شوروی به صنعت دفاعی و نظامی هند فراهم آورد، بهگونهای که در آستانه فروپاشی شوروی، 70 درصد تجهیزات نیروی زمینی، 80 درصد تجهیزات نیروی هوایی و 85 درصد تجهیزات نیروی دریایی این کشور ساخت شوروی بود.
در دوران پس از فروپاشی شوروی نیز دو کشور بلافاصله در 1993 قراردادی برای همکاری بلندمدت در زمینه نظامی امضا کردند. این قرارداد در سال 2000 به مدت 10 سال دیگر تمدید شد. در این دوره در سال 2004 هند موفق به خرید ناو هواپیمابر ادمیرال گورشکوف به مبلغ 5/1 میلیارد دلار شد. البته مجموع این قرارداد با در نظر داشتن ایجاد تاسیسات بندری لازم توسط روسیه به 3 میلیارد دلار رسیده است. این ناو هواپیمابر قرار بود در سال 2008 به هند تحویل داده شود، اما به دلیل برخی مشکلات در روند نوسازی این ناو و مهمتر آنکه روسها به دفعات قیمت آن را افزایش دادند و تا حدی باعث رنجش هندیها نیز شدند، قرار شد نهایتا تا سال 2012 به هند تحویل داده شود. اما در ماه اکتبر نیز تحویل این ناو بدلیل بروز مشکلاتی در موتور آن با تاخیر مواجه شد. روسها وعده کردهاند تا اواخر سال 2013 این ناو را به هندیها تحویل دهند.
هند در سالهای اخیر دومین خریدار بزرگ تسلیحات در جهان بوده است. بنابراین هند به عنوان مشتری سنتی تسلیحات روسی و کشوری که هنوز 80 درصد نیازهای تسلیحاتی خود را از روسیه تامین میکند، برای این کشور از اهمیت ویژهای برخوردار است. اهمیت این کشور برای روسها هنگامی بهتر قابل درک میشود که توجه داشته باشیم سهم روسها از بازار تسلیحاتی جهان از 44 درصد (در مقابل 29 درصد سهم آمریکا) در اواخر دوران شوروی به 4 درصد در اواخر دهه1990 کاهش یافت و آنان با تلاشهای بسیار و نفوذ در بازارهایی چون هند و چین توانستهاند این سهم را به 24 درصد در سال 2011 برسانند. در وضعیت فعلی و بنابر آمارهای موسسه مطالعات صلح استکهلم، هند مهمترین بازار برای صادرات تسلیحاتی روسیه است و 33 درصد کل صادرات این کشور را جذب میکند، به گونهای که 80 درصد کل واردات تسلیحات هند از روسیه است و بریتانیا با 6 درصد و اسراییل با 4 درصد در ردههای بعدی صدور تسلیحات به هند قرار دارند. ارقام به خوبی گویای این امر هستند که روسیه با فاصله بسیار از رقبا بر بازار تسلیحاتی هند مسلط است.
در وضعیت فعلی هند تنها کشوری است که با روسیه قراداد خرید تسلیحات و کمکهای نظامی و فنی بلندمدت از سال 1994 منعقد کرده است. در چارچوب این قرارداد هند حداقل سالانه حدود 2 میلیارد دلار از روسیه تسلیحات و خدمات فنی دریافت میکند. از سال 2000 تا 2010 روسیه 30 میلیارد دلار تسلیحات به هند فروخته است. البته رقبای روسیه بویژه اروپاییها، آمریکا که بازیگر تازه واردی است و نیز اسراییل، سرسختند و میتوانند در آینده سهم روسیه را در این بازار بزرگ و روبه گسترش کاهش دهند. شاهد این مدعا آنکه روسها در سال 2011 در بزرگترین معامله تسلیحاتی تاریخ هند از رقبای فرانسوی خود شکست خوردند. در این جدال که بر سر فروش 126 فروند هواپیمای جنگنده به نیروی هوایی هند به ارزش 11 میلیارد دلار درگرفت، روسها با فرانسویها، آمریکاییها و انگلیسیها وارد رقابت شدند و در حالیکه اغلب کارشناسان، روسیه را برنده این میدان میدانستند در نهایت فرانسه وارد مذاکرات نهایی برای انعقاد این قرارداد کلان با هند شد، رخدادی که شکستی مهم برای روسیه بهشمار میآید. افزون بر این در سال 2012 نیز شرکت بوئینگ در رقابت با شرکتهای روسی برای انعقاد قراردادی 1/1 میلیارد دلاری با نیروی هوایی هند البته به لطف لابیگری شدید دولت اوباما برنده شد.
خلاصه آنکه روسیه هنوز فاصلهای عظیم با رقبا در بازار تسلیحاتی هند دارد و این مناسبات مهمترین بعد روابط این کشور با هند محسوب میشود، اما آنچه روشن است آنکه روسیه در آینده نمیتواند بهراحتی به موقعیت مسلط خود در این بازار ادامه دهد، زیرا با تعمیق مناسبات هند و مجموعه غرب، رقبای سرسختی به این بازار وارد شدهاند، رقبایی که در دو سال گذشته توانستهاند قراردادهایی به ارزش بیش از 15 میلیارد دلار را از چنگ روسها درآورند.
دکتر محسن شریعتینیا، کارشناس مسائل آسیا
ابرار معاصر
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |شنبه 9 دی 1391برچسب:,
|
اصول مندرج در اجلاس سران جنبش عدم تعهد
اصول مندرج در اجلاس سران جنبش عدم تعهد
این اجلاس در سطح جهانی با نظرات گوناگون مورد ارزیابی و تحلیل قرارگرفته است. ولی از آنجا که همیشه وقتی پای سیاست در میان است، جامعهشناسی به دست فراموشی سپرده میشود، در ارائه دیدگاهها جای تحلیلهای جامعهشناسی خالی مانده است. لذا، از بازگویی دلایل شکلگیری این اجلاس و تبعات آن صرفنظر نموده و با نگاهی جامعهشناسی قصد واکاوی برخی اصول و بنیانهایی را داریم که خواسته و ناخواسته برگزاری اجلاس بر آنها مهر تایید نهاده است.
1ـ امروز، با جامعه جهانی مواجه هستیم. هیچ کشوری نمیتواند به ادعای استقلال، سایر کشورها را نادیده بگیرد. اقدامات هیچ کشوری، قائم به خود کشور نیست و کشورهای دیگر به حسب دوری و نزدیکی دیپلماتیک، در سیاستها و معادلات یکدیگر تاثیرگذار هستند. توسعه و پیشرفت هیچ کشوری با اتکا به نیروهای درونی و منابع داخلی میسر نیست و عملکرد کشورها نقش عمدهای در تسهیل روند توسعه به عهده دارد. همچنین حل مشکلات، برطرف کردن موانع، کاستن از محدودیتها و غیره تنها با همت و عزم کشوری ممکن نیست و کمک و یاری سایر کشورها را میطلبد. این وضعیت را میتوان تعبیری از گفته «مارک پوستر» دانست که با پراکندگی، چندپارگی، بیکانونی توصیف میکند.
2ـ وابستگی امری طبیعی است. در گذشته وابستگی چون با استعمار، استثمار و امپریالیسم درمیآمیخت، مقبول و پذیرفته نبود. امروزه «وابستگی» به صورت تعامل، بده و بستانهای متقابل و چندجانبه ضرورت یافته است و امری طبیعی قلمداد میگردد. ابعاد وابستگی و شدت وابستگی در بخشهای سیاسی، فرهنگی و غیره به حسب میزان توسعهیافتگی تفاوت میپذیرد، ولی هیچ کشوری از وابستگی مستثنی نیست. این اجلاس، همچنین به بیان نوع عمیقتری از وابستگی اشاره داشت و آن وابستگی کشورها در «سرنوشت آینده» بود. پیشرفت تکنولوژی و کنترل بشر بر حوادث و قضایای طبیعی نقطه عطف بزرگی در زندگی بشریت محسوب میگردد و انسان مقهور توسعه مدعی در دست گرفتن سرنوشت خویش است. اما وابستگی کشورها، گویای این مطلب است که تا به دست گرفتن سرنوشت و تعیین روند آینده راه بسیاری در پیش است.
3ـ مشارکت امری اجتنابناپذیر مینماید. همکاری و همیاری همیشه پایه و اصل اساسی جامعه بوده است. اما آنچه مشارکت مدرن را از مشارکت قدیم مجزا مینماید، این است که مشارکت دیگر نیازمند همرایی همهجانبه در ایدئولوژی و مسئولیت نیست. عوامل زمینهساز مشارکت از جمله یگانگی، همنوایی و همبستگی از کلیت خارج شدهاند و مشارکت نیازمند پردازش این امور در قالب یک مجموعه منسجم نیست. مشارکت به بخشهای گوناگونی تجزیه شده است که هر کشوری به حسب موقعیت خویش در بخشی از آن وارد میشود. مانند زمانی که در خیابان راه میروید و فرهنگهای گوناگون بدون آمیزش در یکدیگر، به مبادله و دادوستد میان یکدیگر مشغول هستند، آنچه که «فرانسوا لیوتار» پایان «روایتهای کلان» میخواند.
4ـ «کثرتگرایی» واقعیت جهان شده است. تنوع و تکثر در جامعه سنتی با سلطه ایدئولوژی جمعگرایانه رنگ میباخت و افراد و گروهها در اجتماع مستحیل میشدند و کشورها نیز به همین ترتیب، در هژمونی قدرتهای بزرگ حل میشدند. اما امروز، کشورها، کوچک و بزرگ با فرهنگها و آداب متفاوت، بهرسمیت شناخته میشوند و مشارکت آنان در اقدامات جهانی به حساب میآید. البته «گرگور مک لنن» میان کثرتگرایی اجتماعی ـ فرهنگی و کثرتگرایی سیاسی قائل به تمایز است.
5ـ مبادله افکار و ایدهها، ابزار کارآمدی برای پیشبرد اهداف جامعه جهانی به حساب میآید. در گذشته قدرت نظامی، تجهیزات ارتش، سیستمهای جاسوسی، سازمانهای مخوف اطلاعاتی، ابزارهای غالب در تعاملات بینالمللی بودند. ولی در این اجلاس ثابت شد که رسیدن به اهداف جهانی با ابزار گفتگو، تبادل عقاید و نظرات میسر خواهد بود. در واقع، روابط از شکل سختافزاری فاصله گرفته است و شیوههای نرم، تمهیدات موثر برای برقراری ارتباط و پیروزی در اهداف به شمار میآید. آنچه «میشل فوکو» جامعهشناس فراساختارگرا، در نقش گفتمان و خاستگاه هر عصر در ایجاد گفتمان مسلط بیان کرده است.
6ـ برنامههای اجلاس شامل دو بخش اصلی سیاست و اقتصاد بود. این امر حاکی از آن است که فیمابین قدرت سخت و نرم، قدرت میانه «اقتصاد» قرار دارد که از یک سوی به سامانه سختافزاری محتاج است و از سوی دیگر ارزش افزوده را با نیروی ماهر و قدرت نرم فراهم میکند. از اینرو، سیاست که تا دیروز با «قدرت» یکهتاز میدان بود، امروزه شریکی پیدا کرده است که تولیدگری و ثروتزایی آن، ملاک شایستگی سیاست شناخته میشود. از اینرو، سیاست موفق به سیاستی اطلاق میگردد که توان آفرینندگی و تولید را افزایش داده و با ایجاد خلاقیت و نوآوری، راندمان سرمایه سیر صعودی خویش را ادامه دهد.
با توجه به این اختصار، آیا آینده دربرگیرنده وضعیتی است که بخشی از ویژگیهای جامعه پستمدرن را یدک میکشد، ولی در عین حال به سرمایهداری وفادار است؟ آیا آینده، با درس از گذشته به سوی توسعه و پیشرفت قدم برمیدارد و سیاست را بر مبنای جامعه جهانی سامان میبخشد؟ آیا آینده از تضادها صرفنظر کرده و تعاملات را با الگوهای کمک و یاری صورتبندی میکند؟ احتمالاً صبوری و گذر زمان، پاسخ این سوالات را روشن خواهد کرد.
موسسه ابرار معاصر
دکتر منیژه نویدنیا، کارشناس مسائل بینالمللی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:,
|
معامله در واشنگتن
معامله در واشنگتن
بهرغم اعلام شکست مذاکرات اخیر ژنرال ظهیرالاسلام، رئیس آژانس اطلاعات محرمانه ارتش پاکستان موسوم به آیاسآی با ژنرال پطرائوس، رئیس سازمان جاسوسی آمریکا “CIA” در واشنگتن، اکنون نشانههایی به دست داده میشود که توافقهای محرمانه مهمی حاصل شده است. عملیات مشترک ارتش پاکستان و “CIA” در وزیرستان شمالی، احتمالاً مهمترین توافق در این خصوص است. ظاهراً قرار است مأموریت هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در سطح عملیات شناسایی و ارائه آن به ارتش پاکستان محدود شود و عملیات بمباران اهداف تعیینشده “CIA” بهوسیله جنگندههای پاکستان صورت بگیرد. درواقع میتوان گفت که دو دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی پاکستان و آمریکا به نوعی تقسیم کار و وظایف رضایت دادهاند و اگر این همکاریها به حمله تمامعیار ارتش پاکستان به وزیرستان شمالی منتهی گردد، تحولی مهم در جهتگیریهای پاکستان شکل گرفته است.
البته ارتش پاکستان شرط حمله تمام عیار به وزیرستان شمالی را (که وعده آن را برای روزهای بعد از عید فطر داده است) بستن مرزهای افغانستان و پاکستان بهوسیله ارتش آمریکا و جلوگیری از فرار تروریستها به کوههای افغانستان اعلام کرده است. ولی این شرط چندان جدی نیست و نشانهای از آن است که در پاکستان هنوز تردیدهای جدی در این باره که ارتش پاکستان، آنگونه که مورد نظر “CIA” است، با شبکه حقانی برخورد حذفی بکند وجود دارد. این ادعای مقامات افغانستان را در همین رابطه باید جدی گرفت که گلولهباران و راکتپراکنیهای اخیر ارتش پاکستان به مناطق مرزی ایالتهای نورستان و کُنر افغانستان را در ارتباط با ایجاد تسهیلات برای جابهجایی اعضای شبکه حقانی و انتقال آنها از وزیرستان به مناطق امنی در داخل مناطق کوهستانی و دور از دسترس در داخل افغانستان ارزیابی کردهاند. همزمانی این نوع عملیات با سفر ظهیرالاسلام به آمریکا و توافقهای احتمالی پشتپرده تا حدی برداشتهای موجود در کابل را مورد تأیید قرار میدهد. هرچند که پاکستان در تلاش آگاهانه اقدام به انکار چنین پیوندی بین عملیات مرزی و انتقال شبکه حقانی به مناطق کوهستانی کرده است.
اما مهمتر از انتقال و جابهجایی شبکه حقانی نفس آمادگی پاکستان برای برخورد با گروههایی است که تاکنون تصور شده است دارای مناسبات پنهانی با آیاسآی پاکستان هستند. در وزیرستان شمالی گروهها و سازمانهای گوناگونی پایگاه عملیاتی و آموزشی برپا کردهاند که متعلق به ملیتهای متفاوتی میباشند و به گونهای از زیرمجموعههای سازمان القاعده به حساب میآیند. ازبکها، چچنها، ایغورها، کشمیریها، افغانها و عربها در وزیرستان شمالی حضور دارند و هر کدام به نوعی از حمایت قبایل محلی و یا تحریک طالبان پاکستان برخوردار شدهاند. درصورت حمله مشترک آمریکا و ارتش پاکستان به وزیرستان شمالی پرسشهای جدی مطرح میشود که بعید است از قبل برای “CIA” و آیاسآی مطرح نشده باشند و درباره پیامدهای احتمالی آنها از قبل فکری نشده باشد. ظن غالب در این خصوص آن است که نوعی معامله سودآور برای هر دو طرف آمریکا و پاکستان مورد بحث و توافق قرار گرفته باشد. محور اصلی چنین توافق پنهانیای میتواند در سه جهت پیامدهای منفی داشته باشد:
۱. اخراج و انتقال گروههای رادیکال اسلامی ازبک، چچن و ایغور به آسیای مرکزی؛
۲. اخراج و انتقال اعضای عرب القاعده به کشورهای عرب خاورمیانه؛
۳. اخراج و انتقال شبکه حقانی به داخل افغانستان و اجبار آن به پیوستن به روند صلح.
اگر چنین اتفاق توافقشدهای بین پاکستان و آمریکا بیفتد، آمریکا موفق خواهد شد بحران امنیتی از شرق افغانستان در امتداد مرزهای مشترک این کشور و پاکستان را به شمال این کشور و در حوزه امنیتی روسیه و چین انتقال دهد و این با اهداف راهبردی آمریکا همخوانی دارد. امن کردن تدریجی حوزه امنیتی خودی و ناامن کردن حوزه دیگران که در اینجا رقبای آمریکا یعنی چین و روسیه هستند اصلیترین هدف آمریکا است. در چنین تحولی آسیای مرکزی مجدداً وارد بازی بزرگ تاریخی خودش میشود و جریان رادیکال اسلامی بهتدریج میتواند بفهمد که فضای عملیاتی جدیدی برای اندیشه جهادیاش یافته است که میتواند مجدداً حمایت آمریکا و اروپا را هرچند در سطح نازلتری از دوران جهاد در افغانستان بهدست بیاورد. چنین تحولی برای جهادگران رادیکال اسلامی که امر جهاد را تعطیلبردار نمیدانند بهتدریج قابل فهم خواهد شد. ارتش پاکستان نیز نه در سطح گذشته ولی در ابعادی میتواند امیدوار باشد که نقش جهادیاش را اگر در افغانستان و هندوستان تضعیفشده احساس خواهد کرد ولی بهطور کلی مجبور به کنار گذاشتن آن نخواهد بود.
اما در ارتباط با القاعده و اعراب جهادی، با کاهش فضا و امکان مانور در جنوب آسیا و افزایش فضا و امکان مانور در خاورمیانه و شمال آفریقا برای القاعده فرصتی تاریخی بهوجود میآید که از بحرانهای امنیتی «بهار عربی» نهایت سود را ببرد و در مسیری قرار گیرد که راهش را برای تمرین دستیابی به قدرت در خاستگاه عربیاش باز کند. سومالی، یمن و سوریه مناسبترین مکانها برای کسب تجربیات جدید برای رادیکالهای اسلامی ـ عربی است. چه تصور شود که آمریکا از قبل پیامد توافق با پاکستان را در وزیرستان شمالی پیشبینی میکرده است و چه تصور شود که طرحی قبلی وجود ندارد، نتیجه در هر حال یکسان است و القاعده برای نقشآفرینی به خاورمیانه عربی انتقال خواهد یافت. پیامد دیگر و تاحدی اجتنابناپذیر حمله مشترک آمریکا و پاکستان به وزیرستان شمالی و اخراج گروههای وابسته به القاعده از آن، فرقهای کردن جنگ نظیر آنچه که در سوریه قابل ردیابی شده است در ابعاد کلیتر شیعه و سنی خواهد بود. بهعبارت روشنتر درونی کردن تضادی که بین رادیکالهای اسلامی سنی مذهب با غرب پیش آمده است و انتقال آن به داخل جبهه اسلامی هدفی است که خواهی نخواهی به سود غرب عمل خواهد کرد.
در هر حال اگر تحولات در وزیرستان شمالی در چنین مسیری امکان حرکت بیابد روند صلح در افغانستان را تسهیل و شبکه حقانی را مجبور به پذیرش صلح در کنار طالبان خواهد کرد ولی بحران رادیکالیسم ناشی از اسلام پایان نمییابد و محل جغرافیایی آن تغییر خواهد کرد. تضادهای آن هم از رادیکالهای اسلامی و آمریکا و غرب از یک طرف به سوی چین و روسیه در آسیای مرکزی و سین کیانگ چین هدایت خواهد شد و از طرف دیگر خاورمیانه عربی و شمال آفریقا را دربر خواهد گرفت تا زمینهساز تحقق خاورمیانه بزرگ و چیدمان قدرتهای متناسب با آن شود. در چنین معاملهای کلان با پیامدهای احتمالی مهم، اینکه پاکستان چه به دست خواهد آورد، چندان روشن نیست؛ زیراکه حمله به وزیرستان قطعاً با واکنش منفی اسلامگراها روبهرو خواهد شد و خطر گسترش جنگ را بر سرتاسر کشور دربرخواهد داشت. ظاهراً وعدههای توأم با تهدید آمریکا، پاکستانیها را به این دلخوش کرده است که زمان بخرند و فعلاً خود را از مهلکه دور نگاه دارند تا بعداً در فرصت مناسبتری فکر کنند که چه کاری میخواهند بکنند که بازنده نهایی معامله نباشند.
پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل شبه قاره
موسسه بین المللی ابرار معاصر تهران
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,
|
تقویت نیروهای اطلاعاتی آمریکا در افغانستان
تقویت نیروهای اطلاعاتی آمریکا در افغانستان
در پی افزایش سوءقصدهایی که از طرف نیروهای امنیتی افغانستان علیه سربازان ناتو در این کشور صورت میگیرد، رئیس ستاد ارتش آمریکا اعلام کرد که این کشور قصد دارد سرویسهای اطلاعاتی خود را در افغانستان تقویت کند.
ژنرال مارتین دمپسی، رئیس ستاد ارتش ایالات متحدهی آمریکا روز سهشنبه (۱۴ اوت/۲۴ مرداد) اعلام کرد که بر شمار ماموران اطلاعاتی آمریکا در افغانستان افزوده خواهد شد. وی افزود که فعالیت سرویسهای مخفی آمریکا در نیروهای امنیتی افغانستان نیز بیشتر خواهد شد.به گفتهی ژنرال دمپسی تا کنون صدها سرباز افغان که در خطر رادیکالیزه شدن بودهاند از صفوف نیروهای امنیتی افغانستان پاکسازی شدهاند. در میان آنان سربازانی وجود داشتهاند که بارها به پاکستان سفر کرده بودند.پاکستان به پناهگاه تروریستهای شبکهی القاعده و ستیزهجویان اسلامگرای افراطی تبدیل شده است. نیروهای افراطی همچنین در این کشور آموزش نظامی میبینند.ادامه….
“خطری برای مناسبات دوجانبه”
لئون پانهتا وزیر دفاع آمریکا که در یک مصاحبهی مطبوعاتی با ژنرال مارتین دمپسی در واشنگتن شرکت کرده بود نیز نگرانی عمیق خود را از حوادث اخیر افغانستان ابراز کرد. وی گفت که تاسف فقط از بابت قربانیان حوادث اخیر نیست، بلکه این خطر نیز وجود دارد که به مناسبات میان آمریکا و افغانستان آسیب وارد شود.
روز جمعه در افغانستان دو سوءقصد علیه نیروهای آمریکایی انجام گرفت که در جریان آن روی هم ۶ سرباز آمریکایی کشته شدند. در یکی از این موارد چند پلیس افغان سه تفنگدار دریایی آمریکا را به صرف شام در مراسم افطار در خانهی خود دعوت کرده و کشته بودند.
افزایش این سوءقصدها به اعتماد میان ناتو و رهبران افغانستان آسیب زده است. این امر در زمانی رخ داده است که نیروهای بینالمللی در افغانستان در تدارک سپردن وظایف امنیتی به نیروهای افغان و خروج از این کشور تا پایان سال ۲۰۱۴ هستند.
dw.de
درگیری مرزی میان افغانستان و پاکستان و نسخه جدید اسلامآباد
مقامهای کابل پاکستان را به خمپارهاندازی به خاک افغانستان متهم میکند. دو وزیر افغان اخیرا در ارتباط با همین موضوع برکنار شدند. دولت پاکستان میکوشد با اصلاح ساختار اداره مناطق مرزی، از نفوذ گروههای تندرو بکاهد.
امسال تا کنون در ۲۹ سوءقصدی که به سربازان ناتو در افغانستان شده، ۳۷ سرباز جان باختهاند. سال ۲۰۱۱ در همین مدت زمانی ۱۶ سوءقصد صورت گرفته بود که ۲۸ قربانی برجای گذاشته بود. سال گذشته روی هم ۳۵ سرباز ناتو قربانی سوءقصدها شدند.
روزی خونبار برای افغانستان
روز سهشنبه (۱۴ اوت) نیز در سوءقصدهایی که در افغانستان روی داد رویهم ۵۰ تن جان باختند. به گفتهی پلیس افغانستان در سه عملیات انتحاری در ولایت نیمروز دستکم ۳۶ تن کشته و ۶۶ تن مجروح شدند. انفجار بمبی در ولایت قندوز نیز ۱۰ قربانی برجای گذاشت.
پلیس افغانستان همچنین اعلام کرد که بدوا قرار بوده عملیات انتحاری در ولایت نیمروز از طرف ۱۱ نفر و بهطور همزمان در نقاط پر رفت و آمد صورت گیرد. ولی نیروهای امنیتی در ساعات شبانه دو عامل انتحاری را کشته و سه تن دیگر را بازداشت کردهاند.
روز سهشنبه نیز سه تن دیگر از عوامل انتحاری هدف گلولهی نیروهای امنیتی افغانستان قرار گرفته و کشته شدهاند. با این همه سه تن از عوامل انتحاری نهایتا توانستهاند بمبهای همراه خود را در برابر یک بیمارستان و در دو بازار منفجر و خسارات شدید جانی وارد کنند.
ولایت نیمروز که با ایران هممرز است تا کنون جزو مناطق نسبتا آرام افغانستان بهشمار میرفت. هنوز هیچ گروهی مسئولیت ترورهای خونین روز سهشنبه را برعهده نگرفته است، ولی در گذشته عملیات مشابهی صورت گرفته بود که اسلامگرایان افراطی طالبان مسئولیت آن را برعهده گرفته بودند.
صدای المان
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,
|
لزوم خویشتنداری پاکستان و افغانستان در تنشهای اخیر
لزوم خویشتنداری پاکستان و افغانستان در تنشهای اخیر
رحمان مالک، مشاور امور داخلی نخستوزیر پاکستان عالیترین مقام سیاسی است که دولت افغانستان را متهم به حمایت از مولانا فضلاله، یکی از رهبران تحریک طالبان کرده است. قبلاً مقامات نظامی در توجیه بعضی از اقدامات نظامی در امتداد مرزهای مشترک افغانستان و پاکستان اینگونه ادعاهایی را مطرح میکردهاند، اما اخیراً مشاهده میشود که مقامات دولتی هم در پاکستان و هم در افغانستان اتهامات متقابلی را مبنیبر حمایت از گروههای مخالف خود که تحت عنوان کلی تروریسم طبقهبندی شدهاند مطرح میکنند. چنین اتهاماتی نه تنها از عادی شدن مناسبات دو کشور همسایه که نیازهای متقابل زیادی با هم دارند جلوگیری میکند، بلکه خطرات امنیتی جدی برای هر دو طرف دربر خواهد داشت.
البته این احتمال که مولانا فضلاله و مولانا حافظ گلبهادر، دو رهبر طالبان پاکستان که در دره سوات با ارتش پاکستان درگیر جنگ سختی شدند و پس از شکست به کوهستانها عقبنشینی کردند، به افغانستان پناه برده باشند منتفی نیست. ادعای پاکستان آن است که این دو نفر در ولایت «کنر» افغانستان با حمایت عناصری از دولت افغانستان پایگاههای آموزشی و تدارکاتی بهدست آوردهاند و از آنجا عملیات نظامی علیه ارتش پاکستان در مناطق قبایلی و ایالت «خیبرپختونخواه» را هدایت میکنند، اما دولت افغانستان بهصورت رسمی این ادعای پاکستان را رد میکند و در مقابل معتقد است که طالبان افغانستان، شبکه حقانی و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که علیه دولت کابل میجنگند از حمایت مؤثر آی.اس.آی هسته مرکزی قدرت در پاکستان برخوردارند. مقامات افغان گلولهباران و راکتپرانیهای تداومیافته ارتش پاکستان به مناطق مرزی این سوی خط مرزی دیوراند به ایالتهای «کنر»، «نورستان»، «خوست» و «پکتیکا» را با هدف نفوذ دادن اعضای شبکه حقانی و استقرار آنها در داخل خاک افغانستان تصور میکنند و در توجیه این برداشت خود به فشاری که پاکستان از طرف ناتو متحمل میشود که ارتش را به وزیرستان شمالی اعزام کند اشاره میکنند. وزیرستان شمالی محل اصلی استقرار شبکه حقانی ـ القاعده و گروههای وابسته به آن است اما ارتش پاکستان تاکنون بهدلایل خاص داخلی مایل به لشکرکشی تمام عیار به وزیرستان شمالی نشده است. خودداری ارتش پاکستان از تهاجم گسترده به وزیرستان شمالی باعث اختلاف آمریکا و پاکستان شده و عملیات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا علیه القاعده، و گروههای مرتبط با آن بهرغم درخواستهای مکرر پاکستان برای توقف آنها ادامه یافته است؛ امری که از نظر پاکستان نقض آشکار حاکمیت ملی این کشور تلقی شده و اعتبار ارتش را به نحو محسوسی در افکار عمومی به زیر سؤال برده است که چرا از تمامیت ارضی و تجاوز خارجی به بخشی از خاک و قلمرو ملی پاکستان دفاع نمیکند.
واقع امر آن است که در چنین فضای ابهامآمیزی است که تفکر جدیدی در میان افغانهای ناسیونالیست شکل گرفته که پاکستان نوعی سیاست اعلامی و سیاست اعمالی در افغانستان دارد و در سیاست اعلامی آن از صلح و ثبات افغانستان و دولت حامد کرزای دفاع میشود ولی در سیاست اعمالی، گروههای مسلح برهمزننده صلح و ثبات از طرف آی.اس.آی و ارتش پاکستان مورد حمایت قرار گرفتهاند و در نگاهی استراتژیک پاکستان مایل به حفظ صلح و ثبات در افغانستان نیست. این بحث در افغانستان در ارتباط با سیاستهای پاکستان جدید نیست و از زمان حکومت سردار داودخان در دوره نخستوزیریاش که رهبران گروههای اسلامی مخالف «داودخان» به پیشاور فرار کردند و مورد حمایت ذوالفقار علی بوتو، نخستوزیر وقت پاکستان قرار گرفتند مطرح بوده است، اما آنچه جدید است تقویت تمایلی در افغانستان است که سیاست مشابهی با پاکستان در پیش بگیرند. بدینمعنا که در سیاست اعلامی خود روی همکاری با پاکستان تأکید کند و آن را تبلیغاتی و رسانهای سازند و در سیاست اعمالی از مخالفان مسلح و خواهان تجزیه پاکستان حمایت بهعمل آورند. سردمدار اصلی این تفکر حزب افغان ملت به رهبری آقای احدی است و گمان میرود که در دستگاههای نظامی و امنیتی افغانستان، این امر بهعنوان یک اصل بازدارنده در مقابل آنچه که از آن به نام دخالت پاکستان در امور داخلی افغانستان یاد میشود پذیرفته شده است. اظهارات صریح رحمان مالک مؤید چنین برداشتی است و بهنظر میرسد در هسته مرکزی قدرت این تفکر مقابله به مثل کردن جدی گرفته شده است و مخاطرات آن برای پاکستان درک شده باشد. بنابراین پاکستان با دو گزینه محدود روبهرو شده است:
۱. دست کشیدن از حمایت طالبان ـ شبکه حقانی و حزب اسلامی حکمتیار؛
۲. پذیرش تداوم جنگ داخلی و حمایت شده خارجی.
این هر دو گزینه برای ساختار نظامی قدرت در پاکستان با منافع استراتژیک تصورشده همخوانی ندارند هرچند که در بخش سیاسی قدرت ممکن است اینطور نباشد. منتها اهداف مهمتر پاکستان بهرسمیت شناساندن خط مرزی «دیوراند» است که تاکنون افغانها حاضر به پذیرش آن نشدهاند. احتمالاً پاکستان امیدوار است که از شرایط به ظن خودش مساعد حضور آمریکا و ناتو استفاده نموده، با افزایش تنشها در مرزها توجه آنها را به ریشه اصلی مشکل بین پاکستان و افغانستان جلب کند و تا قبل از آنکه دیر شود مسئله خط مرزی «دیوراند» را به سود خود حلوفصل کند. بهویژه آنکه در حاکمیت کنونی افغانستان در رهبران قومیتهای غیرپشتون نوعی تمایل به پذیرش خط مرزی «دیوراند» بهوجود آمده است.
منتها حقیقت آن است که پشتونها مطالبات خاص قومی خود را دارند و اهداف استراتژیک آنها همچون اهداف استراتژیک پاکستان چند بعدی است و بهسادگی قابل صرفنظر کردن نیست، بحرانی که در افغانستان بر سر راکتپرانیهای ارتش پاکستان به ولایت «کنر» و نورستان افغانستان در پارلمان پیش آمد و به برکناری دو وزیر کلیدی دفاع و کشور منتهی گشت در ارتباط با همین واقعیت قابل توضیح میباشد. بهتدریج بهنظر میرسد که قدرت ابتکار از دولتهای حزبی به دستگاههای امنیتی ـ استخباراتی هم در پاکستان و هم افغانستان واگذار میشود و اگر چنین اتفاقی بیفتد هر دو کشور بازندگان نهایی آن خواهند بود. برندهای اگر قابل تصور باشد آمریکاست که هر دو کشور را بیش از پیش وابسته به خود نگاه خواهد داشت و به بهانه حفظ صلح در جنوب آسیا پایگاههای نظامی بلندمدت خود را به افغانستان و پاکستان تحمیل خواهد کرد.
در این شرایط بحرانی در مناسبات پاکستان و افغانستان که سیاست مقابله به مثل دارد هواداران جدیای در افغانستان پیدا میکند و پاکستان نیز قادر به دست کشیدن از سیاستهای دوگانه سابق نیست، دورنمای صلح در جنوب آسیا از هر زمان دیگری تیره و تارتر بهنظر خواهد رسید. با این حال همه روزنهها مسدود نشده است و اگر ایران از تجربیات گذشته استفاده کند میتواند بهدلیل مناسبات دوستانه با پاکستان و افغانستان در نقش میانجی ظاهر شود و طرفین را به مصالحه دعوت کند. در غیر این صورت سیاست مقابله به مثل، افغانستان و پاکستان را در موقعیت آسیبپذیری حتی در سطح تجزیه قومی قرار خواهد داد و حتی شاید در بدترین حالت به طالبانیزه شدن قدرت در کابل و اسلامآباد بهوسیله گروههای رادیکال اسلامی مورد حمایت طرفین منتهی شود.
پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل شبه قاره
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,
|
درسهای استراتژیک و ضرورت تعامل سازنده در روابط ایران و غرب
درسهای استراتژیک و ضرورت تعامل سازنده در روابط ایران و غرب
اگرچه قریب به ده سال بازرسی مستمر ماموران آژانس بینالمللی انرژی اتمی از مراکز اتمی ایران به همراه نصب دوربین و سنجش تشعشعات هستهای میگذرد و همچنان نیز ادامه دارد، اما تاکنون نشانهای از انحراف ایران از تعهدات بینالمللی خود مشاهده نشده است. بهطور کلی در سالهای اخیر، استراتژی غرب در مواجهه با برنامه اتمی ایران عمدتا مبتنی بر فشار، تهدید و اعمال تحریمهای همهجانبه به منظور تغییر رفتار ایران و وادار کردن آن به کوتاه آمدن از حق خود برای استفاده از انرژی اتمی، بوده است. اگرچه نگاه در غرب در مورد چگونگی مواجهه با برنامه اتمی ایران، یکپارچه نیست و منطق فعلی غرب در برابر ایران، مورد پرسش جدی بسیاری از مقامات و تحلیلگران است اما با این همه، واقعیت این است که رویکرد تهاجمی غرب مبتنی بر افزایش فشار در سالهای اخیر ادامه یافته است و حاصل آن نیز تنها افزایش تنشها و نگاه داشتن روابط در حالت عصبی بوده است. اما آیا برآورد و تخمین غرب در مورد برنامه اتمی ایران از یکسو و موقعیت ایران در منطقه از سوی دیگر، بر منطق درستی استوار است؟ آیا ادامه رفتارهای فعلی در منطقه ملتهب و عصبی خاورمیانه، میتواند تضمینکننده صلح و امنیت در بلندمدت در منطقه باشد؟
تحولاتی که در منطقه پس از 11 سپتامبر اتفاق افتاد فرصتها و تهدیدات نوینی را برای جمهوری اسلامی ایران فراهم کرد؛ با حمله ایالاتمتحده و نیروهای ائتلاف به عراق و افغانستان، از یکسو صدام و طالبان به عنوان دشمنان ایران حذف شدند که این مسئله فرصتهای جدیدی را برای نقشآفرینی و تثبیت جایگاه و موقعیت جدید ایران در منطقه فراهم نمود، اما از سوی دیگر حضور سیاسی نظامی ایالاتمتحده در عراق و افغانستان، تهدیدپنداری را در میان مقامات ایرانی بیش از پیش، تقویت نمود. اگرچه موقعیتهای بوجود آمده و تحولات نوین، پتانسیل لازم برای همکاری غرب و ایران را با خود بههمراه آورد و در مواردی محدود منجر به ایجاد تعامل محدود و همکاریهای متقابل در منطقه شد، اما ادامه تخاصمات حول برنامه اتمی ایران و افزایش فشارهای بینالمللی از یکسو، و بردداشتهای گوناگون در میان بازیگران مختلف در مورد چگونگی تامین امنیت منطقهای و در نتیجه شکلگیری منافع ناهمگون، بیمیلی طرفین برای استفاده از موقعیت جدید را تشدید، و فرصت عادیسازی در روابط را از طرفین درگیر سلب نمود و ابتکارعملهای صورتگرفته نیز نتوانست به بهبود روابط منجر شود. به بیان دیگر، در شرایطی فشارهای فزاینده اقتصادی و سیاسی بر ایران ادامه یافت که زمینههای همکاری میان ایران و غرب در بحرانهای مختلف منطقه از جمله عراق، افغانستان، پاکستان و... میتوانست شکل بگیرد؛ در واقع میتوان ادعا کرد در مقایسه با سایر کشورهای منطقه، تنها ایران از این موقعیت برخوردار است که بتواند با توجه به ویژگیهای خاص خود، همکاریهای استراتژیک با غرب را برای حفظ صلح و امنیت در منطقه به کار گیرد، چرا که در منطقه ناآرام خاورمیانه، کشورهای مختلف به نحوی از انحا از مشکلات سیاسی امنیتی جدی مختلف رنج میبرند به نحوی که امکان تبدیل شدن آنها به شریکی مهم برای غرب، حداقل در کوتاهمدت چندان آسان نیست و تجربه آمریکا در عراق، افغانستان و پاکستان نیز، گواهی بر دشواری مسیر این کشور در یافتن شرکای مطمئن در منطقه میباشد. بیش از یک دهه از حضور نیروهای آمریکایی و غرب در افغانستان میگذرد، اما مشکلات داخلی، ساختار قبیلهای و چالشهای سیاسی ـ امنیتی در این کشور تا کنون تلاشهای غرب و سرمایهگذاریهای متعدد برای ایجاد امنیت در افغانستان را با ناکامی مواجه کرده است و بنا به نظر بسیاری از کارشناسان، کشته شدن سربازان آمریکایی در افغانستان توسط نیروهای طالبان، چالش درجه یک اوباما، رئیسجمهور آمریکا در داخل آمریکا و در انتخابات آتی ریاستجمهوری در این کشور، محسوب میشود.
این تحولات در شرایطی است که روابط پاکستان و ایالاتمتحده آمریکا نیز در سالهای اخیر فراز و نشیبهای بسیاری را تجربه میکند و تنشهای بهوجود آمده در روابط دو کشور، بهدنبال حملات متعدد هواپیماهای بدون سرنشین ایالاتمتحده در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان، افزایش یافته و واکنش شدید مقامات پاکستان را برانگیخته است، مسئلهای که ممکن است به همکاری بیش از پیش طالبان و پاکستان اتمی منجر شود. این پدیده اگرچه چندان محتمل نیست اما در صورت وقوع، نهتنها میتواند صلح و امنیت بینالمللی را با مخاطره جدی روبهرو سازد بلکه شائبه وجود آن هم، تردیدهای زیادی را در میان کارشناسان در مورد ماهیت همکاری غرب با پاکستان برانگیخته است. اگر به این متغیرها، تحولات جدید در منطقه خاورمیانه که منجر به بیثباتیهای فزاینده سیاسی در این کشورها شده را بیفزائیم، میتوان این فرضیه را بیشتر ثابت کرد که جمهوری اسلامی با توجه با ویژگیهای خاص ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک، تنها کشوری در منطقه است که میتواند به ایجاد امنیت در منطقه کمک کند. اما عدم تلاش برای ایجاد تعامل استراتژیک متقابل، رفتارها و اقدامات تحریکآمیز غرب و تلاش ایران برای مقاومت و حفظ منافع خود، تنها واگرایی فزاینده در روابط دوجانبه را آفریده است و تنها به ریسکهای دیپلماتیک منجر شده است. ادامه تهدیدات فزاینده در روابط ایران و غرب نهتنها میتواند منطقه را در حالت عصبی نگه دارد، بلکه تشدید بیاعتمادی و احتمال درگیری را افزایش میدهد. در صورت ایجاد بحران، کنترل آن و غلبه بر آن، با توجه به بهمخاطره افتادن منافع حیاتی طرفین بهسادگی امکانپذیر نخواهد بود چرا که غلبه بر بحران، نیاز به وجود سطحی از اعتماد و همچنین نیاز به بوجود آوردن امکانهایی برای برقراری سریع ارتباطات دارد، اما وقتی بحران اوج بگیرد، ممکن است دیگر نتوان آن را متوقف کرد. آیا وقت آن نرسیده است که غرب در دیپلماسی اتمی خود تجدیدنظر کرده، بر زمینههای همکاریهای استراتژیک تاکید نمایند؟ آیا به نظر نمیرسد نگرانیها در مورد برنامه اتمی ایران، بیش از حد بزرگ شده است؟ هند و پاکستان از زمان تاسیس پاکستان پس از پایان جنگ جهانی دوم تا زمان دستیابی به سلاحهای هستهای سه بار وارد جنگ شدهاند، اما آیا از آن زمان، استفاده از سلاح اتمی در دستورکار دو کشور قرار گرفت؟ لذا مشاهده میشود اگر درک درستی نسبت به اولویتهای سیاست خارجی و امنیتی طرفین شکل بگیرد امکان یافتن زمینههای مشترک برای غلبه بر سوءتفاهمات افزایش خواهد یافت و این تحول در شرایطی صورت خواهد پذیرفت که مذاکرات فشرده، جایگزین غوغاسالاری رسانهای شود و درک درستی نسبت به منافع و اولویتهای متقابل طرفین بهوجود آید. در غیر اینصورت، تنها نتیجه ادامه تنشهای موجود، آفریدن متغیرهای لازم و کافی برای ایجاد بحران خواهد بود.
محمدرضا کیانی، کارشناس مسائل بینالمللی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:,
|
پنتاگون ۴.۲ میلیارد دلار موشک پاتریوت به کویت میفروشد
پنتاگون ۴.۲ میلیارد دلار موشک پاتریوت به کویت میفروشد
پنتاگون از طرح خود برای فروش ۶۰ موشک پاتریوت به ارزش حدود ۴.۲ میلیارد دلار به کویت خبر داد.آژانس همکاری امنیت دفاعی (DSCA) که مسئول فروش تسلیحات آمریکا به کشورهای خارجی است از طرح پنتاگون برای فروش ۶۰ موشک پاتریوت به کویت طی قراردادی به ارزش ۴٫۲ میلیارد دلار خبر داد.
آژانس مذکور در بیانیهای که بر روی وبسایت خود قرار داده بود اعلام کرد که در ۲۰ ژوئیه، کنگره را از طرح خود برای فروش تسلیحات به کویت مطلع کرده است.بر اساس این گزارش، کنگره ۳۰ روز مهلت دارد که هرگونه مخالفت ممکن خود با این طرح را اعلام کند اگر مخالفتی از جانب کنگره اعلام نشود، این قرارداد معتبر فرض میشود.این قرارداد شامل فروش ۶۰ موشک پاتریوت،۲۰ دستگاه پرتاب، ۴ سیستم راداری و ایستگاههای کنترل، تجهیزات آموزشی و آموزش پرسنل و کارکنان و قطعات یدکی میشود.به گفته آژانس همکاری امنیت دفاعی آمریکا، کویت این موشکها و تجهیزات را به منظور تقویت قابلیت دفاع موشکی خود، تقویت دفاع داخلی و مهار تهدیدات منطقهای استفاده خواهد کرد.ادامه….
اوایل سال جاری میلادی در نشستی که آمریکا و ۶ عضو شورای همکاری خلیج فارس، بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات عربی متحد، حضور داشتند، “هیلاری کلینتون” وزیر خارجه آمریکا به بهانه محافظت از این کشورها در مقابل تهدیدات تهران، بحث سپر موشکی را تبلیغ کرد.
این گزارش میافزاید که ۶ عضو شورای همکاری خلیج فارس از خریداران اصلی سلاحهای آمریکا هستند. طبق گزارش سرویس تحقیقاتی کنگره، کویت از پیش موشکهای پاتریوت داشته است. در سال ۱۹۹۲، این کشور ۲۱۰ نسل اولیه پاتریوت و ۲۵ سکوی پرتاب خریداری کرد و در سال ۲۰۰۷، ۱۴۰ موشک دیگر خریداری کرد.
خبرگزاری فرانسه
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,
|
چرا ایران دارای سلاح اتمی خاورمیانه را باثباتتر میکند؟
چرا ایران دارای سلاح اتمی خاورمیانه را باثباتتر میکند؟
کنت والتز، استاد و نظریهپرداز نو واقعگرایی در روابط بینالملل را به خاطر نظریه معروفش درباره کمک اشاعه تسلیحات اتمی به ثبات بینالمللی در دهه ۱۹۸۰ میشناسند.
یادداشت اخیر او در فارین افرز با عنوان «چرا ایران باید به بمب دست پیدا کند؟» در امریکا و غرب مناقشهبرانگیز شده است. او در گفتوگوی جدیدش با مجله «دیپلمات» از دیدگاه خودش دفاع کرده است.طی سالهایی که به بحثهای سیاسی پرداختهاید، تنها چند مورد خاص مثل نقد در مورد جنگ امریکا در ویتنام را برگزیدهاید. بنابراین جای سؤال است که چگونه به نوشتن در مورد مسئله هستهای ایران روی آوردید؟چون فکر میکردم که به این مسئله بااهمیت، کمتر پرداخته شده است. مسئله (هستهای) تنها به سادگی بر حسب ایران تعریف شده است اما درسهای بسیار مهمی در پشت مسائل این کشور یا منطقه خاورمیانه وجود دارد که باید به آنها توجه کرد که به خود کشور ایران نیز میتواند مربوط باشد. من خودم هم به این مسئله علاقهمند بودم اما عمدتاً به این خاطر این مقاله را نوشتم چون فارینافرز این درخواست را از من داشت.ادامه….
سیاستمداران از جنبه علایق و منافع خود به کار سیاست میپردازند. همانطور که خودتان هم در مقاله فارینافرز بدان اشاره کردهاید، اسرائیل از داشتن انحصار هستهای منطقهای خود بسیار سود میبرد و ایران مسلح به سلاح هستهای تا حد زیادی میتواند آزادی عمل اسرائیل و البته امریکا را در منطقه از آنها سلب کند. چقدر برای سیاستسازان اسرائیلی و امریکایی مهم است که ایران را از دستیابی به سلاح هستهای بازدارند؟
روشن است که اسرائیل تمایل زیادی دارد تا از تبدیل شدن ایران به یک دولت دارای سلاح هستهای جلوگیری کند. به نظر من چنین چیزی برای امریکا صدق نمیکند. وجود یک نیروی هستهای بدون «متوازنکننده»، روشی است که در درازمدت به بیثباتی میانجامد. نکته جالب این است که اسرائیل توانسته است برای این مدت طولانی تنها قدرت هستهای منطقه باشد! به این ترتیب، اسرائیل یک خلاف قاعده در منطقه محسوب میشود. چنین نابهنجاری زمانی برطرف میشود که ایران نیز به سلاح هستهای دست یابد.
زمانی که برای اولین بار اوباما به قدرت رسید، بسیاری از سفر نیکسون به چین به عنوان مدلی برای اوباما به نیکی یاد کردند تا وی بتواند با این کار روابط خصمانه دو کشور ایران و امریکا را پایان دهد. اما ناگفته نماند که بهبودی رابطه چین با امریکا زمانی اتفاق افتاد که چین به یک نیروی مطمئن بازدارنده هستهای دست یافت (البته لزوماً به این دلیل نبود). به نظر شما آیا با دستیابی ایران به سلاح هستهای، میتوان به بهبودی رابطه امریکا با ایران امیدوار بود؟
فکر نمیکنم این یک نزدیکی واقعی باشد یا نه. اما به نظرمن همانطوری که ما با دیگر کشورهای اتمی که از آنها هراس داشتیم، مجبور شدیم آنها را بپذیریم، ایالات متحده به سمتی خواهد رفت که ایران را به عنوان یک قدرت دارای سلاح هستهای بپذیرد، (موضوعی که) منعکسکننده همان روش پذیرفته شده مناسب است. ما با هر کشوری که خوشمان نیاید مخالفت میکنیم و نسبت به هستهای شدن این کشورها بیاعتمادیم اما همین که این کار را کرد (به سلاح هستهای دست یافت) چارهای نداریم جز اینکه با آن زندگی کنیم. پس ما میتوانیم رابطه آرامتری (نسبت به وضعیت فعلی) با ایران داشته باشیم.
شما گاهاً به رابطه هند و پاکستان به عنوان نمونهای اشاره کردهاید که ساختن سلاح هستهای از جانب یکطرف باعث ثبات رابطه خصمانه قبلی شده است. برخی از خوانندگان دیپلمات در هند به این فکر میکنند که آیا این به نفع آنها بوده است. در حالی که از سال ۱۹۹۸ و پس از انجام آزمایشهای هستهای جنگ عمدهای رخ نداده است، گروههای تروریست پاکستانی حملاتی چند را در خاک هند انجام دادهاند که هند با بازدارندگی اتمی پاکستان، به سختی توانسته پاسخی به آن حملات بدهد. با توجه به وسعت کشور هندوستان و اقتصادش، این کشور از لحاظ سنتی باید قدرت بزرگتری نسبت به پاکستان میبود. به نظر شما آیا اگر دو کشور از قدرت هستهای برخوردار نبودند، پاکستان محدودیت بیشتری نداشت؟
هند به طور طبیعی تمایل نداشت تا پاکستان هم کشوری هستهای شود. کشور هستهای دوم، شیوه کشور قبلی را برهم میزند. سخت است تصور اینکه یک کشور هستهای بپذیرد که دشمنش نیز به این قدرت دست یابد اما قطعاً در درازمدت، داشتن سلاح هستهای باعث ایجاد صلح در شبه قاره شده است. این واقعیت با انتظار بیشتر مردم در تضاد است.
نظرات زیادی از کارشناسان، ایالات متحده به سمتی خواهد رفت که ایران را به عنوان یک قدرت دارای سلاح هستهای بپذیرد، (موضوعی که) منعکسکننده همان روش پذیرفته شده مناسب است. ما با هر کشوری که خوشمان نیاید مخالفت میکنیم و نسبت به هستهای شدن این کشورها بیاعتمادیم اما همین که این کار را کرد (به سلاح هستهای دست یافت) چارهای نداریم جز اینکه با آن زندگی کنیم
دانشگاهیان و روزنامهنگاران وجود دارد که ادعا میکنند وجود نیروی هستهای به معنی جنگ در شبه قاره خواهد بود. این کارشناسان این واقعیت را انکار میکنند که رابطه هستهای بین هند و پاکستان میتواند مانند رابطه هستهای امریکا و شوروی سابق باشد.
وقتی هر دو کشور دارای سلاح هستهای باشند، حمله هر کدام به دیگری غیرممکن خواهد بود اما بسیار محتمل خواهد بود که مناقشاتی بین دو طرف به وجود آید که البته برخی از آنها ممکن است مرگبار نیز باشد. یک نمونه تاریخی، مناقشه مرزی شوروی سابق و چین در سال ۱۹۶۹است و نمونه نزدیکتر حملات بمبئی است اما هیچکدام از این مناقشات تا حدی از کنترل خارج نشدهاند که تا جنگی تمام عیار را بهوجود آورند.
در فارینافرز و جاهای دیگر شما خاطرنشان کردهاید که بسیاری از کشورها پس از دستیابی به بازدارندگی اتمی از پرخاشگری خود کاستهاند. کشوری که به نظر این توازن را به هم زده کرهشمالی است. اعمال پیونگ یانگ در سالهای اخیر شامل غرق کردن کشتی شنانو بمباران یونپیانگ بوده است. آیا نمیتوان گفت که ایران هستهای نیز به همین منوال رفتار کند؟
درست است که کشور کرهشمالی دست به کارهای شرورانهای زده است اما نباید از یاد ببریم که این سنتشکنی نبوده است. دهههاست که رژیم کیم در کارهای تروریستی و تحریکآمیز نقش داشته است نظیر قتل بسیاری از سفیران کرهجنوبی در ۱۹۶۸. پس، درست است که بگوئیم که کرهشمالی پس از به دست آوردن سلاحهای هستهای خود کاملاً صلحجو نشده است، همینطور فکر نمیکنم که بسیار خشنتر هم شده باشد. در واقع، این کشور به طرز قابل توجهی در تمایل به آزار کرهجنوبی از رفتار ثابتی داشته است.
هدف از بین بردن سلاحهای اتمی توجه بسیار زیادی را در سالهای اخیر به خود جلب کرده است که برخی از سیاستمداران با ارتباط با واقعگرایی حمایت خود را از این طرح اعلام میکنند اما باز در اجرای آن تردید وجود دارد. چرا؟
پرزیدنت اوباما و شماری دیگر، از طرح امحای سلاحهای هستهای حمایت کردهاند و بسیاری نیز آن را به عنوان اقدامی مطلوب و هدفی واقعگرایانه پذیرفتهاند. حتی سرگرم خواندن هدف و فکر به پایان کار کمی عجیب به نظر میرسد. از یکسو جهان از ابتدا تا آگوست سال ۱۹۴۵ جنگ را به خود دیده است. از آن زمان به بعد، جنگی میان قدرتهای بزرگ جهان رخ نداده است. جنگ به کشورهای حاشیهای (و البته به درون آنها) کشانده شده است. سلاحهای هستهای تنها سلاحهای صلحبانی هستند که دنیا تا به حال شناخته است. امحای سلاحهای هستهای عجیب است وقتی که این سلاحها تمام جنگهای بزرگ را غیرممکن ساختهاند. جوانب در کتاب گسترش سلاحهای اتمی نوشته اسکات ساگان و خودم به تشریح بحث شده است.
در مصاحبه اخیر خود با جیمز فیرون، شما پیشبینی کردید که دوران قدرت تکقطبی به زودی تمام شده و چین بسیار محتمل است که به ابرقدرت دیگری تبدیل شود. پاسخ امریکا به قدرت روزافزون چین چه باید باشد؟ همچنین فکر میکنید محور آسیای دولت اوباما ضمانت شده است یا اینکه امریکا باتوجه به ثبات درونی ابرقدرتها و این واقعیت که هردو دارای قدرت هستهای هستند، نباید بیش از حد نگران باشد؟
البته ما باید مثل هر کشوری نگران باشیم چراکه به طور طبیعی روابط قدرت در جهان تغییر میکند. به طور یقین، امریکا توجه بیشتری را به منطقه آسیا معطوف کرده است. این قضیه از چند وجه قابل توجیه است، از جمله اهمیت اقتصادی فزاینده آسیا. دلیلی وجود ندارد که امریکا بیجهت از اهمیت قدرت فزاینده چین هراس داشته باشد. چین نیز مانند امریکا دیگر نمیتواند از قدرت اتمی خود برای حمله یا ارعاب استفاده کند. به همین دلیل، وضعیت میان دو ابرقدرت یکسان و با ثبات است. با میزبانی مسائل محلی (نظیر چین و ژاپن، چین و آسیای جنوب شرقی، ادعاهای چین در مورد محدودههای جزیرهای و…) بین امریکا و چین نیز نظیر ابرقدرتهای دیگر، دوره متمادی توازن به وجود خواهد آمد اما اینها باید به عنوان ستیزههای کوچک در نظر گرفته شده و نباید چندان مخاطرهآمیز تلقی شوند.
به عنوان سؤال آخر، به طور کلی ارزیابی شما در مورد نحوه عملکرد سیاست خارجی دولت اوباما چیست؟ به نظر شما این دولت چه اقدام درستی را انجام داده و کدام سیاستها نیاز به تغییر دارند؟
دولت اوباما در تلاش برای کاهش دادن سلطه گستره نظامی در سیاست خارجی امریکا موفق بوده است اما راه درازی در پیش است. مخارج نظامی ما هنوز کاهش نیافته و به همان مقدار قبلی باقیمانده است. ایالات متحده با هیچ تهدید نظامی قابل ملاحظهای روبهرو نیست و به ندرت کشوری به این کار تمایلی داشته است.
ما باید کار تخلیه از افغانستان را تکمیل کنیم. چرا ما باید مثل گذشته فکر کنیم که خروج از این کشور کار سختی است. حضور ما در عراق صحیح نبود. پس یقیناً با عقبگرد اوباما موافقم. دوست دارم هرچه زودتر چنین چیزی در افغانستان نیز رخ دهد.
به علاوه، دولت اوباما روش سیستماتیکی را در برخورد با تروریسم در پیش گرفته است. دولت بوش به طور وضوح به شدت با حملات تروریسم مقابله کرد اما تروریسم به عنوان تهدیدی برای منافع امریکا در آن سالها با اغراق روبهرو شد و ما بسیار زیاد به آنها واکنش نشان دادیم. تروریستها مزاحم و مداخلهکننده هستند اما آنها نمیتوانند منافع حیاتی یک ابرقدرت را تهدید کنند. آنها میتوانند خسارات محلی زیادی را ایجاد کنند اما در واقع میبینیم که اعمال آنها تأثیر بسیار دراماتیک، احساسی و بزرگی بر جامعه داشته باشند اما تأثیرات درازمدت آنها کم است. واکنش دولت بوش به تروریسم تعجبآمیز نبود چراکه ما تجربه زیادی در برخورد با تروریسم بینالمللی نداشتیم اما دولت اوباما سیاست عاقلانهای را در پیش گرفته که نشانهای از خرد افزوده شده در سالهای تجربهاندوزی است. عاقلانه رفتار کردن از ویژگی دولت اوباما در سیاست خارجی امریکا به طور کلی بوده است.
فارین افیرز / کنت والتز
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 26 تير 1391برچسب:,
|
دورنمای همکاریهای نظامی روسیه و آمریکا
دورنمای همکاریهای نظامی روسیه و آمریکا
طبق بیانیه وزارت دفاع روسیه، دستور کار مذاکرات مقامات بلندپایه نظامی دو کشور تبادل نظر در خصوص وضعیت کنونی و دورنمای همکاریهای نظامی روسیه و آمریکا و همچنین ارزیابی از روند اوضاع در خصوص مسائل مهم مربوط به تامین امنیت جهانی خواهد بود.روابط روسیه و آمریکا طی دو دهه اخیر یعنی از هنگام فروپاشی شوروی سابق همواره دستخوش نوسانات زیادی بوده است. این در حالی است که با روی کار آمدن مجدد ولادیمیر پوتین به عنوان رئیس جمهور روسیه ، ناظران پیش بینی می کنند که تحولات مهمی در زمینه روابط روسیه با امریکا بوجود خواهد آمد.
پوتین در این زمینه تصریح کرده است که روسیه به شرطی برای توسعه مناسبات دو جانبه با آمریکا آمادگی دارد که واشنگتن اصول مشارکت برابر و توام با احترام متقابل را رعایت کند. رییس جمهوری روسیه همچنین بر ضرورت توجه آمریکا به منافع و مواضع روسیه در رفتارهای خود تاکید کرده است.این در حالی است که با توجه به اختلافات دو کشور در زمینه مسائل نظامی و امنیتی وبویژه مساله استقرار سامانه های ضد موشکی آمریکا و ناتو در اروپا که به سپر موشکی معروف است ،سفر رئیس ستاد مشترک ارتش روسه در مقطع کنونی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در این راستا آناتولی سردیوکوف وزیر دفاع روسیه در شصت و دومین جلسه شورای وزرای دفاع کشورهای مشترکالمنافع با اعلام این که انتظار میرود ژنرال نیکلای ماکاروف رئیس ستاد کل نیروی مسلح روسیه در آینده نزدیک به آمریکا سفر کند، گفت که بار دیگر تلاش خواهیم کرد حداقل در سطح مقامهای ارشد نظامی ستاد موضع خود را نسبت به سامانه سپر موشکی روشن کنیم.ادامه….
گزارش ها حاکی از آن است که ژنرال “نیکولای ماکاروف” رئیس ستاد کل نیروهای مسلح روسیه از روز سه شنبه ۲۰ تیر( ۱۰ ژوئیه) سفر سه روزه خود به آمریکا را آغاز کرده است .وی در جریان این سفر با ژنرال “مارتین دمپسی” رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا دیدار و گفتوگو خواهد کرد و توجه اصلی مذاکرات طرفین روی بررسی طرحهای آمریکا برای ایجاد سامانه های ضد موشکی متمرکز خواهد شد.
طبق بیانیه وزارت دفاع روسیه، دستور کار مذاکرات مقامات بلندپایه نظامی دو کشور تبادل نظر در خصوص وضعیت کنونی و دورنمای همکاریهای نظامی روسیه و آمریکا و همچنین ارزیابی از روند اوضاع در خصوص مسائل مهم مربوط به تامین امنیت جهانی خواهد بود. علاوه بر این رئیس ستاد کل ارتش روسیه در جریان این سفر با ساختارها و ارگانهای فعال ستاد کل نیروهای مسلح آمریکا نیز از نزدیک آشنا خواهد شد.
پیش از این “آناتولی سردیوکوف” وزیر دفاع روسیه اعلام کرده بود که هدف از مذاکرات روسای ستادهای کل ارتش دو کشور، در حقیقت تذکر مجدد دوباره این مساله به طرف آمریکایی است که روسیه به سادگی از کنار مسئله استقرار سامانههای دفاع موشکی آمریکا در خاک اروپا نخواهد گذشت و اقدامات جدی در پاسخ به اجرای این طرح در نظر گرفته است. وزیر دفاع روسیه همچنین یادآور شده بود که، تا زمان انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در ماه نوامبر، نباید انتظار تغییر در موضعگیری آمریکا نسبت به سپر موشکی این کشور در اروپا را داشت.
روسیه استقرار سامانه ضد موشکی آمریکا در قاره اروپا به ویژه در مناطق همجوار مرزهای خود را تهدید جدی برای امنیت خود می داند و سران این کشور بارها هشدار داده اند که در صورت استقرار این سامانه در مجاورت مرزهای روسیه به آن پاسخ مناسب خواهند داد. در این راستا آناتولی سردیوکوف وزیر دفاع روسیه چندی قبل به صراحت اظهار داشت که روسیه ممکن است از موشک های هسته ای تاکتیکی اسکندر برای نابودی اجزای سامانه های ضد موشکی آمریکا در اروپا استفاده کند. وی تصریح کرد که موشک های اسکندر را می توان با موفقیت برای نابودی تسلیحاتی که ممکن است مانع پرتاب موشک های روسیه شوند، بکار برد. به گفته وی تسلیحات موجود در روسیه کاملا از عهده نابودی سامانه های ضد موشکی غربی بر می آیند.
آمریکا و شرکای اروپایی آن در ناتو هدف از استقرار سامانه های ضد موشکی را ، حفاظت از تمام کشورهای عضو ناتو در برابر حملات موشکهای بالستیک اعلام کرده اند.با این همه روسیه دیدگاهی کاملا مخالف با این ادعای غربی ها داشته و برپایی سامانه های ضد موشکی را صرفا در راستای تضعیف توان استراتژیک موشکی این کشور تلقی می کند. بدین لحاظ اقداماتی که در این زمینه از سوی آمریکا یا ناتو انجام می شود ،همواره اعتراضات روسها را برانگیخته است.از جمله مساله استقرار سامانه راداری آمریکا( ناتو) در ترکیه ونیز توافقنامه استقرار سپر موشکی بین آمریکا و رومانی ،در کنار امضای توافقنامه های استقرار سامانه های دفاع موشکی در لهستان و در سواحل اسپانیا باعث اعتراض شدید روسیه شده است .در این راستا به گفته ژنرال ماکاروف رئیس ستاد کل ارتش روسیه برغم نگرانیهای روسیه هیچ یک از برنامههای آمریکا در زمینه ایجاد سامانه های ضد موشکی بعد از نشست سران ناتو در نوامبر ۲۰۱۰ میلادی در لیسبون تغییری پیدا نکردند و نگرانیهای روسیه تاکنون مورد توجه قرار نگرفته است.
در برهه کنونی تلاش آمریکا و ناتو برای استقرار هر چه سریع تر سامانه های ضد موشکی در نقاط مختلف اروپا از دید مقامات ارشد نظامی و سیاسی روسیه از مهم ترین و نزدیک ترین تهدیدها علیه این کشور بشمار رفته و لذا روسیه نیز هم در واکنش به این اقدام و نیز تقویت نیروهای استراتژیک خود اقدام به تشکیل نیروی هوافضا کرده است.ضمن این که برپایی یک سامانه راداری هشدار دهنده در کالینینگراد در کنار استقرار موشک های هسته ای تهاجمی اسکندر از دیگر اقدامات روسیه در این زمینه محسوب می شود. هم چنین روسیه به صورت جدی تهدید کرده است که در صورت پافشاری آمریکا در زمینه برپایی سامانه های ضدموشکی در اروپا ، از پیمان کاهش تسلیحات استراتژیک هسته ایی موسوم به ” استارت-۲” خارج خواهد شد.
این در حالی است که آمریکا در عمل نشان داده است که به خواسته های روسیه چندان توجهی نمی کند. این مساله در موارد مختلفی مانند استقرار سپر موشکی در اروپا ، گسترش حضور در مناطقی مانند قطب شمال و دریای سیاه که حساسیت روسها را برانگیخته و نیز تلاش برای گسترش ناتو به سوی شرق تبلور پیدا کرده است.ضمن این که روسیه به همراه چین به عنوان رقبای اصلی آمریکا در عرصه های مختلف اقتصادی ، تجاری و نظامی محسوب شده و آمریکایی ها تمایلی به افزایش قدرت روسیه بویژه در زمینه اقتصادی و تکنولوژیکی ندارند.
سیاست ما / سید رضا میرطاهر
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |شنبه 24 تير 1391برچسب:,
|
سرانجام مبهم سه ضلع ایران- سوریه - آمریکا
سرانجام مبهم سه ضلع ایران- سوریه - آمریکا
آیا دیپلماسی جواب میدهد؟
نشانه کوچکی از افزایش تنش این است که دولت عربستان سعودی به برخی از مقامات ارتشی و امنیتی خود هشدار داده است که سفر تابستانی خود را لغو کنند. منابع سعودی و امریکایی می گویند این بسیج محدود منعکس کننده نگرانی در مورد درگیری نظامی احتمالی با ایران، جنگ جانشینی در سوریه، و تنش سنی-شیعه در کشور همسایه، بحرین است.
خوشبختانه ما شاهد بازخورد حوادث در خاورمیانه آنگونه که باربارا تاچمن در خصوص روزهای منتهی به جنگ جهانی اول نوشت، نبودیم. اما این منطقه در تابستان جاری به دلیل بحث ها و مذاکرات فشرده برای حل پرونده ایران و سوریه روزهای متشنجی را می گذراند.
نشانه کوچکی از افزایش تنش این است که دولت عربستان سعودی به برخی از مقامات ارتشی و امنیتی خود هشدار داده است که سفر تابستانی خود را لغو کنند. منابع سعودی و امریکایی می گویند اینبسیجمحدودمنعکسکنندهنگرانی در مورددرگیرینظامی احتمالیبا ایران،جنگجانشینیدر سوریه،وتنشسنی-شیعهدرکشور همسایه، بحریناست.
دیپلمات ها تمام وقت برای مهار این بحران منطقه ای کار می کنند، اما این تلاش تاکنون نتیجه ای نداشته است. کوفی عنان، دبیر کل سابق سازمان ملل، تلاشی بین المللی را برای میانجی گری در موضوع سوریه به منظور انتقال سیاسی رهبری می کند؛ اما بشار اسد کماکان در قدرت حضور دارد. عنان روز دوشنبه اعلام کرد که مذاکرات سازنده ای با بشار اسد داشته و به زودی پیشنهاداتی را به اپوزوسیون سوریه خواهد داد. به رغم اجماع گسترده بین المللی و توافق بر سر رفتن بشار اسد ، اما موفقیت کم عنان در این خصوص نااامید کننده است.
در جبهه ایران، گفتگوها برای کنترل برنامه هسته ای ایران ادامه دارد. این تلاش از سوی پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل به همراه آلمان حمایت می شود اما حاصل مذاکرات در استانبول، بغداد و مسکو کمی فراتر ازمبادله چند کاغذ نبوده است. گفتگوها در سطح کارشناسان فنی ادامه دارد بلکه شاید آنها بتوانند راه حلی خارج از پارامترهای کنسرو شده مذاکره کشف کنند.
اهرم اسد، تهدید وی به پایین کشیدن سوریه با خودش به وسیله یک جنگ داخلی فرقه ای است. راه حل مطلوب یک انتقال قدرت با میانجی گری روسیه است این در حالی است که پنجره برای چنین معامله ای در حال بسته شدن است. از برخی جهات یک "انتقال مسالمت آمیز" با این میزان کشتار غیر ممکن به نظر می رسد. در نهایت به نظر می رسد روسیه به تدریج حمایت خود از اسد را با امتناع از فروش سلاح بیشتر به وی کاهش دهد. اما آیا برای این موضع گیری خیلی دیر نخواهد بود؟
در صورتی که دیپلماسی شکست بخورد، مذاکرات با ایران نیز با چشم انداز جنگ پیش خواهد رفت. تحلیلگران امریکایی معتقدند که گفتگوهای سه ماه گذشته باید حداقل ایرانیان را متقاعد کند که موقعیت چانه زنی آنها ضعیف است. سرسختی تهران مانع اعمال تحریم های جدید نخواهد شد، باعث تقویت وحشت اقتصادی در اروپا نمی شود و در ائتلاف 1+5 خللی وارد نمی کند. چانه زنی واقعی حالا آغاز شده است، از دید برخی از مقامات اروپایی و امریکایی، با تحریم های اقتصادی، هر روز فشار بیشتری به ایران وارد می شود.
تا آستانه خط قرمز رفتن قسمتی از اکثر مذاکرات است ولی معمولا مهمانی ها به نتیجه می رسند و از بروز فاجعه جلوگیری می کنند؛ اما نه همیشه: هنریکیسینجر،وزیر امور خارجهسابقایالاتمتحده،چند ماه پیش درجمعدانشجویاندانشگاه هارواردگفت: اگر دولتمردان سال 1914 می دانستند دنیا در سال 1919 چگونه خواهد شد، حتما تصمیم دیگری می گرفتند. اما دولتمردان هیچگاه چنین دانش قبلی را ندارند.
متاسفانه با توجه به شواهد اخیر، این ضرب المثل دیپلمات ها که سازش در بحبوحه بحران ظاهر می شود درست به نظر نمی رسد. اتحادیه اروپااز زمان آغاز بحرانمنطقه یورو که از سه سال پیشآغازشد19 اجلاس رابرگزار کرده است اما هنوز به نتیجه ای نرسیده است. درایالاتمتحدهدر سال گذشته،حتیشبحپیش فرضهای مالیبهاندازه ایکافی نبود که سیاستمدارانرا برای رسیدن بهبیش ازیک توافقموقتمجبور کند.
استراتژیستها برای چندین دههعواملی را کهملت ها را به سویجنگ می کشاند ، مورد مطالعهقرار داده اند. برای مثال، یکی از دروس سال 1914 این است: مهم است که از تشدید فرایند به صورت خودکار جلوگیری شود، حالتی که در آن بسیج یک طرف موجب ضد بسیج طرف مقابل می شود. چیزی که من را در مورد هشدار عربستان نگران کرده است.
یک قاعده دیگر برای مدیریت بحران،ارتباط گیری های سریع است. مانند ارتباط مشهوری که بین کاخ سفید و کرملین پس از بحران موشکی سال 1962 کوبا ایجاد شد.
هنگامی که یک تشدید آغاز می شود به سختی می توان آن را متوقف کرد. در سوریه، بسیاری از تحلیلگران باور دارند که سطح کشتار قبیله ای در حال حاضر نقطه اوج خود را هم پشت سر گذاشته است؛ امتیازات زیادی برای آرام کردن اوضاع نیاز است. بحران ایران در فقدان اعتماد بین تهران و غرب تعریف می شود. حتی اعتماد متقابل دو طرف برای اندک ارتباط گیری نیز بسیار اندک است.
دولت اوباما تصمیم گرفته است از طریق ائتلاف بین المللی با ایران و سوریه مقابله کند که کماکان معقول ترین سیاست به نظر می رسد. اما اگر این تلاش های چندجانبه به شکست بیانجامد، ایالات متحده باید تدبیری برای یک راهبرد جانشین داشته باشد. اگر ایالات متحده می خواهد در این مذاکرات پاسخ "بله" را بگیرد، مجبور است که مستقلانه تر و با شدت بیشتری چانه زنی کند.
نویسنده: دیوید ایگناتیوس/واشنگتن پست
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |شنبه 24 تير 1391برچسب:,
|
گلوبال ریسرچ: پیشبینی ۷۰ درصد افزایش فروش تسلیحات آمریکایی در ۲۰۱۲
گلوبال ریسرچ: پیشبینی ۷۰ درصد افزایش فروش تسلیحات آمریکایی در ۲۰۱۲
یک پایگاه تحلیلی آمریکایی نوشت: مقامات آمریکایی افزایش ۷۰ درصدی فروش تسلیحات را برای سال مالی ۲۰۱۲ پیشبینی کردهاند.پایگاه تحلیلی “گلوبال ریسرچ” روز ۱۸ ژوئن “آندره فاگ راسموسن”، دبیر کل ناتو با دکتر “نزار مدنی”، معاون وزیر امور خارجه عربستان در مقر ناتو در بروکسل بلژیک دیدار کرد. راسموسن از عربستان دعوت کرد به برنامه مشارکتی ناتو در منطقه بپیوندد، و افزود: “عربستان سعودی یکی از بازیگران مهم در منطقه است و ناتو از فرصت تعامل با دولت این کشور به عنوان شریکی در ابتکار همکاری استانبول استقبال میکند.”
این ابتکار همکاری پیش از این در سال ۲۰۰۴ در اجلاس سران ناتو در ترکیه به تصویب رسیده بود و اقدامی برای افزایش بیشتر اعضای ناتو- پذیرش هفت کشور جدید در اروپای شرقی از جمله یوگوسلاوی قدیم و سه عضو پیشین اتحادیه جماهیر شوروی- به علاوه متعهد کردن اعضای ناتو به ارتقای برنامه مشارکت نظامی خاورمیانهایش، طرح گفتوگوی مدیترانهای (که اعضای آن الجزایر، مصر، اسرائیل، اردن، موریتانی، مراکش و تونس هستند)، مشارکت برای صلح به منظور ارتقای وضعیت ۱۲ عضو جدید ناتو به رتبه کنونیشان بود.ابتکار همکاری استانبول به هدف کمک به شرکای سیاسی و نظامی غرب در خلیج فارس، شش عضو شورای همکاری خلیج فارس شامل بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات بنا نهاده شد. همه این کشورها به جز عمان و عربستان سعودی به این ابتکار پیوستهاند. نیروهای دریایی ناتو در شش سال گذشته از بحرین، کویت، قطر و امارات دیدن کردهاند. مقامات ارشد ناتو نیز چنین دیدارهایی را انجام داده و ناتو کنفرانسهایی را در کشورهای عضو این ابتکار برگزار کرده است.ادامه….
* ناتو قصد تهییج عربستان به مشارکت در طرحهای مربوط به خلیج فارس را دارد
بحرین و امارات نیروهای تحت امر ناتوی خود را به افغانستان اعزام کرده و قطر و امارات سال گذشته هواپیماهای جنگندهای را برای مشارکت در حمله هوایی شش ماهه ناتو علیه لیبی فرستادند. اکنون که آمریکا و متحدان غربیش بار دیگر بر خلیج فارس تمرکز کرده و تهدید اقدام نظامی غرب علیه سوریه و ایران در حال افزایش است، ناتو به وضوح قصد تهییج عربستان سعودی برای مشارکت در طرحهای مربوط به خلیج فارس را دارد.
معاون وزیر خارجه عربستان علاوه بر دیدار با “راسموسن”، دبیر کل ناتو با معاون وی، اعضای شورای آتلانتیک (شامل نمایندگان و سفرای دائم ۲۸ کشور عضو) و دیگر مقامات ناتو دیدار کرد و آنها “شمایی کلی از توسعه ناتو و برنامههای همکاری با شرکا در منطقه مدیترانه و خلیج فارس را به وی نشان دادند”. آنها همچنین درباره گفتوگوی مدیترانهای و چهار عضو ابتکار همکاری استانبول با وی به گفتوگو نشستند. (تا امروز، لیبی عضو بعدی گفتوگوی مدیترانهای و سوریه و لبنان اعضای بعدی آن در صورت موفقیت غرب در ساقط کردن حکومت در سوریه خواهند بود. عراق و یمن نیز اعضای آینده ابتکار همکاری استانبول خواهد بود.)
همانطور که وبسایت ناتو درباره سفر این مقام سعودی مینویسد: “برای ناتو، امنیت شرکایش در خلیج فارس یکی از منافع مهم راهبردی است.”
* رسالت وزارت خارجه آمریکا: ایجاد بازار فروش برای تولیدکنندگان تسلیحات آمریکایی
اینکه اهمیت راهبردی خلیج فارس برای ناتو و عضو کلیدیش یعنی آمریکا تا چه حد بوده و دلیل آن چیست، روز چهاردهم ژوئن در سخنان “اندرو شاپیرو”، دستیار معاون وزیر خارجه آمریکا در امور سیاسی-نظامی در روز کشورداری بر اساس اقتصاد جهانی آمده است که وی به صراحت بیان کرد رسالت وزارت خارجه آمریکا چیست: ایجاد بازار فروش برای تولیدکنندگان تسلیحات آمریکایی.
وی افزود: “روز کشورداری بر اساس اقتصاد جهانی روزی بینالمللی است که ما آن را برای تاکید بر تعهد آمریکا به تقویت مشاغل آمریکایی در مرکز سیاست خارجی خود قرار دادهایم. کار ما در دفتر سیاسی-نظامی در گسترش همکاری امنیتی با متحدان و شرکایمان برای امنیت ملی آمریکا و شکوفایی اقتصادی اهمیت دارد. این مسئله همچنین بخش مهم تلاشهای مربوط به کشورداری اقتصادی وزارت خارجه است. این وزیر خارجه آمریکاست که حق نظارت و اعمال قدرت درباره فروش تسلیحات ما را به منظور اطمینان از کمک آنها به پیشبرد سیاست خارجی آمریکا را دارد.”
وی تصریح کرد: “امروز من میتوانم تایید کنم که سالی رکودشکن برای فروش تسلیحات به کشورهای خارجی داشتهایم و شامل فروش دولت به دولت میشود. ما تاکنون در سال مالی ۲۰۱۲ از مرز ۵۰ میلیارد دلار نیز گذشتهایم. این میزان دستکم نسبت به سال مالی ۲۰۱۱ حدود ۲۰ میلیارد دلار افزایش داشته و ما هنوز بیش از یک چهارم سال مالی را طی نکردهایم. سال مالی ۲۰۱۱ نیز یک سال رکودشکن بود که در آن ۳۰ میلیارد دلار تسلیحات فروختیم. در سال مالی کنونی دستکم ۷۰ درصد نسبت به سال مالی ۲۰۱۱ افزایش فروش خواهیم داشت.”
* ۶۰ درصد فروش تسلیحات آمریکایی به کشورهای خارجی مربوط به عربستان است
۶۰ درصد از فروش تسلیحات به کشورهای خارجی در سال مالی جاری مربوط به قرارداد ۳۰ میلیارد دلاری تسلیحاتی با عربستان سعودی بوده که دسامبر گذشته برای خرید ۸۴ جنگنده اف-۱۵ و دیگر تسلیحات امضا شد. این بخشی از توافق ۶۷ میلیارد دلاری با سعودیها در سال ۲۰۱۰ برای خرید هواپیماهای چندمنظوره، بمبهای بتنشکن دو هزار پوندی، ۲۷ بالگرد “بلک هوک”، ۷۰ بالگرد آپاچی، موشکهای پیشرفته پاتریوت و ناو جنگی بود. این بزرگترین قرارداد تسلیحاتی دوجانبه در تاریخ است.
این بخشی از بسته ۱۲۳ میلیارد دلاری فروش تسلیحات به عربستان، عمان، کویت و امارات است که در همان سال اعلام شد. بحث مطرح شده با عنوان “تهدید ایران” شاید بهترین نقشه برای فروش چنین تسلیحاتی باشد.
۲۵ دسامبر گذشته آمریکا توافقنامهای را برای فروش ۹۶ موشکهای رهگیر بلندپرواز به امارات متحده عربی امضا کرد و این اولین بار است که چنین موشکهایی در خارج از آمریکا مستقر میشوند. همچنین سال گذشته اعلام شد که امارات اولین کشور عربی خواهد بود که در مقر ناتو سفارتخانه تاسیس میکند.
* ناتو برای مقابله با ایران و سوریه با همسایههای این کشورها مانور برگزار میکند
روز ۱۱ ژوئن آمریکا و ترکیه دومین دور مانور هوایی “عقاب آناتولی” در ترکیه را آغاز کردند که هدف آن به گفته پنتاگون “انجام ماموریتهای مختلف هوایی شامل حملات پیشدستانه، حمله، برتری هوایی، سرکوب دفاعی، حمل هوایی بار، سوختگیری در آسمان و شناسایی است”.
مانور مشترک عقاب آناتولی آمریکا و ترکیه ۲۰۱۲ در ماه مارس برگزار شد. این مانور همچنین شامل مشارکت ناتو و هواپیماهایی از عربستان، امارات، اردن، پاکستان و ایتالیا میشد.
در یکی از گزارشات نیروی هوایی آمریکا درباره این مانور بدون اشاره به مشارکت عربستان آمده است: “نیروی هوایی آبی شامل آمریکا، ایتالیا، امارات، اسپانیا، ترکیه و ناتو مهارتهای خود را علیه نیروی هوایی قرمز با مشارکت هواپیماهای اف-۱۶، اف-۴، اف-۵ که توسط خلبانهای ترک هدایت میشد، بکار گرفتند.” همین منبع به نقل از یک مقام نیروی هوایی آمریکا نوشت، “اگر قرار باشد مانور دیگری برگزار شود، همین کشورها در آن شرکت خواهند کرد.”
درباره اینکه چه کسانی قربانیان بعدی ناتو خواهند بود، تردیدی وجود ندارد. ترکیه با سوریه و ایران هممرز است که دو مانع اصلی بر سر راه ترکیه و عربستان برای توسعه نفوذشان در منطقه خاورمیانه محسوب میشوند. اواخر ماه گذشته این دو کشور برای سرنگونی دولتهای عرب سکولار و جمهوریخواه از لیبی گرفته تا سوریه توافقنامه آموزش نظامی در ریاض امضا کردند. این قرارداد منجر به آموزش سربازان سعودی در مدارش نظامی ترکیه که توسط ناتو اداره میشود برای مشارکت در عملیاتهای مشترک نظامی خواهد شد.
“هیلاری کلینتون”، وزیر امور خارجه آمریکا ماه فوریه در ادامه اقدامات خود علیه روسیه و چین در مواضعشان در قبال سوریه به بهار عربی و بیداری عربی اشاره کرد و گفت: “آنها باید درک کنند که نه تنها در برابر احساسات مردم سوریه بلکه در برابر بهار عربی و بیداری عربی قرار گرفتهاند.” در واقع آنچه که وی و همتایان غربیش در حال پیشبرد آن در جهان عرب از اقیانوس اطلس گرفته تا خلیج فارس هستند، ترکیبی از نظامیگری و سلطنتطلبی است.
گلوبال ریسرچ/ ریک روزوف
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |یک شنبه 18 تير 1391برچسب:,
|
ابعاد مهم استقلال اسکاتلند از بریتانیا
ابعاد مهم استقلال اسکاتلند از بریتانیا
پیروزی حزب ملیگرای اسکاتلند در انتخابات پارلمانی سال گذشته این کشور زمزمههای استقلال کامل این منطقه مهم را از مجموعه پادشاهی متحده تشدید کرد. اکنون نگاهها به رفراندوم سال 2014 و پاسخ به این پرسش است که آیا رای نهایی مردم به ماندن در مجموعه انگلستان، ولز و ایرلند شمالی تعلق میگیرد یا ذائقه اسکاتلندیها خواستار طعم استقلال و گشودن فصلی جدید در تاریخ این کشور است. صرفنظر از این دو حالت ممکن، سوال مهمتر اثرات جدایی اسکاتلند بر مسائل اساسی پیشرو بین بریتانیا و اسکاتلند شامل موضوعات اقتصادی و دفاعی امنیتی و... میباشد.
بعد اقتصادی
از نظر همکاری اقتصادی به نظر نمیرسد که استقلال این بخش از بریتانیا باعث انحلال همکاری، تجارت و سرمایهگذاری میان دو طرف شود. هرچند تکرار خاطرهای مانند منازعه تجاری میان انگلستان و ایرلند در دهه 1930 که به روابط اقتصادی دو کشور سرایت کرد را نیز نباید از نظر دور داشت.
در حوزه ارز و گزینش واحد پول ملی، انتخاب برعهده اسکاتلند خواهد بود. رهبر حزب ملی اسکاتلند اظهار کرده بود که در صورت استقلال اسکاتلند استرلینگ را حفظ خواهد کرد و همزمان گزینههای موجود برای آینده اسکاتلند را نیز از دست نخواهد داد. به هرحال پیوستن به واحد پولی یورو به شرط قبولی اتحادیه اروپایی از ابعادی بهخصوص بعد روانی بر این واحد پولی اثرگذار خواهد بود.
دو حالت متصور برای اقتصاد مالی اسکاتلند شامل کسری مالی و مازاد مالی وجود دارد. در حالت کسری مالی، درصورتیکه قیمتهای هیدروکربن افت شدیدی را تجربه کنند و دو جزیره اورکنی و شتلند جزء بریتانیا باقی بمانند، اسکاتلند دچار ضرر و زیان ملی خواهد شد و مجبور است بار خسارت مالی چند درصدی نسبت به جی دی پی خود را متحمل شود و یا دست نیاز به سوی بریتانیا دراز کند. در حالت دوم امکان مازاد مالی به دلیل ثابت ماندن قیمت هیدروکربن و باقی ماندن دو جزیره ذکر شده در اسکاتلند وجود دارد. البته شرط دیگر تحقق مازاد مالی عدم مسئولیت اسکاتلند در قبال بدهیهای ملی بریتانیا میباشد. در مورد بدهی ملی بریتانیا و همکاری یا بیتفاوتی اسکاتلند پس از استقلال نسبت به آن، الکس سالموند با اشاره به 250 میلیارد دلار درآمد نفتی منتقل شده به خزانهداری بریتانیا، مسئولیت بدهیهای بانک رویال اسکاتلند را برعهده نگرفته است.
نفت و گاز شمال
واقع شدن اسکاتلند در منطقه مجاور به دریای شمال باعث ریزش درآمدهای مالیاتی زیادی به این کشور میشود؛ چیزی که تا کنون نصیب دولت مرکزی بریتانیا شده است. درواقع مسیری که از خطوط ساحلی مرز میان اسکاتلند و انگلستان به دریای شمال منتهی میشود نشاندهنده سهم جغرافیایی اسکاتلند در آینده تولیدات مرتبط با نفت و درآمدهای ناشی از آن میباشد. به نظر میرسد که درصد قابل توجهی از درآمد بریتانیا از نفت شمال، حاصل منابع موجود در منطقهای است که طبق حقوق بینالملل دریایی، جزء مناطق اقتصادی انحصاری (EEZ) اسکاتلند به شمار میرود. البته نباید نقش دو جزیرهی اورکنی و شتلند را در این زمینه نادیده گرفت. درصورتیکه بریتانیا بتواند این دو جزیره را جزئی از قلمرو خود باقی نگه دارد، پیامدهای مهمی برای کنترل گاز و نفت دریای شمال به نفع بریتانیا خواهد داشت.
بعد دفاعی
استقلال اسکاتلند اثر خود را بر موضوعات نظامی نیز خواهد گذاشت. زیرا تصرف برخی از تجهیزات نظامی توسط اسکاتلند و مسئولیت تمهیدات مالی نیروهای نظامی و همزمان با آن احتمال کاهش (یا حتی افزایش) هزینههای نظامی بریتانیا را در پی خواهد داشت.
پایگاه دریایی فسلان در منطقه گیرلوچ که پایگاه اصلی ناوگان زیردریاییهای تریدنت و زیردریاییهای مسلح اتمی بریتانیا است قابلیت اختلاف و نزاع میان اسکاتلند و بریتانیا را داراست. درحال حاضر نگرانیهایی درباره عدم موافقت دولت اسکاتلند (در صورت استقلال) با باقی ماندن این پایگاه در اسکاتلند وجود دارد و آینده آن با ابهام است. قابل توجه است که تعیین محل جدید برای تجهیزات هستهای بریتانیا در جایی غیر از اسکاتلند دشوار است. زیرا سایت هستهای فاسلن که مدخل خلیجی با آب فراوان و عمیق است و دسترسی سریع به حوزه استراتژیک اقیانوس اطلس فراهم میکند چیزی است که وجود بدیل مناسب را با چالش مواجه میکند.
موضوع دیگر برخی افتراقها میان نحوه استفاده از نظامیان است. در سالهای گذشته حزب ملی اسکاتلند در برخی از موضوعات مهم سیاست خارجی مانند مداخله نظامی در عراق و کوزو با دولت مرکزی بریتانیا منازعه داشته است. با استقلال اسکاتلند همکاری نظامی در مواردی که نیاز به بازدارندگی و پاسخهای سریع ارتش متحد پادشاهی دارد ممکن است با موانع جدی روبرو شود و به تبع آن تضعیف نسبی ارتش بریتانیا حاصل شود.
بعد سیاسی
اثر استقلال اسکاتلند بر ملیگرایی سایر بخشهای بریتانیا موضوعی است که میتواند از بعد سیاسی بر بریتانیا تاثیرات خود را نشان دهد. جدایی اسکاتلند از باقی پادشاهی متحده ممکن است محرکهای برای سایر جریانات ملیگرا و تلاش برای بهرسمیت شناخته شدن باشد. به عنوان مثال فرایند صلح در ایرلند شمالی ممکن است دستخوش برخی از نوسانات شود. فعالیتهای گروههای جمهوریخواه مخالف در ایرلند شمالی با استقلال اسکاتلند و احتمالاً تضعیف بریتانیا در شرایط سیاسی جدید ممکن است عملاً شدت بیشتری بیابد. به علاوه جدا شدن اسکاتلند از مجموعه پادشاهی متحده بریتانیا تداوم حیات ساختار قانونی بریتانیا را با چالش مواجه میکند زیرا پادشاهی متحده بریتانیا عمدتاً با اتحاد میان دو قلمرو انگلستان و اسکاتلند شکل گرفت که جدایی اسکاتلند مسائلی را برای موضوعات ساختاری بهوجود میآورد. در واقع استقلال اسکاتلند پایان مناقشات مرتبط با ساختار و قانون نیست و دامنه خود را در مباحث ایرلند شمالی گسترش میدهد.
نکته دیگری که شایان توجه است تحول در سیاستگذاری خارجی اسکاتلند است. تحت ترتیبات کنونی، هرچند اسکاتلند مجاز است که سیاستهای داخلی خود را قانونگذاری کند اما کنترلی بر سیاست خارجی، سیاست دفاعی و اقتصادی ندارد که در نتیجه آن ارتباط تجاری با کشورهای خارجی و تنظیمهای مالیاتی در دایره اختیارات اسکاتلند قرار ندارد که استقلال اسکاتلند این ترتیبات را با دگرگون خواهد کرد.
اتحادیه اروپایی و کشورهای اروپایی
اسکاتلند در صورت استقلال کامل، با جمعیت حدوداً 5 میلیونی خود میتواند 7 رای در شورای اروپایی (European Council) داشته باشد که در اینصورت بریتانیا نیز با کاهش 2 رای از 29 به 27 رای نزول پیدا میکند. این موضوع دو پیامد را متبادر میسازد. درحالیکه از یک طرف به نظر میرسد ماندن اسکاتلند و بریتانیا به استحکام رای آنان و اثرگذاری بیشتر در عرصه اروپا کمک میکند، حضور یک اسکاتلند مستقل در جامعه بینالملل و اتحادیههایی مانند اتحادیه اروپایی، به پیگیری منافع مشخص و متمایز اسکاتلند و بازیگری آن در عرصه بینالملل مساعدت مینماید.
در نهایت پیامدهای ممکن استقلال اسکاتلند بر حکومتهای اروپایی و دولتهای فرانسه، اسپانیا و مناطق دیگر اروپایی دور از تصور نیست. جدایی دموکراتیک اسکاتلند از بریتانیا میتواند با ارجاع به ایده اثرگذاری جنبشهای ملیگرا برروی یکدیگر تجدید حیاتی برای ملیگرایی کاتالونهای اسپانیا، باسکهای میان اسپانیا و فرانسه و جداییطلبان جزیره کورس دریای مدیترانه از قلمرو فرانسه و مناطق بیثبات دیگری مانند کوزوو باشد.
روح الله عبدالملکی، پژوهشگر مسائل بریتانیا
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |یک شنبه 18 تير 1391برچسب:,
|
ایستگاه راداری قبله؛ چالشی در روابط روسیه و آذربایجان
در حالی که گفتگوها میان مقامات روسیه و مسئولین جمهوری آذربایجان در خصوص تمدید و یا عدم تمدید اجارهی ایستگاه راداری” قبله” ادامه دارد، با نزدیکتر شدن به موعد انقضای قرارداد کنونی اجارهی این ایستگاه، هرروز نظرات و گمانهزنیهای بیشتری در این خصوص توسط کارشناسان و مقامات مختلف ارائه میشوند.
پایگاه راداری قَبَله واقع در نواحی شمالی جمهوری آذربایجان که در زمان شوروی ساخته و وارد فاز بهرهبرداری شد، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر نیز سالهاست که در اجارهی روسیه قرار داشته است. این پایگاه که بهمنظور رصد پرتاب هرگونه موشک بالستیک زمینبهزمین یا دریابهزمین با توانایی حمل کلاهک هستهای و همچنین رصد دائمی تحرکات فضایی (در محدودهی برد آن) طراحی شده است، این قابلیت را دارد که ظرف چندثانیه پس از پرتاب موشک، نسبت به رهگیری و محاسبهی مسیر پروازی آن اقدام نموده و اطلاعات لازم را جهت مقابلهی پدافندی با آن در نقطهی مورد نظر پروسس نماید.همچنین گفته میشود که این ایستگاه میتواند قلمرو چندین کشور آسیایی و آفریقایی منجمله ترکیه، هند، ایران، پاکستان، چین (بخشی از خاک آن) و … را تحت پوشش رصدی خود قرار دهد و هرگونه پرتاب موشکهای بالستیک قارهپیما در نیمکرهی جنوبی منجمله موشکهایی که قابلیت شلیک از زیردریاییهای آمریکایی مستقر در اقیانوس هند را دارند، ثبت نماید.ادامه….
طی مدت اجارهی این پایگاه راداری توسط روسها، مبالغ اجاره بهایی که مسئولین جمهوری آذربایجان برای آن طلب کردهاند، دستکم ۷ میلیون دلار در سال و در بیشینهترین حالت، ۳۰۰ میلیون دلار سالیانه (مربوط به همین اواخر) بوده است. ۲۴ دسامبر سال جاری، تاریخ سررسید قرارداد فعلی اجارهی این پایگاه راداری است که در سال ۲۰۰۲ میان روسیه و جمهوری آذربایجان منعقد شده بود.
هماکنون مذاکرات میان مقامات روسی و مسئولین جمهوری آذربایجان در خصوص تمدید اجارهی این ایستگاه تا سال ۲۰۲۵ ادامه دارد. بر اساس قرارداد فعلی، درصورت خواست طرف اجارهکننده برای تمدید قرارداد، قرارداد مجدد حداکثر باید تا فاصلهی زمانی ششماه مانده به انقضای قرارداد کنونی متعقد گردد. بههمین خاطر مقامات روس بهدنبال آن هستند که گفتگوهای کنونی حداکثر تا پایان ژوئن بهنتیجه برسد.
هرچند که در همین اواخر اعلام شده بود که بهزعم مسئولان وزارت دفاع روسیه، مواضع جمهوری آذربایجان در خصوص تمدید اجارهی این پایگاه ناامیدکننده است ، اما المار ممدیاراف وزیر خارجهی جمهوری آذربایجان در روز پنجشنبهی هفتهی گذشته و در جریان نشست رسانهای مشترک خود با پاول پارتوش همتای پرتقالی خویش، ضمن تأکید بر ادامهی روند گفتگوهای کشورش و روسیه در این رابطه که بهصورتی دقیق و جزءبهجزء صورت میپذیرند، اظهار امیدواری کرده بود که این مذاکرات تا پایان سال جاری میلادی بهنتیجه برسند.
جدای از پیشبینی زمان پایان مذاکرات و صرفنظر از نتیجهبخش و یا بینتیجه بودن آن، بهطور مشخص مهمترین دلیل بهطول انجامیدن این گفتگوها، مبلغ بالایی بوده است که مقامات جمهوری آذربایجان برای تمدید مهلت قرارداد از روسها طلب کردهاند. مسئولین این جمهوری مهمترین دلیل خود برای افزایش قیمت درخواستی برای این ایستگاه راداری را در همخوانی نداشتن منافعی که روسها از در اختیار داشتن این پایگاه بهدست میآورند با هزینهای که برای آن میپردازند و همچنین عدم تناسب مضرات و خطراتی که طرف آذری متقبل میشود با مبلغ پیشنهادی پایین طرف روسی، اعلام مینمایند.
البته در این میان واضح است که روسها نظر دیگری دارند و برای مثال، یک منبع آگاه و نزدیک به وزارت دفاع روسیه در مصاحبهای با خبرگزاریهای اینترفاکس و ریانواستی، در خصوص مبلغ پیشنهادی جدید مسئولین جمهوری آذربایجان به روسها بهمنظور تمدید اجارهی این ایستگاه، آن را با هزینهی ساخت کامل دو ایستگاه راداری مشابه در خاک خود روسیه مقایسه نموده است.
وی همچنین افزوده است که از آنجایی که تجهیزات پایگاه قبله کاملاً نیاز به نوسازی دارند که این نیز خود مستنلزم صرف هزینههای بسیار است، مقامات وزارت دفاع روسیه تمایل دارند که قرارداد اجاره را دستکم برای ۱۰ الی ۱۵ سال تمدید کنند تا هزینههای صرفشده برای تعمیرات و نوسازی، [سرشکن و] مقرونبهصرفه شود.
هرچند که برخی از روسها و بهخصوص نظامیان این کشور سعی در القاء این معنی دارند، از دست دادن این ایستگاه راداری ضرر چندانی را به منافع روسیه وارد نمیآورد، اما ژنرال ویکتور بانداریف فرماندهی نیروی هوایی روسیه در مصاحبهاش با سایت آپا علیرغم ابراز اطمینان در خصوص نتیجهبخش بودن مذاکرات، اذعان کرده بود در صورتی که روسیه این پایگاه راداری را از دست بدهد، نیروهای نظامی این کشور برای مدتی یعنی تا زمانی که دیگر پایگاههای راداری مشابه و دردستساخت در روسیه تکمیل شده و بهمرحلهی بهرهبرداری برسند، از بهدست آوردن بخشی از اطلاعات مورد نیاز خود محروم خواهد ماند.
این در حالی است که چندی پیش از این اظهارنظر وی، آلگ آستاپنکو سرفرماندهی نیروهای پدافند هوا-فضای روسی در گفتگو با خبرنگاران گفته بود که در صورت امتناع روسیه از اجارهی مجدد این ایستگاه، هیچ ضرری متوجه توان دفاعی کشورش نخواهد گردید. وی همچنین افزوده بود که در چنین صورتی، وظایف ایستگاه راداری قبله به ایستگاه راداری جدید تیپ وارونژ مستقر در آرماویر روسیه (واقع در ناحیهی کراسنودار) که دارای دقتی در حد متر و دسیمتر (۱۰ سانتیمتر) است محول خواهد شد.
اما با اینوجود و علیرغم اطمینان خاطرهای کموبیش دادهشده از سوی نظامیان روسی، آناتولی لوکات نمایندهی مجلس روسیه از حزب کمونیست در مصاحبهای با سرویس خبری این حزب، مدعی شده است که «روسیه باید هرآنچه در توان دارد بگذارد تا باز هم این ایستگاه راداری را در خدمت خود داشته باشد، زیرا این کشور زمان آن را که بخواهد یک ایستگاه راداری جدید تأسیس نماید در اختیار ندارد. باید توجه داشت که این ایستگاه، گسترهای را تحتپوشش خود قرار داده است که ناتو نیز از تحرکات موشکی آن کاملاً بیمناک است.
بهعلاوه باید توجه داشت که یکی از گسترههای تحت رصد این سامانه، اقیانوس هند است که از یکسو، روسیه عملاً هیچ حضوری در آن ندارد و از سوی دیگر، آمریکاییها در آن پایگاه نظامی دارند.
همین مسئله باعث میشود که ایستگاه راداری قبله، کارکرد بسیار خطیری در تهیهی اطلاعات از این منطقه داشته باشد. توسعهی چنین سامانهای با این برد بلند، امر ارزشمندی است که به صرف مبالغ کلان، سازماندهی عظیم و از همهمهمتر، زمان بسیار نیاز دارد؛ زمانی که ممکن است به بیش از یکسال بالغ گردد.»
مشخص است که بیشتر این نظرات و گمانهزنیها از دیدگاه توانایی یا عدم توانایی روسیه برای جایگزینی سامانهی راداری قبله با سامانهای دیگر صورت پذیرفته است و اهمیت راهبردی این ایستگاه صرفاً از منظر منافع فنی و تکنیکی آن بررسی شده است. اما دراینمیان آنچه که به نظر میرسد حتی بهطور تعمدی از آن غفلت شده است این است که روسیه در صورت سرباززدن از پذیرش شرایط تحمیلشده از سوی جمهوری آذربایجان، تنها یک ایستگاه راداری را از دست نمیدهد و ابعاد خسارات و ضرور و زیانهای وارده به آن، صرفاً در چهارچوب تعاریف فنی محدود نخواهد شد.
بر اساس واقعیات امروز جمهوری آذربایجان، کاملاً محتمل است که پس از خروج روسها، پای یک طرف ثالث علیالخصوص آمریکا بهعنوان متقاضی جدید اجارهی این ایستگاه بهاین ماجرا باز شود و درنتیجه، مشکلات روسها به پیدا کردن جایگزینی مناسب برای ایستگاه قبله خلاصه نشود.
البته طبیعی است که در موقعیت فعلی، اظهارنگرانیهای مقامات و خصوصاً نظامیان روس، به ابعاد فنی ماجرا ختم شود و بهخاطر حفظ پرستیژهای معمول نظامی، حرفی از آمریکا بهمیان نیاید. اما آنچه مسلم است این است که از نقطهنظر روسها، اهمیت راهبردی و ژئواستراتژیک سامانهی راداری قبله بسیار بیش از اهمیت فنی-نظامی آن است و ایشان صرفنظر از ژستهایی که ممکن است در مجامع خبری بهخود بگیرند، بههیچ روی حاضر نخواهند بود که با واگذاری بالقوهی این نقطهی راهبردی به حریف، در جایگاه جاده صافکن مقامات جمهوری آذربایجان برای همگرایی بیشتر با غرب و بهخصوص آمریکا و ناتو ظاهر شوند.
ایراس/نویسنده: مسعود احمدینیا
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,
|
رقابت تنگاتنگ روسیه و فرانسه بر سر سوریه
مسکو و پاریس نشستهای جداگانه تشکیل میدهند
رقابت تنگاتنگ روسیه و فرانسه بر سر سوریه
با گذشت سه روز از مذاکرات ژنو درباره سوریه منابع دیپلماتیک خبر از رقابت شدید فرانسه و روسیه برای حل بحران سوریه میدهند.
با گذشت سه روز از مذاکرات ژنو درباره سوریه منابع دیپلماتیک خبر از رقابت شدید فرانسه و روسیه برای حل بحران سوریه میدهند. پیش از این گفته میشد، میان امریکا و روسیه بر سر کلیات مسائل سوریه توافقی حاصل شده که این مساله باعث شد تا توافق بر سر تشکیل دولت وحدت ملی در سوریه حاصل شود. اکنون منابع خبری میگویند که پیچیدگیهای دیپلماتیک بیش از این اندازه است و طرفهای بینالمللی درگیر همچنان تلاش میکنند که طرح خود را بر دیگری تحمیل کنند.
به گزارش روزنامه الشرق الاوسط، چاپ لندن، همچنان اختلاف بر سر تفسیر توافقات حاصل شده در نشست ژنو ادامه دارد، عمده اختلافها بر سر این است که آیا در مرحله انتقالی بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه میتواند در دولت وحدت ملی باشد یا خیر. هم فرانسه و هم روسیه به زودی میزبان دو نشست جداگانه درباره سوریه خواهند بود که هر دوی آنها تلاش میکنند که این نشست به راه حلی برای خروج از بحران جاری در سوریه از دیدگاه خودشان برسد. هدف هر دوی آنها در حال حاضر بر این استوار است که تفسیر خود را از نشست ژنو در نشستهای پاریس و مسکو دنبال کنند.
نشست پاریس که قرار است روز جمعه 6 جولای برگزار شود، سومین نشست در نوع خود پس از نشست تونس و استانبول محسوب میشود. پاریس تا کنون 150 دعوتنامه به کشورها، سازمان و هیئتهای سیاسی و دیپلماتیک از جمله روسیه و چین ارسال کرده و از آنها خواسته است که در نشست پاریس شرکت کنند. تا کنون هیچ منبعی ذکر نکرده است که پکن و مسکو این دعوت را رد میکنند اما دیپلماتهای فرانسوی میگویند که انتظار دارند که نمایندگان چین و روسیه در این نشست شرکت نکنند.
تا کنون پاریس اعلام نکرده است که از کدام جریان مخالف اسد برای شرکت در نشست پاریس دعوت کرده است. مقامات فرانسوی اعلام کردهاند که پاریس که در گذشته حمایت قاطع از شورای ملی سوریه میکرد اکنون از این شورا به شدت احساس ناامیدی میکند چرا که اختلافهای سنگین میان آنها همچنان ادامه دارد و تا کنون نتوانستهاند به یک موضع یکسان برسند.
در همین رابطه برخی دیپلماتها میگویند که دولت فرانسه در نشست پاریس تلاش خواهد کرد تا جبهه مخالفان اسد را یکپارچه کند و آنها را به یک راهکار یکسان رهنمون سازد. به خصوص این که در نشست ژنو بر این نکته تاکید شد که باید جبهه مخالفان اسد یکپارچه شود تا دقیقا مشخص شود که منظور از مخالفان اسد که قرار است کوفی عنان به عنوان نماینده مشترک سازمان ملل و اتحادیه عرب با آنها همکاری کند، کیستند تا توافقنامه ژنو بتواند به اجرا در آید.
نشست پاریس تا آنجا برای فرانسویها اهمیت دارد که فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری فرانسه خود شخصا میخواهد این نشست را افتتاح کند و سخنرانی افتتاحیه نشست را انجام دهد. پیشبینی میشود که نشست پاریس نتایج نشست ژنو را که فرانسویها با عینک خوشبینی به آن مینگرند، تایید کند، البته با رویکرد فرانسوی آن، یعنی همان چیزی که لوران فابیوس، وزیر امور خارجه فرانسه گفت: «نشست ژنو به طور ضمنی خواستار کنارهگیری اسد از قدرت شد.»
از سوی دیگر در مسکو دیپلماتهای رسمی روسیه تاکید کردند که به احتمال بسیار مسکو در آیندهای بسیار نزدیک میزبان جمعی از وزرای امور خارجه و هیئتهای رسمی بینالمللی برای بحث درباره آینده سوریه خواهد بود. در همین رابطه میخائیل بوگدانوف، معاون وزیر امور خارجه روسیه در امور کشورهای عربی گفت که در 10 جولای عبدالباسط سیدا، رئیس مجلس ملی سوریه به مسکو سفر خواهد کرد.
وی روز دوشنبه به تهران آمده بود و با مقامهای ایران دیدار و گفتوگو کرده بود.
بوگدانوف گفت که مسکو از رئیس جدید مجلس سوریه برای شرکت در این نشست دعوت کرده و امیدوار است که وی در آن شرکت کند. وی تاکید کرد، در سفر سیدا به مسکو او با سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه دیدار خواهد کرد.
در همین رابطه روزنامه روسی کامرسنت به نقل از منابع دیپلماتیک روسی نوشت که وزارت امور خارجه روسیه نشست ژنو را مثبت ارزیابی کرده است و به طور کلی نتایج آن را ایجابی میداند. به اعتقاد دیپلماتهای روسیه اکنون زمان حل بحران سوریه فرا رسیده است. آنها بر این باورند که اکنون باید مخالفان اسد را راضی کرد که با وی به گفتوگو بنشینند. گفته میشود مسکو تلاشهایی را در این زمینه آغاز کرده و از جریانهای مختلف مخالف حکومت اسد دعوت کرده تا به مسکو سفر کنند و با مقامهای روسی مشورتهایی را داشته باشند. روسها تلاش میکنند که این افراد را قانع کنند که در نشست مسکو نیز حضور به هم رسانند. این منابع همچنین انتظار دارند که ایران و عربستان نیز که در نشست ژنو غایب بودند به نشست مسکو دعوت شوند و در آن حضور فعالی داشته باشند. یک منبع آگاه در این باره گفت: «روسیه بر این باور است که مشارکت تهران و ریاض در نشست مسکو برای حل بحران سوریه امری ضروری است چرا که بر تحولات جاری در این کشور تاثیر مستقیم میگذارند.»
کامرست همچنین نوشت که روسیه تلاش میکند که بشار اسد را قانع کند که به تشکیل دولت وحدت ملی با رویکرد انتقالی تن دهد و بپذیرد که چهرههای بارزی از جریان مخالف در آن عضویت داشته باشند.
الشرق الاوسط،
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,
|
ارزیابی نقش بازیگران در مناقشه قره باغ
ارزیابی نقش بازیگران در مناقشه قره باغ
ایران کجای بازی ایستاده است؟
دکتر افشار سلیمانی، سفیر سابق ایران در جمهوری آذربایجان و کارشناس مسائل قفقاز در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به افزایش تنشها بین آذربایجان و ارمنستان در منطقه قره باغ می پردازد و معتقد است ایران در روند حل مناقشه قره باغ در حاشیه است.
اوایل خرداد ماه 91 بار دیگر تنش در آذربایجان و ارمنستان در منطقه قرهباغ بیشتر از نقض آتش بس های پیشین و متناوب رخ نمود و منجر به کشته و زخمیشدن چند سرباز از دو طرف گردید. این تنشها که بیارتباط با دخالت بازیگران منظقه ای و فرامنطقهای نیست از جهات گوناگونی با منافع و امنیت جمهوری اسلامی ایران مرتبط است. از این رو بررسی دقیق کنش و واکنشهای اخیر میان باکو و ایروان و بازیهای نهان و آشکار بازیگران موثر در این بحران و تنشهای موجود در شرایطی که از یک سو تنشهای سیاسی و رسانه ای میان تهران و باکو تشدید یافته و از سوی دیگر ایران از ایفای نقش در روند حل بحران قره باغ به حاشیه رانده شده است و در ارتباط با فعالیت هسته ای خود و دیگر موضوعات مرتبط با مسائل داخلی، منطقه ای و بین المللی تحت فشار بین المللی است، ضرورتی بیش از پیش دارد.
درگیری های اخیر بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان که در خط مقدم جبهه قرهباغ صورت گرفت به کشته شدن پنج نفر از نیروهای آذربایجان و سه نفر از نیروهای ارمنستان منجر شد. البته این نوع درگیریها بیسابقه نیست و از ماه می سال 1994 که براساس معاهده بیشکک میان دوطرف درگیرآتش بس برقرار شد متناوبا از این نوع درگیریها را شاهد بود ه ایم. اما این واقعه در شرایطی رخ داد که خانم هیلاری کلینتون – وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا – در حال بازدید از سه کشور قفقازجنوبی بود. هرچند که از این درگیریها همزمان با حضور کلینتن درمنطقه تفسیرهای مختلفی به عمل آمد؛ برخی آن را نمایشی به جامعه جهانی به منظور هشدار پیرامون عدم حل بحران قرهباغ تلقی نمودند تا نظر بازیگران سیستمی را به خود جلب کنند؛ برخی نیز آن را به رخ کشیدن قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای برای ایفای نقش برتر قلمداد کردند؛ گروه سوم ایجاد درگیری از سوی آذربایجان را به منظور نمایش قدرت نظامی اش دانستند که با تخصیص بودجه های کلان نیرومندتر شده اس. باید توجه داشت که بودجه نظامی آذربایجان یک ونیم برابر کل بودجه سالانه ارمنستان است.
اما به نظر می رسد پشت سر این درگیریها روسیه قراردارد که قصد دارد نشان دهد هنوز هم فعال مایشاء در قفقاز جنوبی است. باید این نکته را مد نظر داشت که مسکو قرارداد 49 ساله ای با ایروان در مورد استمرار فعالیت پایگاه نظامی اش در این کشور دارد. اساسا تلاش برای واگرائی آذربایجان از روسیه در دوره حکومت ابوالفضل علیف (ایلچی بی) و واگرائی گرجستان از روسیه در دوره میخائیل ساکاشویلی، دو عامل عمده در افزایش حضور روسیه در ارمنستان شده است؛ به گونه ای که اکثریت تجهیزات نظامی روسیه در آذربایجان و گرجستان به ارمنستان منتقل شده است.
حتی اگر مساله حضور وزیر امور خارجه آمریکا در منطقه را نوعی هشدار به روسها بدانیم بروز درگیری همزمان با این حضور را هم می توان به عنوان هشدار روسیه به آمریکا ارزیابی نمود. واقعیت این است که بدون حمایت همه جانبه روسیه، نه اراضی آذربایجان اشغال می شد و نه تا کنون این اشغال ادامه می یافت.
هرچند از دیدگاه برخی کارشناسان منطقه، حضور آمریکا و غرب در منطقه قققاز که یک منطقه حائل میان روسیه و ایران است، به منظور ایجاد مانع در مسیر همکاریهای استراتژیک تهران – مسکو صورت می گیرد اما با توجه به عدم تمایل مسکو نسبت به همکاری با ایران در دودهه گذشته در این منطقه به نظر نمی رسد این تحلیل معطوف به صحت باشد.
همچنین بعضی از کارشناسان معتقدند اقدامات جمهوری آذربایجان و گرجستان این نوید را میدهد که منطقه قفقاز دیگر متعلق به روسها نیست و روسیه کنترلی بر این منطقه حساس ندارد؛ برغم این که روسیه در این منطقه پایگاه نظامی دارد و میتواند از این پایگاههای نظامی استفاده کند و در این پایگاهها تسلیحات و نیروهای نظامی خود را مستقر کرده است. روسیه مدت زیادی است که منافع خود را در قفقاز از دست داده و جمهوری آذربایجان با اتصال و گسترش خطوط لوله انرژی خود از راههای دریایی و زمینی به سمت غرب از طریق گرجستان و ترکیه، به روسیه اثبات کرده که میتواند بدون نیاز به قلمرو روسیه نفت خود را به غرب صادر کند و ساختارهای نظامی خود را با ساختارهای نظامی غربی و ناتو هماهنگ کند و ازوابستگی تسلیحاتی خود به روسیه کم کند. اما به نظر می رسد این تحلیل نیز تا حدود زیادی اغراق آمیز باشد چرا که در حال حاضر اهرمهای روسیه در حوزه های انرژی، امنیتی و اقتصادی این امکان را برای کرملین نشینان فراهم نموده تا بتوانند مانع از حضور گسترده تر غرب در قفقاز جنوبی شوند. به نظر می رسد مادامی که غرب و خصوصا آمریکا از یک سو مشغول مسائل خاورمیانه و به ویژه تحولات فلسطین، سوریه و ایران است و از سوی دیگر با چین زورآزمائی می کند قصد ندارد بیش از این پای خود را در کفشهای روسیه درقفقاز فرو کند.
به نظر می رسد که غرب درمورد روسیه سیاست انتظار توام با اقدام آرام را پی می گیرد و درپی آن است به موازات توسعه دموکراسی در روسیه و حل یا کاهش بحران درخاورمیانه زمینه های مشارکت داخلی درروسیه فراهم شود. غرب معتقد است در این شرایط زمینه های مشارکت از سوی فرایندهای بازیگران فرامنظقه ای ایجاد خواهدشد.البته دراین میان روسیه هم ضمن تلاش برای افزایش امکانات خود درمواجهه و همکاری باغرب چنین تصور می کند که مشغولیت آمریکا وغرب در خاورمیانه سبب کاهش توامندیهای آنها ازیک سو و فرصتی برای روسیه از سوی دیگر است .
با توجه به ارزیابی فوق، روسیه عدم حل مناقشه قره باغ را به نفع خود می داند و با عقلانیت ابزاری خود به این بحران و دیگر مسائل از جمله حضور قریب دو میلیون آذربایجانی، نیم میلیون گرجی و نیم میلیون ارمنی در روسیه و ژئوپولیتک خود در قفقاز جنوبی و دریای خزر به عنوان اهرمهائی می نگرد که می تواند منافعش را در برابرغرب تا حد قابل توجهی تامین نماید.
برخی معتقدند که آذربایجان تنها کشور منطقه بوده که در طی دهه گذشته رشد اقتصادی دو رقمی و بالای بیست و پنج درصد را تجربه کرده است، در حالی که با روسیه ارتباط چندانی نداشته و اقتصاد این کشور کمترین وابستگی را به اقتصاد روسیه داشته است. اما به نظر می رسد این نگاه نیز اغراق آمیز است. چرا که در آذربایجان با هر آذربایجانی که هم صحبت شوید می گویند که آذربایجان بدون روسیه نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. هرچند این نگاه نیز بزرگ نمایی به نظر می آید اما حضور 2 میلیون آذری در روسیه و انتقال پول به کشورشان و صادرات اقلام کشاورزی از آذربایجان به روسیه در کنار سایرعوامل ژئوپولیتیکی، فرهنگی وامنیتی در رشد اقتصادی آذربایجان تاثیر زیادی برجای می گذارد.
آنچه برای ما حائز اهمیت است این است که ایران به رغم برخورداری از این همه اشترکات تاریخی، فرهنگی و دینی و پیوستگی های ژئوپولیتیک در کجای این پازل قراردارد؟ کم وکیف ایفای نقش ایران چگونه است؟ آیا از موقعیت های جفرافیای سیاسی و اقتصادی خود به خوبی بهره برداری نموده است؟ از فرصتهای پیش آمده در عرصه های مختلف استفاده نموده است ؟ از منظر مسیرهای انرژی، خطوط حمل ونقل، تجارت و سرمایه گذاری درکجای رده بندیها واقع شده است؟ و دهها سوال بی جواب یا منفی جواب دیگر!
متاسفانه باید گفت ایران در روند حل مناقشه قره باغ در حاشیه است؛ ایران هنوز مسائلش را در دریای خزر مرتفع نکرده است؛ ایران در کشورهای قفقاز جنوبی به ویژه در آذربایجان و گرجستان سرمایه گذاری موثری نکرده است؛ ایران که می توانست مبدل به مسیر ترانزیت انرژی خزر باشد جای خود را به ترکیه واگذارکرده است و آذربایجان در ترکیه 17 میلیارد دلار در زمینه انرژی سرمایه گذاری کرده است. آذربایجان میلیاردها دلار در گرجستان سرمایه گذاری کرده است، تراز تجاری ترکیه با آذربایجان 3 میلیارد دلار درسال است در حالی که تراز تجاری ایران باآذربایجان 400 میلیون دلاراست. صادرات ترکیه به گرجستان 1 میلیارد دلار درسال است درحالی که صادرات ایران به گرجستان به رقم 100 میلیون دلار نمی رسد.
ایران نه تنها در زمینه تجارت، حمل ونقل و انرژی در قققاز عقب مانده است بلکه در زمینه فرهنگی و سیاسی نیز در بزرگترین و نزدیک ترین کشور قفقاز به خود در موقعیت شکننده ای قرارگرفته است. این موقعیت تداعی هیچ کدام از محورهای عزت، حکمت و مصلحت را در سیاست خارجی نمی کند.
در شرایط کنونی که فشارهای جهانی علیه ایران افزایش یافته و روابط با برخی همسایگان در شمال وجنوب هم به سردی گرائیده و کشورها با نگرش به چنین وضعیتی و دیگر مولفه های داخلی، نبض گیری می کنند، باید با اقدامات ایجابی که منجر به تنش زدائی و اعتماد متقابل گردد در صدد نیل به منافع ملی بود وبیش از این فرصتها را ازدست نداد.
دکتر افشار سلیمانی، سفیر سابق ایران در جمهوری آذربایجان.
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,
هدف از این مانور موشکی این است که در صورت حمله به تاسیسات هسته ای ایران ، اقدام متقابل از سوی جمهوری اسلامی انجام می شود. پیام دیگر ایران از این مانور نیز این است که تحریم ها می توانند آسیب رسان باشند اما موجب تسلیم شدن تهران نمی شود.
ایالات متحده و اتحادیه اروپا اعمال دور جدیدی از تحریم های سخت علیه صنعت نفت و بانکداری ایران را با یک هدف آغاز کرده اند و آن ایجاد فشار اقتصادی بر حکومت جمهوری اسلامی به گونه ای است که برای توافق با جامعه بین المللی بر سر اهداف هسته ای اش جدی تر عمل کند. اما تهران تنها یک روز پس از آغاز تحریم های اتحادیه اروپا مانور موشکی ۳ روزه را در نزدیکی سمنان آغاز کرد و از سوی دیگر کمیته امنیت ملی و روابط خارجی مجلس شورای اسلامی نیز طرح متوقف کردن تانکر های نفتی در تنگه هرمز را ارائه کرده است.در شرایطی که کارشناسان در استانبول زمینه ادامه مذاکرات هسته ای را بررسی می کنند به نظر می رسد هدف از برگزاری مانور موشکی به تصویر کشیدن بخشی از چشم اندازی است که می تواند پس از شکست مذاکرات ایجاد شود. به گزارش روزنامه کریستین ساینس مانیتور هدف از این مانور موشکی این است که در صورت حمله به تاسیسات هسته ای ایران ، اقدام متقابل از سوی جمهوری اسلامی انجام می شود. پیام دیگر ایران از این مانور نیز این است که تحریم ها می توانند آسیب رسان باشند اما موجب تسلیم شدن تهران نمی شود.ادامه….
این در حالی است که اتحادیه اروپا از روز یکشنبه تحریم نفتی ایران را به طور کامل اجرا کرده است و به این ترتیب ۱۸ درصد از صادرات نفتی ایران باید بازار دیگری را برای خود بیابد. ایالات متحده نیز از پنجشنبه گذشته قانون تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی را به اجرا درآورده است. این تحریم ها علاوه بر ۴ قطعنامه تحریمی شورای امنیت و دیگر تحریم هایی است که آمریکا و متحدانش به صورت یک یا چند جانبه علیه ایران اعمال می کنند.
دولت باراک اوباما این نکته را خاطرنشان می کند که تحریم ها در سال گذشته هزینه ای ۳۰ میلیارد دلاری برای ایران به همراه داشته چرا که صادرات نفتی جمهوری اسلامی را کاهش داده است. بنا بر ادعای کاخ سفید تحریم های جدید نیز به منزله شرایط دشوار تر برای اقتصاد ایران خواهد بود. کریستین ساینس مانیتور به نقل از یک مقام عالی دولتی در این زمینه می نویسد: تحریم ها پیامد های وخیمی برای اقتصاد ایران به همراه داشته است اما در عین حال کارشناسان در این مورد که تحریم ها به تغییر رفتار ایران بیانجامد، ابراز تردید می کنند.
جورج لوپز، کارشناس دانشگاه نوتردام بر این باور است غرب به امید تغییر رفتار ایران و تمایل برای توافق هسته ای تحریم ها را اعمال می کند اما نمی توان در مورد این دستاورد اطمینان داشت. به گفته وی یکی از موانع این راه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است. لوپز می گوید ، این انتخابات شانس توافق را کاهش می دهد چرا که هر یک از طرف ها باید برخی امتیاز ها را بپذیرند. اما در عین حال کمپ اوپاما می داند هر گونه ارائه امتیاز به ایران به معنی افزایش انتقاد رقیب جمهوریخواه وی یعنی میت رومنی است که هم اکنون نیز اوباما را به ضعف در مقابل ایران متهم می کند.
اما در حالی که کمیته امنیت ملی و روابط خارجی مجلس شورای اسلامی روز دوشنبه طرح متوقف کردن تانکر های نفتی به مقصد کشور های تحریم کننده ایران در تنگه هرمز را تصویب کرده و به این ترتیب بار دیگر تهدید بسته شدن تنگه هرمز به صورت جدی مطرح شده، برگزاری مانور موشکی نیز زنگ خطرها را در غرب به صدا در آورده است.
به گزارش کریستین ساینس مانیتور، مانور موشکی پیام متفاوتی را به همراه دارد. ایران می گوید در این مانور ها الگوی پایگاه های کشور های دشمن در منطقه را هدف گرفته است. این پیامی مستقیم برای ایالات متحده است که پایگاه های نظامی در افغانستان، بحرین؛ کویت و عربستان سعودی دارد.
کریستین ساینس مانیتور
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:,
|
روسیه در ژنو عقب نشست؟
موضع گیری های مبهم مسکو در پرونده سوریه
روسیه در ژنو عقب نشست؟
مهدی مطهرنیا، کارشناس مسائل خاورمیانه در گفتگو با دیپلماسی ایرانی از تغییر موضع نسبی روسیه و تمایل غرب به تعمیق بحران در دمشق سخن گفت
دیپلماسی ایرانی: بشار اسد رئیس جمهوری جنجالی سوریه در دمشق در راس قدرت نشسته است اما آنسوی مرزهای این کشور در ژنو اعضای دایم شورای امنیت به همراه نمایندگانی از قطر ، کویت و عراق دور هم جمع شدند تا نسخه ای برای آنچه که بحران سیاسی در سوریه گفته می شود، تجویز کنند. نقش روسیه و چین در به ثمر نشستن تقلاهای غرب برای بیرون راندن اسد از قدرت در ژنو بیش از هرزمان دیگری نمایان شد. روسیه که تاکنون بارها و بارها مخالفت خود را با حمله نظامی به سوریه چه در عمل و چه با رای وتوی خود به تصویر کشیده است در ژنو موضعی کم و بیش متغیر داشت. در بیانیه نهایی گفته شد که حاضران موافق روند انتقال قدرت در سوریه هستند اما جزئیات این روند همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد. آیا بشار اسد بر اساس مفاد این نسخه می ماند یا قدرت را واگذار خواهد کرد؟ دیپلماسی ایرانی با مهدی مطهرنیا، کارشناس مسائل خاورمیانه، درباره نتایج و اختلافهای شرق و غرب در نشست ژنو گفتگویی داشت که متن آن را در زیر می خوانید:
در بیانیه پایانی نشست ژنو به نظر میرسد که همچنان میان روسیه و غرب اختلافاتی وجود دارد. این اختلافها در چه مواردی خلاصه میشود؟
آنچه که در ژنو رخ داد همگرایی مشروط روسها با غرب در ارتباط با سوریه بود که در عمل نشان دهنده ضعف روسها در برخورد نهایی با غرب در معادلات مربوط به خاورمیانه است. اگرچه روسها بیان میکنند که حکومت انتقال ملی با حضور بشار اسد باید شکل بگیرد یا به عبارت دیگر بیان میکنند که حکومت انتقال ملی و قبول آن به معنای حذف بشار اسد نیست،اما در عمل تشکیل این حکومت قصد دارد قدرت را از چه مبدایی و به چه مقصدی انتقال دهد؟! زمانی که میپذیریم حکومت انتقال ملی تشکیل شود،در حقیقت آیا مبدا آن بشار اسد است یا ساختار سیاسی از یک وضعیت به وضعیت دیگر انتقال پیدا خواهد کرد. اگر بپذیریم که وجه دوم صحیح است آیا در ساختار سیاسی بعدی جایی برای بشار اسد وجود دارد؟
تشکیل حکومت انتقال ملی از دو هویت مخالفین رژیم بشار اسد و نخبگان حاکم در این رژیم نمایانگر آن است که غرب به نیروگیری در میان اردوگاه بشاراسد اطمینان دارد و آن را آشکارا تعریف عملیاتی مینماید. در اینجاست که روسها پذیرفتهاند دور میزی بنشینند که در آن در ارتباط با باانتقال قدرت از بشار اسد به دیگران سخن به میان میآید.
این انتقال قدرت بیش از آنکه متوجه تغییر ساختار حکومتی باشد، متوجه تغییرشخص بشار اسد است. بنابراین این همگرایی روسها بر اساس این استدلال نوعی عقبنشینی است.
دوم آنکه روسها اعلام کرده بودند در هیچ کنفراسی درباره سوریه شرکت نخواهندکرد مگر آنکه ایران هم در آن کنفرانس باشد.همچنین بعدها اعلام کردند که انجام مذاکرات بدون ایران را نمیپذیرند، اما در ژنو بدون ایران دور میز مذاکره نشستند. اگرچه به ظاهر عربستان در جلسه حضور نداشت و به نوعی در لایههای زبرین برخورد در روسیه و ایران تلاش کردند که غیبت عربستان در اجلاس ژنو را به پای ایجاد تعادل در ارتباط با نبود ایران در این اجلاس هموزن نمایند، اما در عمل عربستان هم از نظر داخلی به دلیل درگیر شدن در وضعیت گذار انتقال قدرت قرار داشت و هم ملک عبدالله،پادشاه عربستان سعودی، در وضعیتی ابهام آلود قرار داشته است.
اضافه بر تمامی آنچه که ذکر شد قطر به عنوان نماینده شورای همکاری خلیج فارس و کویت در این کنفرانس شرکت داشتند. از این منظر میتوان گفت که روسیه باز نشان داد که در این زمنیه عقبنشینی کرده است. هرچند که ممکن است این عقبنشینی را عقبنشینی تاکتیکی بنامیم، اما میتواند حامل پیامی معنادار در زمینه رفتارشناسی روسیه باشد.
اکنون باز روسیه میگوید که بشاراسد باید تا پایان دوره ریاست جمهوری خود بر قدرت باقی بماند، این در حالیست که غرب و به ویژه امریکاییها از زبان وزیر امورخارجهشان صراحتا هدف اصلی را برداشتن بشار اسد از سر قدرت میدانند. در اینجاست که باید گفت واقعیتهای موجود نشان میدهد که در تجریه گذشته، آنچه که امریکاییها بیان کردند در تعریف عملیاتی در صحنه قابل پردازش موثقتر از بیان روسها بوده است.
تا چه میزان این امکان وجود دارد که بشاراسد از قدرت کنارهگیری کند،اما حکومت و ارتش سوریه از هم نپاشد؟
رفتن بشاراسد از قدرت در باقت موقعیت کنونی بیش از آنچه به نفع امریکا و روسیه باشد بیشتر به نفع سوریه است. اگر بشار اسد به آینده سوریه و مقاومت در این کشور بیندیشد باید در یک نقل و انتقال مسالمتآمیز قدرت در بافت حکومتی کنونی وارد عمل شود. اما اینکه چه کسی میتواند جایگزین مناسبی باشد که انتقال قدرت به او از یک سو به ساختار قدرت و بالتبع به مقاومت تاثیر نداشته باشد. به عبارت دیگر باید جایگزین مناسبی برای بشاراسد باشد که بتواند هم ساختار سیاسی و نظامی را حفظ وهم جایگاه سوریه در مقاومت را بازتعریف نماید.
طرح مدل یمن در سوریه تا چه اندازه منطقی است؟
درباره اجرای مدل یمن در سوریه تا حدودی میتوان گفت به نفع آینده سوریه خواهد بود، در صورتی که در برابر آن مدل لیبی قرار داشته باشد. وضعیت مطلوب برای سوریها وضعیتی است که در آن بشاراسد ماندگار باشد،اصلاحات صورت پذیرد و ساختار قدرت اصلاح شده توسط بشار اسد شخصیتی را از در دورن خود بپرورد که پس از او در دوره آینده ریاست جمهوری بتواند جایگزینی مناسب برای سوریه با تعریف اسدی آن باشد. این در حالیست که این سناریو هیچ بردی برای غرب به دنبال نخواهد داشت،بنابراین غرب امید دارد که بشار اسد به هیچ وجه کنار نرود، هرچه بشاراسد بیشتر مقاومت کند امکان دگرگونسازی ساختار سوریه اسدی بیشتر فراهم خواهد شد؛اگرچه هزینههای غرب را در این زمنیه بالا خواهد برد اما خاورمیانه جایی است که امریکا حاضر است برای آن هزینههای هنگفتی را حتی در وضعیت اقتصادی کنونی جهان تقبل کند.
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,
کارشناس برجسته روس با تشریح گامهای آمریکا در افغانستان و برخی کشورهای آسیای مرکزی از جمله پایگاهسازی در “مزار شریف”، این اقدامات را در راستای طرح خاورمیانه بزرگ عنوان کرد.در کنفرانسی بینالمللی که با موضوع «ناتو:افسانهها و واقعیتها، درسهایی برای روسیه و جهان» در مسکو برگزار شد کارشناسان به بررسی اهداف و فعالیتهای ناتو در افغانستان و پیامدهای آنها برای منطقه پرداختند.
ایجاد ناامنی دائمی در منطقه اولویت اهداف آمریکا است
به طور کلی ایجاد جو ناامنی همیشگی در منطقه آسیای مرکزی و قزاقستان باید به عنوان یکی از مسائلی تلقی شود که برای ایالات متحده و ناتو اولویت دارد و همسو با این طرح مسائلی که در یک سال و نیم اخیر در زمینه تقسیم افغانستان و تغییر در جغرافیای سیاسی منطقه مطرح شده است نیز مهم تلقی میشوند.طرح تقسیم افغانستان باید در ارتباط با موضوع خروج نیروهای خارجی از این کشور در سال ۲۰۱۴ و همچنین واگذاری مسئولیت حفظ امنیت به ارتش و پلیس افغانستان مورد بررسی قرار گیرد که در این میان کاهش شدت عملیاتهای نظامی به معنی پایان یافتن آنها نبوده و هنوز هیچ چیز مشخص نیست.با تجزیه و تحلیل استراتژی آمریکا و ناتو در منطقه به راحتی میتوان اهداف لازم برای پیادهکردن وضعیت «هرج و مرج کنترل شده» در منطقه را حدس زد.ادامه…..
اهداف اصلی تحولات اوضاع تا پایان سال۲۰۱۱
• فعال کردن نیروهای ضد دولتی و مقاومت در برابر حضور ارتش بیگانه.
• تمایل به کاهش حضور نظامی نیروهای امنیتی بینالمللی.
• کم بودن همیشگی تعداد نیروهای امنیتی افغانستان.
• ناتوانی در ایجاد تعادل منطقهای- نژادی در میان رهبران گروههای سیاسی افغانستان در کوتاه مدت
ظهور نهضتهای اسلامی در ازبکستان و فعالیت سایر گروهای مشابه در ولایتهای شمال شرقی (“تخار”، “قندوز” و “بدخشان”) و تا حدودی در ولایتهای شمالی(“بغلان”، “سمنگان”، “بادغیس” و “فاریاب”).
• پیچیدهتر شدن روابط افغانستان و پاکستان بخصوص در زمینه مسائل مرزی که منجر به درهمآمیختن درگیریهای افغانستان با وضعیت موجود در ولایتهای مرزی شمال غربی و همچنین مناطق وزیرستان و وزیرستان غربی پاکستان.
• فعالتر شدن سازمانهای جداییطلب بلوچ در جنوب افغانستان.
نیروهای اصلی ائتلاف آمریکا و ناتو به شمال افغانستان رفته و در آنجا مستقر خواهند شد جایی که برای آمریکا به یک پایگاه کلیدی فعال نظامی در “مزارشریف” و تا حدودی در کشورهای آسیایی تبدیل شده است.
هدف کلیدی روابط دوجانبه بین “حامد کرزی” و مقامات آمریکایی و تعدادی از کشورهای اروپایی استقرار پایگاه نظامی آمریکا و ناتو پس از سال ۲۰۱۴ میباشد که در این رابطه در سال ۲۰۱۱ نمایندگان وزارت امور خارجه و مقامات نظامی آمریکا مذاکرات فشردهای را با سران تمامی کشور های آسیای مرکزی با محوریت استقرار تأسیسات زیربنایی نظامی آمریکا در این کشورها انجام دادند.
از جمله مهمترین اهداف مورد نظر آمریکا میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
• گسترش حضور نظامی در فرودگاه بینالمللی مناس در قرقیزستان.
• ایجاد واحدهای نظامی در بخشی از منطقه موسوم به «دره فرغانه» که در قرقیزستان قرار گرفته است (“اوش و “باتکن”).
• ایجاد واحدهای نظامی در “کولاب”، “عینی”، “خراگ” و “مرغاب”(تاجیکستان).
• استفاده از فرودگاه در “مرو”( ترکمنستان).
• استفاده از فرودگاه نظامی “توزل” در “تاشکند”، “چرچیک” در “ترمذ”(کوکایدی)، “خانآباد” و “بخارا”، بازسازی فرودگاههای قدیمی(مثلا فرودگاه” ژاسلیک” در”قره قلپاق”) در ازبکستان.
• استفاده از فرودگاه “آلماتی”، “برالد”، “آرکالیک”(بازسازیشده) و ایجاد پایگاه نظامی در “اکتاو”(قزاقستان).
رسانههای ارتباط جمعی محلی برای فشار بر اذهان عمومی مبنی بر افزایش تهدید کشورهای منطقه از جانب افغانستان پس از سال ۲۰۱۴ میباشند که بخش اعظمی از روند این مذاکرات را تأیید میکند.
همچنین همه عملیاتهای گروههای تروریستی که زیر نظر نیروهای ویژه ایالات متحده آمریکا بخصوص در قرقیزستان و قزاقستان انجام میشوند نیز این مسئله را قوت میبخشد ضمن اینکه فعالیت این گروهها علاوه بر ایجاد بیثباتی در منطقه که منجر به تثبیت حضور نظامی آمریکا میشود، روز به روز افزایش مییابد.
بدون تردید نزدیک بودن منطقه درگیری، بر ازبکستان و قزاقستان تأثیر خواهد گذاشت که روند فعلی وقایع میتواند حضور روسیه در مسائل این منطقه بخصوص در قالب سازمان پیمان امنیت جمعی را به دنبال داشته باشد ضمن اینکه منجر به گسترش درگیریها در سطح منطقه میشود.
این در حالی است که این روند نه در مرحله طرح بلکه در ابعاد واقعی در بخش مناقشات دائمی پروژه “خاور میانه بزرگ” آمریکا در حال انجام میباشد.
ارتباط خانواده “باقیاف” با گروههای سازمانیافته تبهکار
سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵ دوران اصلاحات مستمر در زمینه نظارت بر قاچاق مواد مخدر بین باندهای سازمانیافته تبهکاری، سیاستمداران مورد حمایت تبهکاران و نهادهای اجرای قانون بود.
یکی از افرادی که نقش اساسی در این زمینه داشت “ژانیش باقیاف” بود به طوریکه وی در دوره نخستوزیری برادرش “قربان بیک باقیاف” سرهنگ اداره پلیس بود و ریاست اداره اصلی حملونقل وزارت کشور قرقیزستان را برعهده داشت.
تا قبل از مارس ۲۰۰۵ در قرقیزستان روند قاچاق مواد مخدر به صورت غیرمتمرکز بود و در انحصار گروههای سیاسی حاکم نبود اما یکسری از قتلهایی را که بلافاصله پس از مارس ۲۰۰۵ اتفاق افتاد باید در رابطه با جریان انحصاریسازی قاچاق مواد مخدر توسط خانواده باقیاف مورد بررسی قرار بگیرد.
بیشک ژانیش باقیاف (برادر رئیس جمهور) و”ماکسیم باقیاف” (پسر رئیس جمهور) در این جریان نقش عمدهای داشتند و این ۲ نفر از طریق سیستم بانکی- اعتباری تحت کنترل( که مستقیما با “برزوفسکی” در ارتباط بود) پول را به حساب اعضای خانواده خود در خارج از کشور میفرستادند و یا در سایر معاملات تبهکارانه سرمایهگذاری میکردند و از این طریق اقدام به پولشویی میکردند.
در اکتبر سال ۲۰۰۹ باقیاف رئیس جمهور قرقیزستان با فرمان خود آژانس مبارزه با مواد مخدر این کشور را منحل کرد البته در طول شش ماه پس از صدور این فرمان آژانس جهانی مبارزه با مواد مخدر اقداماتی را به عمل آورد و از انتقال محموله بزرگی از مواد مخدر به روسیه جلوگیری کرد.
به عنوان مثال محمولهای به وزن ۲۰۰ کیلوگرم تریاک و به ارزش ۳ میلیون یورو با اقدامات مناسب آژانس مبارزه با مواد مخدر قرقیزستان در خاک روسیه کشف و ضبط شد.
آژانس مبارزه با مواد مخدر در ابتدا با حمایتهای بخش “مبارزه با مواد مخدر و جنایت” سازمان ملل تأسیس شد و بخش اصلی اعتبارات آن نیز از جانب ایالات متحده تخصیص داده میشد که این بودجه در ژوئن۲۰۰۹ بلافاصله پس از امضای تفاهمنامه ایجاد “مرکزحمل و نقل ترانزیتی” خود در فرودگاه بینالمللی مناس قطع شد.
در این زمان روسیه ابتکار عمل نشان داد و مقامات این کشور تصمیم گرفتند اعتبارات مورد نیاز آژانس مبارزه با مواد مخدر قرقیزستان را تأمین کنند.
این در حالی بود که در آگوست ۲۰۰۹ نشست رهبران سازمانهای امنیتی کشورهای عضو ” سازمان پیمان امنیت جمعی” که با قاچاق مواد مخدر مبارزه میکند در “اسیک کول” برگزار شد.
در این نشست “ویکتور ایوانف” رئیس سازمان مبارزه با مواد مخدر فدراسیون روسیه رسما اعلام کرد که “ولادیمیر پوتین” نخست وزیر روسیه ریاست وزارت کشور را به “سرگی لاوروف” و ریاست وزارت دارایی را به “الکسی کودرین” که عملا مسائل مربوط به تخصیص اعتبار به آژانس مبارزه با مواد مخدر قرقیزستان را برعهده دارد، واگذار کرد.
الکساندر کنیازف
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |جمعه 9 تير 1391برچسب:,
از اول ماه می جمهوری آذربایجان به ریاست دورهای شورای امنیت سازمان ملل برگزیده شد. انتخابی که بسیاری آن را به علت فقدان ظرفیت لازم آذربایجان برای ورود به موضوعات مهم نظام بینالملل و متناسب نبودن این جایگاه با موقعیت بینالمللی جمهوری آذربایجان آن را عجیب و غیر موجه میدانند. یادداشت زیر تلاش دارد علت انتخاب آذربایجان به ریاست دورهای شورای امنیت را علیرغم دلایل فوق تبیین نماید.
جمهوری آذربایجان ریاست دورهای شورای امنیت سازمان ملل را “اول ماه می” از آمریکا تحویل گرفته است. ریاست شورای امنیت نوبتی بوده و طول مدت آن یک ماه است. براین اساس، ریاست دورهای شورای امنیت در ماه آوریل به عهده آمریکا بود و چین نیز ماه ژوئن ریاست دورهای و یک ماهه شورای امنیت سازمان ملل را از جمهوری آذربایجان تحویل خواهد گرفت.بر اساس منشور سازمان ملل، شورای امنیت مسوول حفظ صلح و امنیت بینالمللی است. این شورا از پنج عضو دائمی شامل آمریکا، روسیه، چین، انگلیس و فرانسه و ده عضو غیر دائم تشکیل شده است که برای یک دوره دو ساله انتخاب میشوند. با پایان یافتن عضویت کشورهای بوسنی و هرزگووین، برزیل، گابون، لبنان و نیجریه، از اول ژانویه ۲۰۱۲ جمهوری آذربایجان، گواتمالا، مغرب، پاکستان و توگو به پنج عضو غیر دائم دیگر شورای امنیت یعنی کلمبیا، آلمان، پرتغال، هند و آفریقای جنوبی پیوستند که دوره مسئولیتشان پایان سال ۲۰۱۲ خاتمه مییابد.ادامه….
جمهوری آذربایجان در تاریخ بیست ساله استقلال خود، برای نخستین بار در انتخاباتی که در ماه اکتبر سال ۲۰۱۱ میلادی در مجمع عمومیسازمان ملل برگزار شد، برای عضویت در شورای امنیت انتخاب گردید. نامزدهای عضویت غیر دائم شورای امنیت توسط گروههای منطقهای معرفی میشوند و جمهوری آذربایجان از سوی گروه کشورهای اروپای شرقی برای این سمت نامزد شد.
برای عضویت غیر دائم کشوری در شورای امنیت سازمان ملل متحد، حداقل کسب دو سوم آرای مجمع عمومی سازمان ملل متحد ضروری است. از این رو، جمهوری آذربایجان در حالی که برای انتخاب نیاز به ۱۲۹ رای داشت، با ۱۵۵ رای موافق اعضای مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای نخستین بار به عضویت شورای امنیت این سازمان درآمد.
نکته مهم این است که کشور اسلواکی، دیگر نامزد قاره اروپا، قبل از انجام رایگیری از درخواست خود در این مورد صرف نظر کرد. پیش از این چند دور رایگیری در مورد نامزدی آذربایجان و اسلواکی بدون نتیجه پایان یافته بود و هیچ یک از دو کشور نتوانسته بودند دو سوم کل آراء که برای تائید عضویت آنها در شورای امنیت لازم بود را بدست آوردند.
جمهوری آذربایجان در حالی از اول ماه می به عنوان رئیس جدید شورای امنیت انتخاب شد و الهام علیاف، رئیس جمهور این کشور، از “چهارم می” ریاست جلسه شورای امنیت را بر عهده گرفت که تنها پنج ماه از عضویت این جمهوری در شورای امنیت میگذرد.
ریاست دورهای شورای امنیت اگر چه یک ماهه است، اما کشوری که ریاست این شورا را به عهده دارد، میتواند نقش موثری برای اجرای خواستههای خود ایفا کند. به عنوان مثال، آمریکا که در ماه گذشته میلادی رئیس شورای امنیت بود، از تمامی توان خود به منظور تحت فشار قرار دادن دولت سوریه استفاده کرد.
جمهوری آذربایجان نیز به عنوان رئیس دورهای شورای امنیت، میبایست راهکارهایی به منظور حل بحران میان کشور تازه تاسیس سودان جنوبی با سودان پیدا کند و به بحران در سوریه نیز ورود نماید. این در حالی است که این جمهوری نه تنها از ظرفیت کافی برای اندیشه کردن در مورد موضوعات مهم نظام بینالملل برخوردار نیست بلکه این جایگاه متناسب با موقعیت بینالمللی جمهوری آذربایجان نیز نیست.
این موضوع موحب طرح این سوال میشود که چرا و چگونه جمهوری نوپایی چون جمهوری آذربایجان در عرصه بینالمللی میتواند صاحب کرسی شود و ایفای نقش نماید؟ چگونه است که جمهوری آذربایجان میتواند حتی بیش از دو سوم آراء مجمع عمومی سازمان ملل را برای عضویت غیر دائم در شورای امنیت کسب کند؟
برخی کارشناسان روابط بینالملل ریشه اصلی ترقی موقعیت بینالمللی جمهوری آذربایجان را در همسویی سیاستهای این جمهوری با غرب بویژه آمریکا میدانند و میگویند طی پنج ماه گذشته جمهوری آذربایجان تنها پیرو تصمیمگیریهای برخی اعضای دائمی شورای امنیت بویژه آمریکا بوده است.
قفقاز جنوبی به عنوان منطقه دارای اهمیت ژئوپلتیک، از دیرباز، مورد توجه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بوده است. جمهوری آذربایجان به عنوان یکی از سه جمهوری قفقاز جنوبی دارای منابع انرژی است و در عین حال طی یک دهه اخیر همواره در محور غرب قرار داشته و حتی آمریکا در این کشور پایگاه نظامی دارد. در میان کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، روابط واشنگتن و باکو یک روابط ویژهای است و دولت باکو تلاش کرده است ضمن همسویی با غرب مانع از اعمال نفوذ روسیه در این جمهوری شود.
تبعیت جمهوری آذربایجان از غرب به حدی است که این جمهوری علیرغم اشتراکهای زیادی که با جمهوری اسلامی ایران دارد، روابط حسنهای با کشورمان ندارد و طی سالیان اخیر نیز این روابط به اوج تیرگی رسیده است. این در حالی است که در مقابل روابط جمهوری آذربایجان با رژیم صهیونیستی بدون وجود هیچ نوع وجه مشترک مربوط به همگرایی کشورها گسترش زیادی داشته است. رژیم صهیونیستی ۶/۱ میلیارد دلار تسلیحات کشتار جمعی و جاسوسی به دولت الهام علیاف در باکو فروخته است. مقامات صهیونیستی بارها به باکو سفر کرده و متقابلا مقامات آذربایجان نیز بارها از تل آویو دیدار کردند.
آویگدور لیبرمن، وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی، اخیرا به مناسبت بیستمین سالگرد استقلال این جمهوری قفقاز جنوبی به باکو سفر کرد. لیبرمن در باکو اعلام کرد: « عضویت جمهوری آذربایجان در شورای امنیت سازمانملل یک موفقیت مهم و با ارزش برای دولت الهام علیاف است. » وجود پایگاه نظامی آمریکا در آذربایجان و خط مشی ضد شیعی و اسلامستیزی رهبران این جمهوری نیز نشان میدهد جمهوری آذربایجان با قرار گرفتن در مدار غرب، تلاش میکند منافع خود را تامین کند. از سوی دیگر، غرب و بویژه آمریکا با اعمال نفوذ در جمهوری آذربایجان تلاش دارد تا به حیات خلوت روسیه نفوذ کرده و به نوعی روسیه را نیز محدود کند.
همسویی باکو با راهبردها و سیاستهای غرب و رژیم صهیونیستی موجب شده تا کشورهای غربی نیز در جهت ارتقای موقعیت بینالمللی جمهوری آذربایجان گام برداشته و حتی ریاست شورای امنیت سازمان ملل را تنها در عرض ۵ ماه به این جمهوری کوچک قفقاز جنوبی بسپارند.
عضویت و ریاست جمهوری آذربایجان بر شورای امنیت سازمان ملل میتواند گذشته ازایجاد فرصت برای تصمیمسازی در عرصه بینالمللی، فرصت مطرح کردن برخی از مشکلات ملی و منطقهای را نیز برای باکو فراهم آورد. دراین میان احتمالا موضوع قرهباغ و مناقشه با ارمنستان در اولویت کاری دولت آذربایجان قرار خواهد گرفت.
اگر چه گفته میشود آمریکا از دولت آذربایجان تعهد گرفته است که موضوع قرهباغ و مناقشه با ارمنستان را در شورای امنیت مطرح نکند، اما برخی از تحلیلگران براین باور هستند که جمهوری آذربایجان در طول ریاست یک ماهه خود در شورای امنیت تلاش میکند مساله قرهباغ کوهستانی به عنوان مهمترین معضل این کشور حوزه قفقاز جنوبی را در شورای امنیت مطرح کرده و سپس در طول عضویت دو ساله خود به عنوان عضو غیر دائم این شورا آنرا پیگیری نماید.
بویژه که بین سالهای ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶ میلادی شورای امنیت سازمان ملل با انتشاز چهار قطعنامه، ارمنستان و ارامنه قرهباغ را مقصر دانست و از انها خواست از اراضی اشغالی جمهوری آذربایجان خارج شوند. با این وجود، علیرغم صدور چهار قطعنامه که در آن بر محق بودن جمهوری آذربایجان تاکید شده است، این قطعنامه هیچگاه به اجرا در نیامده و همچنان ۸ شهرستان جمهوری آذربایجان در اشغال نیروهای ارمنی است. اکنون جمهوری آذربایجان میتواند از عضویت غیر دائم خود برای مطرح کردن مجدد این موضوع استفاده کند.
موضوع مهم دیگر این است که رئیس جمهور آذربایجان در حالی در جلسه شورای امنیت ادعای مبارزه با تروریسم را مطرح کرده که رسانههای آذری منطقه و حتی رسانههای بینالمللی غربی بارها ابعاد گستردهای از فعالیتها و نقل و انتقالات گروهکهای تروریستی نظیر منافقین، پ.ک.ک و پژاک در اراضی این کشور حوزه قفقاز جنوبی و همچنین گفتگوها با مقامهای صهیونیستی به منظور انتقال شماری از منافقین از پادگان اشرف در عراق به فرودگاههای متروکه در اراضی جمهوری آذربایجان را افشا کردند.
واقعیت این است که نه تنها ریاست یک ماهه جمهوری آذربایجان در شورای امنیت سازمان ملل بلکه حتی عضویت دو ساله و غیر دایم این جمهوری در شورای امنیت نشان میدهد که ساز و کار عضویت در این شورا بیش از آنکه به پتانسیل، موقعیت و اهمیت یک کشور برگردد به نوع و چگونگی تعاملات سیاسی کشورها و سواری سیاسی آنها بر میگردد. در واقع باید گفت ریاست جمهوری آذربایجان در شورای امنیت تداوم ریاست آمریکا بر این شورا است.
ایراس/ نویسنده: سید رضی عمادی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |جمعه 9 تير 1391برچسب:,
|
مسکو توان نظامی خود را به نمایش گذاشت
مسکو توان نظامی خود را به نمایش گذاشت
جدال نظامی غیر مستقیم روسیه-آمریکا
فارغ از تنش های میان سوریه و ترکیه، آنچه در مرز این دو کشور رخ داد فرصتی برای روس ها بود تا میزان قدرت، کارامدی و دقت تجهیزات نظامی خود را در برابر چشمان آمریکا به نمایش بگذارند
دیپلماسی ایرانی: سرنگونی جنگنده ترک توسط نیروی هوایی ترکیه اگر چه باعث افزایش تنش میان سوریه با ترکیه و همزمان سوریه با جهان غرب شد اما از سوی دیگر نقطه قوتی برای روسها محسوب شده است. چرا که به اعتقاد آنها این اتفاق توانسته میزان قدرت، کارامدی و دقت تجهیزات نظامی روسها را به نمایش بگذارد. تجهیزاتی که روسها در اختیار سوریها قرار دادهاند و منتظر بودند تا حادثهای رخ دهد تا تواناییهای نظامی خود را به رخ غربیها بکشانند. به ویژه که غربیها همیشه روسها را به دلیل عقب بودن از تکنولوژی روز دنیا و قدیمی بودن تجهیزات نظامیشان مورد مسخره و استهزا قرار میدادهاند.
روزنامه الشرق الاوسط، چاپ لندن، به تحلیل این موضوع پرداخته و نوشته است: سرنگونی جنگنده فانتوم اف – 4 ترکیهای که ساخت ایالات متحده امریکا است توسط سیستم پدافند ضدهوایی سوریه که در حقیقت ساخت روسیه است به نوعی رویارویی غیر مستقیم توانایی نظامی روسیه و امریکا را نشان میدهد. کارشناسان روسی بر این باورند که این حادثه نشان داد تا چه اندازه تجهیزات نظامیای که روسیه در اختیار سوریه قرار داده کارامد است و میتواند از پس تکنولوژی پیشرفته امریکاییها بر آید.
سعید امینوف، کارشناس مسائل نظامی در این باره به خبرگزاری ریانوستی میگوید: «اکنون سامانه ضدهوایی سوریه میتواند با اعتماد به نفس بیشتری از حریم هوایی خود دفاع کند چرا که سامانههای نظامی و ضد هوایی که مسکو در اختیار دمشق قرار داده توانسته است از پس این تهدیدها بر آید.»
وی که رئیس پایگاه تخصصی "ویستیک بی وی او" متخصص در اخبار حملات ضد هوایی است در ادامه میگوید: «جنگندهای که مورد هدف ضدهوایی ارتش سوریه قرار گرفته در ارتفاع کم پرواز میکرده است. این یکی از مهمترین مسائل در سیستمهای دفاعی ضد هوایی محسوب میشود.»
سعید امینوف همچنین میگوید: «حادثهای که اتفاق افتاد نشان داد که سامانههای ضد هوایی سوریه تا چه اندازه قدرتمند و موفق هستند، به خصوص با انرژی دهندههایی مثل "بوک – ام 2 ای" و "بیچوارا – 2 ام" که هر دو تولید روسیه هستند که با سامانههای ضد هوایی "بانتسیر – اس 1" به خوبی هماهنگ شده و عمل کردند.»
ایگور کوروچنکو، یکی از اعضای "مرکز تحلیل فروشهای بینالمللی تسلیحات" نیز با نظر امینوف موافق است. وی نیز در این باره میگوید: «هدفی که در آنجا بیش از همه اهمیت دارد این است که ثابت شد انرژیدهندههای لازم برای فعالسازی رادارهای سوری قبل از این که وضعیت نظامی موجود در جبهه درگیری به مرحله حمله برسد، میتوانند سریعا فعال شوند و عامل حمله کننده را فورا نابود کنند.»
وی در ادامه افزود: «ترکیه عضو پیمان آتلانتیک شمالی است و ما به خوبی میدانیم که آنها در این زمینه اطلاعات لازم را در اختیار دیگر اعضای پیمان ناتو قرار میدهند و تبادل اطلاعات خواهند کرد، آنها مسائل امنیتی را از طریق اینترنت و سیستمهای بیسیم به خوبی پیگیری میکنند و مسائل سوریه را به خوبی زیر نظر دارند و همه آنها را در اختیار اعضای ناتو قرار میدهند.»
روسیه سالهای طولانی است که همپیمان سوریه محسوب میشود و همچنان اعلام کرده است که تجهیزات نظامی در اختیار این کشور قرار میدهد. در طول هفتههای اخیر نیز به رغم این که ناآرامیها در سوریه شدت گرفته است، روسیه به هیچ وجه از ارسال تجهیزات نظامی به سوریه خودداری نکرده و حتی شماری از بالگردهای سوری را نیز پس از اصلاح و ترمیم مجددا به این کشور تحویل داده است. بالگردهایی که عموما در نبردهای هوایی مورد استفاده قرار میگیرند. مسکو تاکید کرده است که این تسلیحات فقط در قبال تهدیدهای خارجی قابل استفاده است و عموما جنبه دفاعی دارند.
دیپلماسی ایرانی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |پنج شنبه 7 تير 1391برچسب:,
|
ایران از دل تهدید فرصت بسازد
بنبست احتمالی در مذاکرات هستهای
ایران از دل تهدید فرصت بسازد
دکتر محمودرضا گلشنپژوه، تحلیل گر مسائل بین المللی، در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی با اشاره به مذاکرات مسکو معتقد است غرب با اطمینان نسبی از عدم تنش غیرقابل کنترل در قیمت نفت، ترجیح دادند تا منتظر بمانند تأثیر تحریمها را مشاهده کنند و با تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی، و بعد در کنار آن بهمرور گذر از انتخابات آمریکا و مشخص شدن نتایج آن، شرایط جدیدی را برای مطالبات حداکثری خود فراهم آورند.
دیپلماسی ایرانی: با پایان یافتن مذاکرت مسکو، به نظر میرسد نگاههای خوشبینانه که معتقد بودند ایران و E3+3 (آلمان، فرانسه، انگلستان + آمریکا روسیه و چین) به توافق میرسند به ناامیدی گراییده است. پیش از مذاکرات مسکو، این خوشبینیِ نشأت گرفته از مذاکرات استانبول وجود داشت که دو طرف بر سر کارتهای برنده نسبتاً جدید خود، حال به هر شیوهای، به توافق رسیده و در این مرحله آنها را با هم تبادل میکنند. توانمندی ایران در تولید اورانیوم ۲۰% و ذخایر آن در مقابل لغو تحریمهای تازه تحمیل شده آمریکا و اروپا به بانک مرکزی ایران و فروش نفت این کشور. با این حال به هر دلیلی این اتفاق نیفتاد و اکنون اروپا و آمریکا، ایران را با واقعیتی جدید روبهرو ساختهاند: آغاز تحریم بانک مرکزی از سوی آمریکا در ۲۸ ژوئن و تحریم خرید نفت توسط اروپا از اول جولای.
در مجموع به نظر میرسد کشورهای غربیِ گروه ۵+۱ پیش از مذاکرات مسکو به این نتیجه رسیده بودند که تطویل مذاکرات با حفظ سیاست تحریم به نفع آنها عمل میکند. در حقیقت شاید در هنگام مذاکره، آمریکا و سه کشور اروپایی این موضوع را در ذهن داشتند که درصورت عدم پذیرش شرایط حداکثری آنان، چیزی را از دست نخواهند داد. آنان با اطمینان نسبی از عدم تنش غیرقابل کنترل در قیمت نفت، ترجیح دادند تا منتظر بمانند تأثیر تحریمهایی که کمتر از دو هفته بعد از روزهای مذاکرات بر ایران اعمال میکردند را مشاهده کنند و با تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی، و بعد در کنار آن بهمرور گذر از انتخابات آمریکا و مشخص شدن نتایج آن، شرایط جدیدی را برای مطالبات حداکثری خود فراهم آورند. به همین دلیل بود که بسیاری از ناظران عقیده داشتند مذاکرات مسکو، مذاکراتی تشریفاتی خواهد بود. هر چند طرف ایرانی به درستی تلاش کرد تا از این فرصت نیز استفاده نموده، با کشاندن روند مذاکرات به مسائل فنی، دلایل خود برای غیرقابل قبول بودن شروط آمریکا و اروپا را به گوش آنان برساند.
در مجموع صحنهای که توصیف شد، اکنون جمهوری اسلامی ایران را در وضعیت ویژهای قرار داده است. یقیناً روبهرویی با تحریمهایی که بخش اعظم آن دوجانبه بوده و ناشی از اراده سیاسی تعداد محدودی از کشورهای اروپایی و آمریکا از مسئلهای است که جنبههای حقوقی و فنی آن به همان اهمیت ماهیت سیاسی آن هستند، ساده نخواهد بود. با این حال اگر ایران بتواند از این مشکل، تخته پرشی بسازد و آنرا در حد توان و با نگاهی واقعبینانه به فرصت تبدیل کند، یقیناً در انتهای کار آنکه از صحنه این جدال نفسگیر پیروز بیرون خواهد آمد، جمهوری اسلامی ایران خواهد بود، بسیار مقتدرتر و معتمد به نفستر. حال چرا و چگونه ایران میتواند از این وضعیت بغرنج به نفع خود استفاده ببرد؟
۱. بزرگترین رقیب و متأسفانه اکنون خصم ملت ایران در این صحنه، که قرار است بار اصلی مقابله با فشار حاصله از تحریم نفتی ایران بر آمریکا و اروپا را بر دوش کشد عربستان است. کشوری که هیچ پایه و اساس مستحکمی نه در سیاست و نه اقتصاد ندارد.
حضور یک سیستم سیاسی کاملاً مغایر با ابتداییترین الزامات قرن بیستویکم و انقلاب ارتباطات که بیشترین تهدیدها را از تبعات بیداری اسلامی و بهار عربی دچار عربستان نموده، زیربنای ساختاری این بازیگر اساسی در پرونده هستهای ایران را شکل داده است. در حقیقت اکنون سپر دفاعی غرب در برابر تحریم ایران را نظامی شکل داده که ریشه اصلی افراطگرایی متحجر مذهبی است، از سیستمی کاملاً بسته و انحصاری رنج میبرد و از همه مهمتر، خود متکی به اقتصاد تکمحصولی نفت است. تهدید ایران از سوی حکومتی با این ویژگیها، در ذات خود خبر خوشی برای ایران است. تعریفی که خاندان حاکم بر عربستان، و نه ملت این کشور، از اسلام دارد با هیچیک از قواعد مترقی و زیبای اسلام که مردم مسلمان از ایران و ترکیه و عراق و افغانستان و لبنان گرفته تا مسلمانان اندونزی و مالزی، مسلمانان مصر و تونس و الجزایر و همچنین مسلمانان حاضر در آمریکا و اروپا به آن معتقدند، ندارد و همین وجه تمایز، انزوای ایدئولوژیکی را برای خاندان حاکم در عربستان به ارمغان میآورد که در ذات خود بزرگترین تهدید برای موجودیت این خاندان است.
۲. یکی از بزرگترین معضلات ایران از نخستین روز اکتشاف و استخراج نفت در این کشور، وابستگی تام اقتصاد آن به نفت بوده است. یک ایرانی از هر مرام و مسلک، چه خارج و چه داخل ایران در آرزوی روزی است که اقتصاد تکمحصولی نفتی کشور به اقتصادی چندمحصولی، مبتنیبر توانمندیهای غیرنفتی صنایع و تولیدات ایرانی بنا شود. هرچند این امر یقیناً یک شبه رخ نخواهد داد و یافتن جایگزین برای درآمدهای نفتی، مدتی مدید طول کشیده و دشواریهای متعددی را برای کشور پدید میآورد، با اینحال اگر این تحریمها، حتی به اندازهای بسیار اندک اقتصاد ایران را از تکیه صرف بر منابع نفتی نجات داده و باعث تقویت صادرات و تولیدات غیرنفتی کشور شود، تبعاتی پایدار و بسیار مثبت را برای ایران به همراه خواهد داشت. این امر تأثیراتی جانبی را نیز بر افزایش قدرت نرم ایران خواهد گذاشت و درصورت مدیریت صحیح، پتانسیلهای نهفته و دستناخوردهای در اقتدار فرهنگی، علمی و هنری ایرانیان را به منصه ظهور خواهد رساند.
۳. «تلاش در جهت رسیدن به حق برخورداری از انرژی صلحآمیز هستهای» یکی از محورهایی است که تاکنون به مثابه ابزاری اتحادساز در داخل کشور عمل کرده است. ظرفیت این ابزار در راستای همراه ساختن بخش عمدهای از ایرانیان خارج از کشور با سرزمین مادری خود، فرصتی بینظیر را در اختیار دولتمردان ایرانی قرار میدهد. اگر دولت جمهوری اسلامی بتواند در کنار متحد ساختن مردم ایران در ذیل این پرچم، با استفاده از یک دیپلماسی هوشمند و بهویژه واقعگرا، از یکسو گستره مناسبات سیاسی خود با کشورهای مؤثر و مستقل جهانی را ارتقا داده، از سویی دیگر با واقعبینی و درک الزامات صحنه، از لابیها و رسانههای عدالتخواه و منصف بینالمللی در جهت انتشار دیدگاه خود درخصوص موضوع هستهای و حق برخورداری از انرژی صلح آمیز هستهای برای کشوری که عضو NPT بوده و تمامی تاسیسات هستهایش زیر نظر بازرسان آژانس میباشد دفاع نماید، یقینا میتواند انتظار تحول در فضای بسته پیشروی را داشت. هرچند تمامی این پیشفرضها میتواند با ورود متغیرهای ناپیدای متعددی در طول زمان تغییر کرده و اجرایشان به تعویق یا تعجیل افتد، اما نفس پایداری و یافتن فرصتها در دل تهدید، روش تمامی کشورهای هدفمند و نهایتا پیروز دنیا بوده و خواهد بود.
دیپلماسی ایرانی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,
|
مذاکرات هسته ای به کجا می رود؟
پس از نشست مسکو
مذاکرات هسته ای به کجا می رود؟
تفاوتی مهم بین نمونه 2009 مذاکرات و الگوی 2012 آن مشاهده می شود. در حالی حاضر هیچ یک از طرف ها برای اعلام شکست مذاکرات شتابی ندارند.
دیپلماسی ایرانی: برای آنهایی که به دنبال حدس زدن سرانجام از سرگیری مذاکرات با ایران توسط دولت اوباما در سال جاری هستند، دو نکته پس از نشست مسکو در روزهای پایانی خردادماه روشن تر شده است.
نخست ، به نظر می رسد دولت آمریکا نسبت به گذشته در مورد ایده تحمل غنی سازی در ایران حتی با خلوص پایین تفکر بهتری دارد. باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در اوایل سال جاری بین موضع شخصی خود یعنی بازداشتن ایران از دستیابی به سلاح هسته ای و موضع اسرائیل، یعنی جلوگیری از دستیابی ایران به توانایی توسعه تسلیحات هسته ای معلق بود . اما این معادله زمانی حل شده که اوباما مجوز از سرگیری گفت و گو ها با ایران بدون پیش شرط تعلیق عملیات غنی سازی اورانیوم را صادر کرد. عملیاتی که اسرائیل تاکید دارد باید متوقف شود چرا که توانایی تهران برای ساخت سلاح هسته ای را افزایش می دهد.
البته در مسکو بار دیگر آمریکا و متحدان اروپایی اش بر تعلیق غنی سازی در ایران تاکید کرده و از ارائه تضمین هایی که جمهوری اسلامی به دنبال آن بود خودداری کردند. بدون این تضمین ها ایران برای ورود به روند ایجاد توافق که در زبان دیپلماتیک از آن به عنوان اقدامات اعتمادساز یاد می شود، انگیزه ای ندارد. جمهوری اسلامی باور دارد که به موجب پیمان منع اشاعه هسته ای که آن را امضا کرده می تواند به چرخه سوخت دست یابد. از سوی دیگر تهران عقیده دارد غرب با حمایت از قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل در صدد از بین بردن این حق برای ایران بوده است.
دوم، نه آمریکا و نه دوستان اروپایی اش برای ارائه دیگر مشوق مورد نظر ایران که می توانست به آغاز روند اعتمادسازی کمک کند، تمایل نشان ندادند. تعدیل تحریم های آمریکا و اتحادیه اروپا که زمستان گذشته به تصویب رسیده و تا حدود یک هفته دیگر اجرایی می شود، از جمله اقداماتی بود که ایران از غرب انتظار داشت آن را به عمل آورد. اما درعوض غرب پیشنهاد هایی به ایران داد که به چشم مذاکره کنندگان ایرانی بازیچه ای بیش نبود.
با توجه به این موارد، از سرگیری مذاکرات یک شکست بوده است. این مذاکرات روند ارائه دادن و دریافت کردن که یکی از مهمترین شاخصه های یک مذاکره موفق است را ایجاد نکرد. شاید این مذاکرات به عنوان عاملی برای کاهش بهای بنزین در آمریکا معرفی شود اما باید گفت حتی در این مورد هم چشم انداز ضعیف اقتصاد در جهان موثر بوده است. این مذاکرات در ارسال پیام خود به ایران ناتوان بود و از این پس شرایط برای مخالفان اقدام نظامی علیه ایران دشوارتر می شود.
این در حالی است که تفاوتی مهم بین نمونه 2009 مذاکرات و الگوی 2012 آن مشاهده می شود. در حالی حاضر هیچ یک از طرف ها برای اعلام شکست مذاکرات شتابی ندارند. البته در مورد آمریکا و اروپا، این رویکرد جای تعجبی ندارد. در سال انتخابات آمریکا، افکار عمومی بیشتر به دنبال دیپلماسی است تا جنگ و اگر دیپلماسی بتواند به کاهش بهای بنزین منجر شده و اسرائیل را از اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران بازدارد، اوضاع بسیار بهتر خواهد بود.
اما جای تعجب اینجاست که چرا ایران به ادامه مذاکراتی کمک به می کند که به جایی نمی رسد.
این به نفع ایران است که توجیه اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته ای اش را برای اسرائیل دشوارتر کند. اما ایران هیچگاه چنین تهدید هایی را از سوی اسرائیل جدی نگرفته و مخالفت شماری از مقامات جاسوسی و نظامی اسرائیل با چنین حمله ای نیز خیال تهران را آسوده تر کرده است. اما در مقابل کاهش بهای نفت به نفع تهران نیست. شاید در نهایت پاسخ این باشد که مقامات ایران امیدوارند اوباما دوباره به ریاست جمهوری برسد و برای قدردانی از همکاری که ایران تا ماه نوامبر( زمان برگزاری انتخابات آمریکا) آن را حفظ کرده ، مواضع ایالات متحده در مورد غنی سازی و تحریم ایران را تعدیل کند .
این در حالی است که در هر زمانی تحمل غنی سازی در ایران یا تعدیل با لغو تحریم ها به لحاظ سیاسی برای متصدی کاخ سفید هزینه دارد و این در شرایطی است که کنگره نیز مخالف ایران است. خط مشی دولتمداری دوم بوش می تواند اینگونه باشد که ایران سرانجام تحت فشار تحریم ها ، رفتارش را تغییر می دهد. اما این غیر ممکن نیست که اوباما و مشاوران نزدیکش درک کنند راه حل مذاکره ای نسبت به راهکاری که بر یک طرف ضعیف تحمیل می شود، دوام بیشتری دارد. در این زمینه می توان درس هایی را از تاریخ اروپا در قرن های 19 و 20 میلادی و همچنین معاهده 1783 پاریس بین آمریکا و بریتانیای کبیر آموخت.
نویسنده: پیتر جنکینز
دیپلماسی ایرانی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,
|
پیامد واگذاری تجهیزات نظامی مستعمل آمریکا به کشورهای آسیای مرکزی
مقامات بلندپایه سیاسی و نظامی آمریکا ضمن بازدید از کشورهای آسیای مرکزی به اهمیت استثنایی مسیر شمالی در پشتیبانی از نیروهای غربی در افغانستان اشاره کرده و حال در کنار بحث خروج نیروهای خود در سال ۲۰۱۴ از طریق این مسیر، موضوع واگذاری بخشی از تجهیزات نظامی به کشورهای منطقه را مطرح کردهاند.حساس شدن روسها نسبت به این موضوع که از طریق بیانیههای شخصیتهای سیاسی و رسانههای گروهی همسو با کرملین بازگو میشود، نشان میدهد که مسکو نسبت به این قضیه بی تفاوت نیست.
بنا به نوشته نشریههای چاپ مسکو، آمریکا بخشی از تجهیزات نظامی نیروی بینالمللی کمک به امنیت افغانستان موسوم به آیساف را به صورت رایگان در اختیار کشورهای آسیای مرکزی قرار داده و بخش دیگری را جهت نگهداری در انبارهای موقت (با حساب تبدیل آنها به پایگاههای دائمی) خود در این کشورها باقی خواهند گذاشت.هرچند مقامات رسمی کشورهای آسیای مرکزی بحث وجود مذاکرات با آمریکا برای ایجاد پایگاههای جدید در منطقه را تکذیب میکنند، اما مسلم است که “هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد”.یعنی چنانچه آمریکا میخواهد برای ارتشهای ملی این کشورها تجهیزاتی را اختصاص دهد، این پرسش منطقی خواهد بود که چنین کاری را در عوض چه امتیازی انجام خواهد داد؟البته تنها بیشکک است که به نحوی وجود مذاکرات با واشنگتن در رابطه به دریافت تجهیزات نظامی آمریکا را تائید کرده است.بنابر اعلام روزنامه “کامرسانت” چاپ مسکو، یکی از مسئولین وزارت دفاع قرقیزستان ضمن تائید وجود مذاکرات با پنتاگون، گفته است که پیشنهاد واگذاری تجهیزات نظامی برای ارتش این کشور در ۱۳ مارس سال جاری میلادی ضمن بازدید وزیر دفاع آمریکا از بیشکک مطرح شده است.ادامه….
آمریکا در پی فروپاشی شوروی با بیشتر کشورهای منطقه و بخصوص نهادهای نظامی، انتظامی و امنیتی آنها ارتباط و همکاری برقرار کرد که به بهانه حضور نظامی در افغانستان زمینه توسعه این نوع ارتباط و همکاری بیشتر فراهم شد.
اگر اقدامات نهادهای سیاسی و اجتماعی آمریکا را به حساب نیاوریم، در یک دهه گذشته فرماندهی مرکزی نیروهای مسلح این کشور در آسیای مرکزی صدها برنامه پیاده کردهاست که به عنوان مثال به ساخت پایگاههای نظامی، پاسگاههای مرزبانی، ایجاد سیستم مخابرات نهادهای دولتی، مراکز ملی آمادهسازی رزمی نظامیان، آموزش و تمرینات پرسنل نهادهای انتظامی و امنیتی چه در خود این کشورها و چه در آمریکا و دیگر کشورهای غربی و دهها مورد دیگر میتوان اشاره کرد.
در حالی که بودجه نظامی آمریکا برای سال جاری میلادی یک مقدار کاهش پیدا کرده است، جهت برنامههای مربوط به کشورهای آسیای مرکزی رشد ۷۳٫۸ درصدی سرمایهگذاری واشنگتن به نظر میرسد که تنها برای برنامه مبارزه با مواد مخدر ۱۰۹٫۵ میلیون دلار در نظر گرفته است که به صورت طبیعی موجب تقویت علاقه خیلی از مقامات فاسد این کشورها به تعاملات نزدیکتر با کاخ سفید خواهد شد.
مسلم است که در ازای این هزینهها و واگذاری بخشی از تجهیزات نظامی موجود در افغانستان به کشورهای آسیای مرکزی، آمریکا میخواهد حضور سیاسی و نظامی خود را بیشتر تقویت نماید و از این منطقه به عنوان پایگاه فشار و اقدامات تخریبکارانه علیه روسیه، چین و ایران بهرهبرداری به عمل بیاورد. ایجاد موانع برای استفاده روسیه و چین از منابع طبیعی آسیای مرکزی یکی از اهداف حضور نظامی آمریکا در منطقه دانسته میشود.
این موضوع نمیتواند موجب نگرانی کشورهای یادشده نباشد. بهخصوص اظهار نظرهای مقامات سیاسی و امنیتی روسیه و همچنین برخی از رسانههای این کشور نشان میدهد که مسکو از شرایط پیش آمده ناراحت است.
کارشناسان معتقدند که هر مقدار که واشنگتن در عرصههای نظامی و امنیتی منطقه فعال شود، به همان مقدار نقش مسکو کمرنگتر خواهد گردید. جدا از بحث روابط ۲ جانبه روسیه با این کشورها، تشدید فعالیتهای آمریکا در منطقه موجب کمرنگ شدن نقش و نفوذ مسکو در سازمانهای موجود در فضای شوروی سابق و به ویژه سازمان پیمان امنیت جمعی خواهد شد.
روسیه از آن نگران است که راه یافتن تجهیزات نظامی آمریکا به کشورهای آسیای مرکزی از یک سو وابستگی ارتشهای منطقه به تولیدات نظامی روسیه را کاهش داده و از سوی دیگر به تدریج ضرورت آموزش متخصصین این کشورها از سوی کارشناسان آمریکایی برای استفاده از این تجهیزات را پیش میکشد. در این راستا با حمایت و هدایت آمریکا در آسیای مرکزی، فعال شدن گروههای تروریستی با ریشههای منطقهای بعید دانسته نمیشود.
هنوز در ماه سپتامبر سال ۲۰۰۹ پنتاگون به بهانه حمله گروههای تروریستی به آسیای مرکزی، استقرار نیروی ویژه خود در کشورهای منطقه را امکانپذیر عنوان کرده بود. اجرای این طرح به چگونگی اقدامات گروههای تروریستی موجود در منطقه و بخصوص افغانستان و پاکستان بستگی دارد و احتمال میرود که در صورت لزوم برخی از آنها به دستور واشنگتن در کشورهای آسیای مرکزی اقداماتی را پیاده کنند.
کارشناسان مسائل امنیتی بر این باورند که آمریکا با استقرار پایگاههای نظامی خود در افغانستان و عمدتا در شمال این کشور، انگیزه برای حرکت گروههای تروریستی به شمال افغانستان و سپس به کشورهای آسیای مرکزی را فراهم میکند که در ادامه همکاری آمریکا با این کشورها با توجه به حضور پایگاههای نظامی آن در افغانستان (در زمینه هماهنگی اقدامات مشترک امنیتی و نظامی) بسیار طبیعی به نظر میرسد.
همانگونه که اشاره شد، عدهای از سیاستمداران و کارشناسان نزدیک به دولت روسیه از وجود معاملات پشت پرده کشورهای آسیای مرکزی با آمریکا در رابطه با استفاده از تجهیزات نظامی غربی موجود در افغانستان و همچنین احتمال ایجاد پایگاههای نظامی کشانده شدن این همکاریها، ابراز نگرانی کردهاند.
اما نگرانیهای روسیه با اقداماتی که در زمینه همکاری با آمریکا انجام میدهد، چندان متناسب به نظر نمیرسد.
به عنوان مثال مسکو تصمیم گرفته است در فرودگاه “باروتایوکو” که در ۹ کیلومتری شهر “اولیانوسک” این کشور قرار دارد، برای پذیرش نیرو و تجهیزات آمریکا و ناتو شرایط لازم را فراهم کند تا از طریق راه آهن به مسیر خود ادامه دهند.
موقعی که روسیه این نوع همکاری کشورهای آسیای مرکزی با آمریکا را در راستای خدشه دار شدن منافع خود میداند، ولی در اولین فرصت خود به اقدامات مشابهی دست میزند تا به نحوی ارتباط و همکاریهای مربوطه این کشورها با واشنگتن را توجیه کند.
حتی حالا برخی از شخصیتهای سیاسی کشورهای آسیای مرکزی این بحث را مطرح میکنند که چرا روسیه به عنوان یک کشور مستقل به خود اجازه معامله با آمریکا را میدهد ولی در مورد کشورهای آسیای مرکزی این نوع ارتباط را مغایر منافع ملی آنها میداند؟
در کنار سایر عوامل، این دوگانگی رفتار روسیه با آمریکا است که منجر به افزایش فاصله میان کشورهای آسیای مرکزی با مسکو شده است و چنانچه رئیس جمهور روسیه به این موضوع به طور جدی توجه نکند، در سالهای آینده شاهد تقویت نقش واشنگتن و در مقابل تضعیف جایگاه مسکو خواهیم شد.
فارس
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,
|
پیام سفر پوتین برای ایران
رئیس جمهور روسیه دوشنبه وارد تل آویو می شود
پیام سفر پوتین برای ایران
سفر پوتین به منظور ارسال یک پیام برای تهران طراحی شده است. یکی از دلایل سفر رئیس جمهور روسیه به اسرائیل این است که به ایرانیان بگوید در صورتی که مصالحه نکنند، مسکو به کشوری که دشمن تهران به شمار می رود نزدیک تر خواهد شد.
دیپلماسی ایرانی: مساله هسته ای ایران و بحران در سوریه در اولویت دستور کار ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در نخستین سفر به اسرائیل قرار دارد که قرار است از روز دوشنبه آغاز شود.
روسیه به عنوان عضوی از شورای امنیت سازمان ملل و شریک تجاری ایران با تحریم های مضاعف آمریکا و متحدانش علیه جمهوری اسلامی مخالف است. اما آمریکا و اسرائیل تهران را به تلاش برای تولید سلاح هسته ای متهم می کنند. اتهامی که ایران آن را رد می کند و تا کنون چندین دور مذاکره برای حل پرونده هسته ای جمهوری اسلامی نیز به نتیجه نرسیده است.
رسانه های اسرائیلی می گویند، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل و وزرای عالی رتبه وی از اینکه به طور علنی از پوتین بخواهند به تلاش های غرب برای تشدید فشار بر ایران ملحق شود؛ خودداری می کنند چرا که این نگرانی وجود دارد، با این درخواست، پوتین خشمگین شود. اما گفته می شود هم دفتر نخست وزیر و هم وزارت خارجه اسرائیل به شدت منتقد موضع روسیه در قبال پرونده هسته ای ایران و بحران در سوریه هستند.
روزنامه اسرائیلی حیوم به نقل از یک مقام عالی رتبه گزارش می دهد، راه متوقف کردن ایران از پوتین عبور می کند. اما به نظر نمی رسد که در حال حاضر روس ها دلیلی برای تغییر موضع خود داشته باشند. اما با وجود برآورد ها و تحلیل های منفی، برنامه های هسته ای مورد تردید ایران در دستور کار سفر 24 ساعته پوتین به اسرائیل قرار دارد. انتظار می رود در این سفر تل آویو ، پوتین را در مورد سیاست ایران و فروش سلاح به روسیه تحت فشار قرار دهد.
پیام اسرائیل برای پوتین این خواهد بود که تل آویو برنامه هسته ای ایران را تحمل نمی کند. مسئول سرویس روسیه در وزارت امور خارجه اسرائیل خاطرنشان می کند البته دیپلماسی در اولویت قرار دارد اما حفاظت از اسرائیل اهمیت زیادی دارد و از روسیه به عنوان عضو شورای امنیت انتظار می رود مسئولیت خود را درک کرده و از ایجاد چرخه هسته ای در ایران جلوگیری کند.
یک تحلیلگر محلی نیز بر این باور است که سفر پوتین به منظور ارسال یک پیام برای تهران طراحی شده است. به گفته وی یکی از دلایل سفر رئیس جمهور روسیه به اسرائیل این است که به ایرانیان بگوید در صورتی که مصالحه نکنند، مسکو به کشوری که دشمن تهران به شمار می رود نزدیک تر خواهد شد.
نخستین سفر پوتین به اسرائیل در حالی انجام می شود که مذاکرات اخیر در مسکو برای حل مساله هسته ای ایران به نتیجه ای نرسیده و قرار است گفت و گو ها در سطح کارشناسی در استانبول برگزار شود. از سوی دیگر اسرائیل نیز بار دیگر تهدید اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران را مطرح می کند که با توجه به ناکامی مذاکرات مسکو جدی تر شده است.
گفته می شود لیبرمن، وزیر امور خارجه اسرائیل که به خوبی به زبان روسی مسلط است از پوتین در فرودگاه بن گوریون استقبال می کند. رئیس جمهور روسیه با هیاتی 300 نفره از اعضای دولت، مشاوران و رسانه ها روز دوشنبه وارد اسرائیل می شود.
تهیه کننده: تحریریه دیپلماسی ایرانی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,
|
میت رامنی و ۴ مشاور جنگ طلبش
میت رامنی و ۴ مشاور جنگ طلبش
اگرچه مسایل اقتصادی و رسیدگی به وضعیت معیشتی مردم در ایالات متحده به مهمترین بخش جدالها و تبلیغات انتخاباتی نامزد جمهوریخواهان میت رامنی با باراک اوباما تبدیل شده است، اما نباید به سادگی از مسایل مربوط به سیاست خارجی نیز گذشت. در این میان تیم سیاست خاجی میت رامنی نامزد جمهوری خواه انتخابات ریاست جمهوری تیم جالب توجهی هستند که با توجه به گذشته جمهوریخواهان در برپایی جنگ عراق با بهانههای واهی و سیاست جنگطلبانهشان در قبال ایران و حمایتهای بیدریغشان از رژیم صهیونیستی باید گفت در صورت موفقیت رامنی شاهد شکل گیری سیاست خارجی خصمانهای علیه بسیاری از کشورهای جهان به خصوص ایران خواهیم بود.
اما مشاوران اصلی رامنی که او را به سمت جنگ با ایران سوق میدهند چه کسانی هستند؟
۱- الیوت کوهن – مشاور ویژه و نویسنده راهبرد سیاست خارجی رامنی برای انتخابات نوامبر
حداقل الیوت کوهن معتقد به مشت کوبیدن به صورت طرف مقابل نیست اما تا به حال بارها اعلام کرده که باید رژیم ایران را به هر صورت ممکن از بین برد. اما چگونه قرار است این کار انجام بگیرد؟ کوهن معتقد است که باید از طریق قدرت نرم و جنگ نرم به مبارزه با ایران رفت اما قبل از اینکه امریکا با جنگ نرم به مبارزه با ایران برود، ممکن است ایران در مقابل این اقدامات، به نوع دیگری مبارزه خود را به پیش ببرد و چه کسی میتواند تضمین دهد قبل از اینکه جنگ نرم امریکا با ایران نتیجه بدهد، منافع اسراییل و امریکا در کل دنیا در معرض خطر قرار نگرفته است؟ و زمانی که عملیاتهای اطلاعاتی و بمب گذاریهای تلافیجویانه و یا سایر مبارزات هوشمندانه از سوی ایران آغاز شود، ایالات متحده و اسراییل قادر به سر پا ایستادن نخواهند بود.
۲- داو زاخیم – مشاور ویژه
جدا از اینکه زاخیم نیز یکی از جنگ طلبان درخصوص ایران و عراق است، دارای رکوردی خوب از رفتارهای عجولانه است. او زمانی که به عنوان حسابرس در پنتاگون فعالیت میکرد پرونده بحث برانگیزی راجع به گم شدن مقدار زیادی پول داشت. او همچنین وبلاگی به نام «دولت در سایه» درباره مسایل سیاست خارجی دارد که در آن بحثها و انتقدات تندی درباره برنامههای اوباما درباره حملات هواپیماهای بدون سرنشین دارد و این برنامهها را ضعیف و بیاثر میداند. زاخیم همچنین از طرفداران سرسخت کمیته امور عمومی اسراییل و امریکا (آیپک) است و مانند اعضای این لابی پرقدرت معتقد است فشارهای بیشتری باید بر دولت وارد شود تا مداخلات خود در ایران را افزایش دهد و قاطعانه نیز از جنگ امریکا با عراق پشتیبانی میکند.
۳-جان بولتون – مشاور شخصی مورد اعتماد رامنی و به احتمال زیاد یکی از افراد کابینه او
میت رامنی یکبار درباره جان بولتون گفت: «هوشیاری جان، شفافیت و شجاعت او باید نمونه و الگویی برای افراد موجود در عرصه سیاست خارجی باشد.» اگر این جمله درست باشد، از این مسئله باید ترسید چرا که بولتون یکی از جنگ طلبترین مشاوران رامنی است. او نامههای زیادی از طرف اندیشکده نومحافظه کاران امریکایی به روسای جمهور گذشته – از جمله بیل کلینتون در سال ۱۹۹۸- نوشته و او را تشویق به خلاص شدن از شر صدام کرده بود. او همچنین در ماه مارچ از طرف تیم سیاست خارجه رامنی نامهای به اوباما نوشت و او را متهم به نرمش در برابر ایران کرد و این را نیز اضافه کرد که این رفتار به هیچ عنوان تامین کننده منافع اسراییل نیست. او موافق باقی ماندن نیروهای امریکا در عراق بود و با کاهش بودجه نظامی مخالف بود چرا که این کاهش بودجه را به عنوان عاملی فلج کننده برای ارتش میدانست.
۴- رابرت کاگان – مشاور ویژه
کدامیک از شما برای تغییر رژیم در بسیاری از کشورها آمادهاید؟ اگر روبرت کاگان به راه خود ادامه دهد، این تنها چیزی است که میتوانید از آینده امریکا پیش بینی کنید. گذشته از تمایل به سرنگونی رهبران ایران و ایجاد درگیری گسترده ، او یکی از رهبران اصلی سیاست خارجی محافظه کاران است. از بین نومحافظه کاران امریکای کاگان بهترین و بیشترین فرصت را پیدا کرد تا در جریان حمله به عراق، بارها اعلام کند موافق این حمله است و هنوز هم این اوهام و تخیلات خود را با بیان اینکه بهار عرب سرچشمه از جنگ امریکا با عراق گرفته است، ادامه میدهد.
به نقل از وبلاگ اکوان
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |شنبه 3 تير 1391برچسب:,
|
برای متوقف کردن جنگ چه می توان کرد؟
استفان والت در نکوهش اقدام نظامی علیه ایران
برای متوقف کردن جنگ چه می توان کرد؟
اغلب چهره های برجسته دولت کنونی اوباما مانند سناتور بایدن و هیلاری کلینتون همان هایی هستند که از جنگ عراق در دوران بوش حمایت کرده بودند.
دیپلماسی ایرانی: در سال 2002، گروهی ار نومحافظه کاران بانفوذ، جورج بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا و معون وی دیک چنی را مجاب کردند که حمله به عراق، ایده هوشمندانه ای است. سپس نومحافظه کاران و دولت بوش با کمک آیپک و دیگر گروه های لابی اسرائیلی و مساعدت مقامات اسرائیلی مانند ایهود باراک، شیمون پرز و بنیامین نتانیاهو، کنگره آمریکا را ترغیب کردند تا مجوز حمله را صادر کند. اغلب چهره های برجسته دولت کنونی اوباما مانند سناتور بایدن و هیلاری کلینتون همان هایی هستند که از جنگ عراق در دوران بوش حمایت کرده بودند.
با توجه به پیامدهای مخرب جنگ عراق شامل مرگ 4 هزار و 500 سرباز آمریکایی و هزینه ای بالغ بر هزار میلیارد دلار، می توان گمان کرد آخرین چیزی که ایالات متحده می خواهد، جنگ پیشگیرانه دیگری در خاورمیانه است و کنگره نیز با توجه به تجربه جنگ عراق و درس هایی که از آن آموخته مجوز جنگ دیگری را صادر نخواهد کرد.
اما این فرضیه ها اشتباه است چرا که اخیرا گروهی 44 نفره از سناتور های آمریکایی نامه ای را به دفتر باراک اوباما ارسال کرده و تاکید کرده اند ایران باید به طور کامل با آژانس بین المللی انرژی اتمی و قطعنامه های شورای امنیت همکاری کند و در غیر این صورت اوباما باید در سیاست ادامه گفت و گو ها با ایران تجدید نظر کند. آنها توصیه کرده اند در صورتی که ایران با تعلیق عملیات غنی سازی و تعلطیلی سایت فوردو موافقت نکند، دولت آمریکا باید از طریق تحریم ها و تاکید بر روی میز بودن گزینه نظامی، رهبران جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهد.
البته به نظر می رسد که دولت اوباما همچنان درک می کند که اقدام نظامی علیه ایران، گزینه احمقانه ای است اما همچنان فشار آیپک و کنگره آمریکا روی کاخ سفید وجود دارد و در نتیجه مذاکرات بی ثمر مسکو به پیکانی تبدیل شده که مسیر جنگ را نشان می دهد.
در این شرایط چه می تواند کرد؟ باید گفت دادخواستی آن لاین در وب سایت کردو ایجاد شده که مخالفت با اقدام نظامی علیه ایران را اعلام می کند. این دادخواست بیش از 100 هزار امضاء کننده دارد و امضای استفان والت نیز در آن به چشم می خورد. شما می توانید با مراجعه به لینک زیر وارد این وب سایت شده و یکی از امضا کنندگان دادخواستی علیه جنگ با ایران باشید. http://act.credoaction.com/campaign/obama_iran/?r_by=-5775776-h6Id8Xx&rc=paste2
والت در این زمینه می نویسد، شاید این اقدام از جنگ احمقانه دیگری جلوگیری نکند اما ضرری هم نخواهد داشت.
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |جمعه 2 تير 1391برچسب:,
وزیر خارجه آمریکا در بحث پیرامون اولویت های برتر دیپلماسی آمریکا در جهان و جدیت واشنگتن در مهار برنامه هسته ای ایران مدعی شد که ایران می خواهد هدف حمله قرار بگیرد تا از این طریق نظام خود را مشروع جلوه دهد.
به گزارش فارس به نقل از روزنامه صهیونیستی “یدیعوت آحارنوت”، “هیلاری کلینتون” وزیر امور خارجه آمریکا در مصاحبه با “چارلی رز” و “جیمز بیکر” وزیر امور خارجه اسبق آمریکا پیرامون اولویت های برتر دیپلماسی آمریکا در جهان، با اشاره به اینکه آمریکا در اینکه نمی توان به ایرانی ها اجازه دستیابی به سلاح هسته ای را داد جدی است، مدعی شد که ایران می خواهد تا هدف حمله نظامی قرار بگیرد تا از این طریق مردم خود را متحد کند و نظام اسلامی را مشروعیت بخشد. وزیر امور خارجه آمریکا در بخشی از برنامه “گفت وگو درباره دیپلماسی” که گرداننده آن رز بود، به ارائه مجموعه ای از اظهارات خشن تحلیلی درباره احتمال دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای پرداخت؛ بیکر و کلینتون در این برنامه درباره ضرورت جلوگیری از دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای صحبت و خاطر نشان کردند که مهار ایران یک گزینه نیست؛ بیکر مدعی شد که هر گونه اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران باید از سوی آمریکا عملی شود زیرا آمریکا تنها کشوری است که توانایی متوقف کردن برنامه هسته ای ایران با استفاده از زور را دارد. بیکر در این باره مدعی شده است: ما باید هر راه ممکنی را که می توانیم برای تصحیح تمایل ایرانی ها و هدف آنها در دستیابی به تسلیحات هسته ای عملی کنیم اما نمی توانیم به آنها (ایرانی ها) اجازه دهیم تا به سلاح هسته ای برسند؛ ما تنها کشور در جهان هستیم که می توانیم دستیابی ایران به سلاح هسته ای را متوقف کنیم. ادامه….
وزیر امور خارجه اسبق آمریکا افزود: به نظر من اسرائیلی ها قابلیت متوقف کردن برنامه هسته ای ایران را ندارند؛ اسرائیلی ها می توانند با حمله به ایران، این برنامه (برنامه هسته ای تهران) را به تعویق بیندازند که در این بین اثرات زیان بار بسیار بسیار زیادی نیز وجود دارد که تمام آنها نامطلوب هستند. کلینتون نیز در این مصاحبه اظهاراتی مشابه بیکر درباره بازه زمانی تخمین زده شده برای اقدام نظامی احتمالی علیه ایران هسته ای ارائه کرد و مدعی شد که این بازه زمانی می تواند یک سال و یا احتمالا بیشتر باشد؛ وزیر امور خارجه فعلی آمریکا بار دیگر مدعی شد که موضوع تنها ایران و اهداف ایران نیست بلکه موضوع درباره رقابت های تسلیحاتی است که با عواقب پیش بینی نشده ای در منطقه به وقوع خواهد پیوست. وزیر امور خارجه فعلی آمریکا مدعی شد که قاطعانه شرط می بندد که اگر ایران سلاح هسته ای داشته باشد، این تسلیحات در عرض چند ساعت در بازار خواهند بود و این امر مجموعه ای از چالش های دشوار را برای آمریکا و اسرائیل و تمام دوستان و شرکای واشنگتن به وجود خواهد آورد. کلینتون در پاسخ به سوالی که درباره نیات واقعی جمهوری اسلامی ایران در زمینه هسته ای مطرح شد، با اشاره به اینکه آمریکا در طول هر نشستی که با ایران صورت گرفته، سعی کرده است تا بررسی کند و ببیند که چه تعهداتی را می تواند از ایران بخواهد، با این ادعا که آمریکا تعهدی از ایران نگرفته است، مدعی شد که به همین دلیل است که برگزاری نشست و تعقیب سرسختانه اهداف هسته ای ایران یک ضرورت است.
دیپلماسی ایرانی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |جمعه 2 تير 1391برچسب:,
|
چرا ایران باید به بمب دست یابد؟
لزوم ایجاد توازن در قدرت منطقه ای
چرا ایران باید به بمب دست یابد؟
نویسنده:کنت والتز
اسرائیل در دهه 1960 و در زمانی که با بسیاری از همسایگانش در جنگ بود به سلاح هسته ای دست یافت. تهدید هسته ای اسرائیل بیشتر علیه اعراب است تا برنامه هسته ای ایران. اما اگر هسته ای شدن اسرائیل چرخه هسته ای را در منطقه به راه نیانداخته، دلیلی ندارد که هسته ای شدن ایران این چرخه را ایجاد کند.
دیپلماسی ایرانی: بحث بهترین پاسخ اسرائیل و ایالات متحده به فعالیت های هسته ای ایران در چند ماه اخیر بسیار داغ بوده است. آنچه کاملا نمایان است اعمال تحریم های سخت آمریکا علیه جمهوری اسلامی است و اتحادیه اروپا نیز در ماه ژانویه تصمیم گرفت از نخستین روز جولای تحریم های نفتی را علیه ایران اعمال کند. هرچند ایالات متحده ، اتحادیه اروپا و ایران به تازگی به میز مذاکره باز گشته اند اما هنوز حس ادامه بحران قابل لمس است.
این در حالی است که سیاستگذاران و تحلیلگران آمریکایی، اسرائیلی و اروپایی هشدار می دهند ایران مجهز به سلاح هسته ای بدترین نتیجه ممکن از بن بست جاری است. اما در واقع این بهترین نتیجه ممکن است: دستاوردی که می تواند به احتمال بسیار زیاد ثبات را به خاورمیانه بازگرداند.
توازن قدرت
بحران بر سر برنامه هسته ای ایران می تواند به سه طریق مختلف حل شود. نخست دیپلماسی ترکیب شده با تحریم ها که می تواند ایران را به پرهیز از دنبال کردن برنامه های هسته ای تسلیحاتی ترغیب کند. اما این نتیجه غیر محتمل است: سوابق تاریخی نشان می دهد به ندرت می توان کشوری که برای دستیابی به سلاح هسته ای مصمم باشد را از طی این مسیر بازداشت. مجازات یک کشور با تحریم های اقتصادی در برنامه هسته ای آن کشور دشواری های زیادی ایجاد نمی کند. در این مورد می توان کره شمالی را مورد توجه قرار داد که با وجود قطعنامه های شورای امنیت و تحریم ها در ساخت سلاح هسته ای موفق شد. در صورتی که تهران تشخیص دهد امنیت اش به تولید سلاح هسته ای بستگی دارد، تحریم ها نمی توانند نظر مقامات ایران را تغییر دهند. در واقع اعمال تحریم های بیشتر به ایران حس آسیب پذیری بیشتری داده و دلیل مضاعفی پدید می آورد تا به دنبال ایجاد بازدارندگی باشد.
نتیجه احتمالی دوم متوقف شدن آزمایش تسلیحات هسته ای در شرایطی است که ایران به توانایی ساخت و آزمایش سریع تسلیحات دست پیدا کند. ایران نخستین کشوری نخواهد بود که بدون ساخت یک بمب واقعی به برنامه هسته ای پیشرفته دست می یابد. ژاپن از جمله کشور هایی است که ساختار انرژی هسته ای صلح آمیز هسته ای خود را حفظ کرده و کارشناسان می گویند این کشور قادر است به سرعت سلاح هسته ای تولید کند.
چنین توانایی می تواند نیاز های سیاسی داخلی رهبران ایران را تامین کند. به این ترتیب که تضمین می دهد تمامی مزیت های در اختیار داشتن بمب هسته ای مانند امنیت بیشتر بدون پیامد هایی مانند تحریم های بین المللی ، ایجاد شود. اما مشکل اینجاست که چنین توانایی ممکن است آنگونه که انتظار می رود، کار نکند.
ایالات متحده و دوستان اروپایی اش به واقع نسبت به تسلیحاتی شدن ایران نگرانی دارند و امکان دارد با سناریویی موافقت کنند که در آن ایران برنامه تولید سلاح را کنار می گذارد . این در حالی است که اسرائیل به روشنی اعلام کرده است که توانایی تهران در غنی سازی به تنهایی یک تهدید غیر قابل پذیرش است. به این ترتیب امکان دارد که تعهدی از جانب ایران به منظور عدم دسترسی به سلاح هسته ای قدرت های غربی را خشنود کند اما اسرائیلی ها را همچنان ناراضی نگاه می دارد. به همین دلیل اسرائیل همچنان به تهدید استفاده از گزینه نظامی علیه ایران ادامه می دهد تا نشان دهد دستیابی جمهوری اسلامی به توانایی تولید سلاح هسته ای یک بازدارندگی تمام عیار نیست و صرفنظر از برنامه های تولید سلاح می تواند امنیتی را که تهران مورد نظر دارد، تامین کند.
سومین نتیجه محتمل از بن بست جاری این است که ایران روند کنونی را دنبال کند و رسما با آزمایش یک سلاح هسته ای وارد کلوپ هسته ای جهان شود. مقامات آمریکایی و اسرائیلی چنین نتیجه ای را غیر قابل پذیرش دانسته و چشم انداز ایران هسته ای را بسیار هولناک توصیف می کنند. البته این زبانی است که قدرت های جهانی در مواجه با هر کشور دیگری که به دنبال سلاح هسته ای باشد، به کار می گیرند. اما هر زمانی که کشوری توسعه تسلیحات هسته ای را آغاز کرده است، دیگر اعضای کلوپ هسته ای رفتار خود را تغییر داده و با این مساله کنار آمده اند. در واقع با کاهش عدم توازن ها در قدرت نظامی، کشور های هسته ای، به تدریج ثبات منطقه ای و بین المللی بیشتری فراهم می کنند.
این در حالی است که انحصار هسته ای اسرائیل در منطقه که در 4 دهه گذشته دام خود را ثابت کرده است، در خاورمیانه بی ثباتی ایجاد کرده و این در شرایطی است که در هیچ منطقه دیگری از جهان یک کشور هسته ای بازرسی نشده وجود ندارد. این تسلیحات هسته ای اسرائیل و نه تمایل تهران به هسته ای شدن است که بستر ساز بسیاری از بحران های منطقه ای است. به همین دلیل در قدرت منطقه ای باید توازن ایجاد شود. البته مشخص است که چرا اسرائیل می خواهد تنها قدرت هسته ای منطقه باشد و چرا می خواهد از گزینه نظامی برای حفظ این وجه استفاده کند. در سال 1981، اسرائیل به تاسیسات هسته ای عراق حمله کرد و در سال 2007 نیز اقدام مشابهی را در مورد سوریه انجام داد و اکنون به دنبال حمله به تاسیسات هسته ای ایران است. اسرائیل توانایی خود در مقابله با هسته ای شدن کشور های همسایه را به اثبات رسانده و به همین دلیل است که انگیزه دشمنان اسرائیل برای دستیابی به توانایی هسته ای افزایش یافته است. می توان گفت تنش های کنونی به معنای کاستن ار بحران هسته ای ایران نیست اما از سوی دیگر می تواند چشم انداز خاتمه بحران هسته ای در خاورمیانه را به تصویر بکشد که تنها از طریق بازگشت توازن قدرت نظامی به وقوع می پیوندد.
نگرانی های بی اساس
یکی از دلایل مبالغه در خطر هسته ای شدن ایران نگرانی های بی اساس و سوء تفاهم های بنیادین است. برخی معتقدند منطق بازدارندگی هسته ای در مورد ایران کارایی ندارد و در صورتی که ایران هسته ای شود از اینکه نخستین مقصد حملاتش اسرائیل باشد، اکراهی ندارد. هرچند تضمین قطعی اهداف ایران امکان پذیر نیست اما می توان گفت که تمایل ایران برای هسته ای شدن بیشتر به لیل تامین امنیت است و نه توانایی های دفاعی یا ویران کننده. برای مال با وجود تکرار تهدید بسته شدن تنگه هرمز، این اقدام از سوی ایران انجام نشد و این در حالی است که تحریم های نفتی اتحادیه اروپا علیه ایران تصویب شده و تا کمتر از 10 روز دیگر به اجرا درمی آید.
یک نگرانی دیگر نیز این است که ایران در صورت هسته ای شدن، تسلیحات را در اختیار گروه هایی نظیر حزب الله قرار می دهد. اما تاریخ نشان می دهد هر زمانی که کشوری به بمب هسته ی دست یافته خود را آسیب پذیر تر احساس کرده چرا که از آن پس هدف قدرتهای بزرگ قرار داشته است. این هوشیاری، کشور های هسته ای را از اقدامات خشن و سهمگین باز می دارد. چین مائویستی در زمانی که در سال 1964 به سلاح هسته ای دست یافت بسیار کمتر از قبل آماده به جنگ بود و هند و پاکستان نیز پس از هسته ای شدن، محتاط تر شدند. از سوی دیگر تجهیزات نظارتی آمریکا نیز یک مانع دیگر در راه انتقال تسلیحات هسته ای به شمار می رود. چرا که در صورت انتقال تسلیحات منبع آن کشف می شود. در صورتی که ایران هسته ای شود، کنترل کامل این تسلیحات برای جمهوری اسلامی اهمیت زیادی خواهد داشت و با توجه به خطر و هزینه سنگین نهفته در روند تولید سلاح هسته ای، انتقال آن به گروه هایی نظیر حزب الله منطقی به نظر نمی رسد.
علاوه بر این برخی تحلیلگران نگرانند که در صورت دستیابی ایران به سلاح هسته ای، چرخه هسته ای در منطقه ایجاد شود. اما از عصر هسته ای شدن حدود 70 سال می گذرد و از سال 1970 روند هسته ای شدن کشور ها کند تر شده است. دست یافتن ایران به سلاح هسته ای آن را به دومین کشور در خاورمیانه تبدیل می کند که پس از سال 1945 به این قدرت دست یافته است. اسرائیل در دهه 1960 و در زمانی که با بسیاری از همسایگانش در جنگ بود به سلاح هسته ای دست یافت. تهدید هسته ای اسرائیل بیشتر علیه اعراب است تا برنامه هسته ای ایران. اما اگر هسته ای شدن اسرائیل چرخه هسته ای را در منطقه به راه نیانداخته، دلیلی ندارد که هسته ای شدن ایران این چرخه را ایجاد کند.
تضمین آرامش
هند و پاکستان دو رقیب دیرین منطقه ای در سال 1991 توافقنامه ای را امضا کردند که به موجب آن هیچگاه تاسیسات هسته ای یکدیگر را هدف قرار ندهند. این توافق در مورد ایران و اسرائیل نیز می تواند وجود داشته باشد و به این ترتیب منطقه به سوی ثبات بیشتر هدایت شود. به همین دلیل آمریکا و متحدانش نباید هزینه های سنگینی را برای بازداشتن ایران از دستیابی به سلاح هسته ای متحمل شوند. دیپلماسی بین ایران و قدرت های بزرگ باید ادامه پیدا کند چرا که خطوط ارتباطی را زنده نگه داشته و به کشور های غربی کمک می کند با ایران هسته ای زندگی کنند. اما تحریم های کنونی می توانند لغو شوند، چرا که مردم عادی ایران را تحت تاثیر پیامد های خود قرار داده اند. اسرائیل و آمریکا باید از تاریخ هسته ای شدن کشور ها درس بگیرند.
منبع: فارن افیرز
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |جمعه 2 تير 1391برچسب:,
|
نمیتوانیم به ایران حمله کنیم
هشدار اسرائیلیها نسبت به شکست دیپلماسی واشنگتن در خاورمیانه
بدون امریکا نمیتوانیم به ایران حمله کنیم
امریکا نیاز ضروری اسرائیل است و برای همین تلاویو ترجیح نمیدهد که خود به تنهایی به تاسیسات هستهای ایران حمله کند، بلکه تلاش میکند که ایالات متحده را برای انجام این کار ترغیب کند و اگر واشنگتن مخالف چنین حملهای است از آن میخواهیم که به ایرانیها فشار بیاورد تا از برنامه هستهای نظامیشان منصرف شوند.
دیپلماسی ایرانی: موشه بوگی یعلون، معاون نخستوزیر اسرائیل و وزیر امور استراتژیک این رژیم در کنفرانسی که در مرکز بگین درباره روابط اسرائیل و امریکا برگزار شد، گفت: «ایالات متحده امریکا یکی از مهمترین عناصر امنیت ملی اسرائیل است، از این رو تلاویو به شدت نگران کاهش جایگاه آن در خاورمیانه است. ما از این که میبینیم جایگاه امریکا در خاورمیانه در حال ضعیف شدن است بسیار نگرانیم.»
به گزارش روزنامه القدس العربی، چاپ لندن، وی همچنین گفت: «ما به مشکلاتی که واشنگتن با آنها در منطقه دست به گریبان است، واقفیم و میبینیم که چگونه روز به روز جایگاه امریکا در منطقه ضعیف میشود، ما نیازمند تقویت روابط خود با واشنگتن هستیم. ایالات متحده امریکا نیاز ضروری اسرائیل است و برای همین تلاویو ترجیح نمیدهد که خود به تنهایی به تاسیسات هستهای ایران حمله کند، بلکه تلاش میکند که ایالات متحده را برای انجام این کار ترغیب کند و اگر واشنگتن مخالف چنین حملهای است از آن میخواهیم که به ایرانیها فشار بیاورد تا از برنامه هستهای نظامیشان منصرف شوند.»
جمهوری اسلامی ایران بارها اعلام کرده است که برنامه هستهایاش زیر نظر آژانس و تنها اهداف صلحآمیز دارد و غرب و اسرائیل همواره علیه آن بدون ارائه سندی تنش ایجاد کردهاند.
یعلون تاکید میکند، هر گونه حمله نظامی به ایران حتی اگر از جانب غرب باشد با واکنش تند ایران مواجه خواهد شد، اسرائیل انتظار دارد در صورت وقوع چنین حملهای هدف موشکی ایران و حزب الله و جنبش حماس در غزه قرار بگیرد.
معاون نتانیاهو درباره سوریه نیز گفت: «مواضع ما در قبال سوریه منوط به تحولات جاری در این کشور است. در حال حاضر احتمال وارد شدن سوریه به یک جنگ تمام عیار بسیار وجود دارد و همه باید برای چنین حالتی آماده باشیم. در آن صورت حزب الله به صورت خودکار درگیر چنین جنگی خواهد شد و میتواند به عمق اسرائیل حمله کند.»
وی در ادامه مدعی شد، اما ما هم میتوانیم به حزب الله بیش از 150 برابر حملاتش حمله کنیم که در آن صورت حکومت لبنان هزینههای سنگینی پرداخت خواهد کرد. اگر بنا باشد جنگ دومی با لبنان در بگیرد اسرائیل آمادگی چنین جنگی را دارد حتی اگر حماس هم به این جنگ بپیوندد.
در همین رابطه یوسی شاین، کارشناس مسائل امریکا نیز نسبت به تضعیف جایگاه امریکا در خاورمیانه هشدار داد و گفت که احتمال دارد امریکا به بدترین جایگاه خود در منطقه تنزل یابد و این میتواند بر سیاستهای تصمیمگیران اصلی سیاسی در تلاویو اثر بگذارد. به خصوص این که قدرتهای اول دنیا قادر نیستند که در سیاست خارجی آن دخالت کنند چرا که مشغول مشکلات داخلی خودشان هستند.
وی تاکید کرد، جمعیت امریکا نزدیک به 310 میلیون نفر است و اعداد و ارقام نشان میدهد که مشکلات داخلی این کشور به اندازهای در حال افزایش است که ظرف 24 ساعت تلاویو از اولویتهای آن ناپدید میشود. تصمیمگیران امنیتی و نظامی باید بدانند که وضعیت امریکا به گونهای است که اگر چه بزرگترین قدرت جهان محسوب میشود اما باید توجه کنند که در حال حاضر در موقعیت ضعف قرار دارد.
در همین حال پروفسور ایتان گلوبواع، کارشناس امور امریکا در مرکز مطالعات استراتژیک در دانشگاه بار ایلان نیز گفت: «سیاستهای امریکا در سالهای اخیر به طرز وحشتناکی به شکست انجامیده است. به ویژه این که باراک اوباما، رئیس جمهوری امریکا تصمیم دارد که تغییرات شگرفی در استراتژی امریکا ایجاد کند. مثلا گفته است که میخواهد به جای نیروی نظامی از ابزارهای نرمتر دیگر مثل دیپلماسی استفاده کند تا بتواند با جهان عرب و دنیای اسلام مصالحه کند. وی مذاکراتی را با هدف تقویت جایگاه امریکا با دشمنان ما آغاز کرده که قابل قبول نیست. امریکا در حالی با دشمنان فعلی ما مثل آنکارا و قاهره روابطش را تقویت کرده که آنها دشمنان سرسخت ما شدهاند. در حال حاضر ترکیه و امریکا سنگ بنای استراتژی امریکا در خاورمیانه هستند. این نشان میدهد که تا چه اندازه سیاستهای امریکا در منطقه شکست خورده است.»
وی در ادامه افزود: «استراتژی واشنگتن در خاورمیانه چنان شکست خورده است که دیگران به راحتی در حال بهرهبرداری از این ضعف هستند. امریکا در حال حاضر در افغانستان و عراق شکست خورده است و بحران اقتصادی عمیقی را تجربه میکند که این گونه احساس میشود که جایگاهش به شدت در حال افول است و تاثیرش بسیار کاهش یافته است. سیاستهای شتابزده در برابر تظاهرات کشورهای عربی باعث شده تا اعتماد به آن از بین برود و دیپلماسیاش دیگر تاثیر چندانی نداشته باشد. سیاست امریکا در برابر ایران و پرونده هستهایاش نیز کاملا شکست خورده است. سیاستهای امریکا در پرونده صلح فلسطینی – اسرائیلی نیز راهی به جایی نبرده و حتی کشورهایی نظیر روسیه و ترکیه توانستهاند در بسیاری از پروندهها بر سیاستهای امریکا مستولی شوند.»
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,
موضوع سامانه دفاعی موشکی آمریکا طی چند سال گذشته به یکی از مسائل چالش بر انگیز در روابط بین روسیه و امریکا از یک طرف و روسیه و پیمان ناتو از طرف دیگر تبدیل شده است و این امر تنش در روابط مسکو – واشنگتن – بروکسل را به دنبال داشته است. مسکو استقرار سامانه موشکی آمریکا در قاره اروپا به ویژه در مناطق همجوار مرزهای خود را تهدید جدی برای امنیت خود می داند و در این رابطه بوضوح به امریکا و ناتو هشدار داده است. روسیه با وجود این سامانه موشکی با خطر استقرار تاسیسات نظامی ناتو در شمال غرب خود مواجه شده که این امر می تواند توانمندی پایگاه های استراتژیک روسیه را که در بخش اروپایی کشور واقع شده است، به خطر اندازد.
بررسی روند وقایع نشان می دهد که موضع روسیه نسبت به اصرار امریکا برای استقرار این سامانه بطور مدام سخت تر و تهاجمی تر شده و حتی در آخرین مواضع، موضوع حمله تهاجمی و انهدام این سامانه موشکی را علنا خاطرنشان ساخته است. روسیه مایل است تا امریکا با ارائه تضمین های فوری و قانونی تصریح کند که سامانه دفاع موشکی در اروپا مراکز هسته ای روسیه را مورد هدف قرار نخواهد داد و از طرف دیگر، بر تنظیم موافقتنامه ای که طرفین را ملزم به انجام تعهد خود کند، اصرار دارد.بنظر می رسد، انتخاب مجدد ولادیمیر پوتین به ریاست جمهوری در روسیه تنش در روابط طرفین را تشدید کرده است و بیانگر موضع سخت و جدی روسیه و کوتاه نیامدن این کشور در این موضوع می باشد. در این رابطه حتی در تاریخ ۵/۳/۱۳۹۱ الکساندر لوکاشویچ سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه طی مصاحبه ای مطبوعاتی در مسکو تاکید کرد زمان برای یافتن زبان مشترک میان آمریکا و روسیه در مورد سامانه دفاع موشکی به آخر خط رسیده و اطمینان داریم که اتخاذ سیاست شفاف و روشن در قبال سامانه دفاع موشکی با هدف گسترش روابط دوجانبه بین روسیه و امریکا بمثابه ضمانتی برای ثبات و امنیت در منطقه یوروآتلانتیک است.ادامه…..
تاریخچه نگرانی ها و تنش در روابط روسیه و امریکا به سال ۲۰۰۷ و به دوره حاکمیت نئومحافظه کاران دوره جرم بوش در امریکا باز می گردد. در اواسط ژانویه ۲۰۰۷، امریکا به لهستان و جمهوری چک پیشنهاد داد تا یک سامانه دفاع ضدموشکی شامل ۱۰ موشک رهگیر در لهستان و یک سیستم راداری در خاک جمهوری چک مستقر کند که این موضوع بلافاصله با مخالفت شدید روسیه مواجه شد. با توجه به حساسیت و مخالفت آشکار روسیه، به تدریج و در طول زمان مسئله استقرار این سامانه در جمهوری چک و لهستان تغییر کرد و آمریکا رومانی را جایگزین این دو کشور کرد و اقدام به امضاء قراردادی با این کشور نمود. در سال گذشته نیز امریکا برای استقرار بخش هایی از سامانه موشکی در خاک رومانی به توافقاتی با این کشور رسید و اعلام گردید که این سامانه در منطقه مالاتیا در شرق این کشور استقرار خواهد یافت. نهایتا اینکه در تاریخ سیزدهم سپتامبر ۲۰۱۱، هیلاری کلینتون وزیرامورخارجه آمریکا و تئودور باکونچی وزیر امورخارجه رومانی توافقنامه سامانه دفاعی موشکی را امضا کردند که بلافاصله اعتراض شدید روسیه را بدنبال داشت. طبق این توافقنامه، آمریکا قانونا مجاز خواهد بود عملیات استقرار موشک های بالستیک SM-3 را در پایگاه نیروی هوایی شوروی سابق در جنوب خاک رومانی آغاز کند.
امضاء این توافق دوجانبه بین واشنگتن و بوخارست جدای از جنبه های امنیتی و استراتژیک، از جنبه های روانی و ذهنی نیز برخوردار است و برای روسیه خیلی سخت است که شاهد استقرار چنین سامانه موشکی در یکی از اصلی ترین حلقه های اقماری پیشین شوروی باشد. از طرفی، در واقع روسیه در این وضعیت با خطر استقرار تاسیسات نظامی ناتو در شمال غرب سرزمین خود مواجه شده که این امر می تواند توانمندی پایگاه های استراتژیک روسیه را که در مرزهای غربی و اروپایی کشور واقع شده است، به خطر اندازد. در این پایگاه موشکهای رهگیر با برد متوسط استقرار خواهند یافت که مراحل نصب آن قرار است تا سال ۲۰۱۵ به پایان برسد. همچنین، در این تاسیسات قرار است ۲۴ سکوی پرتاب موشک و ۲۰۰ تا ۵۰۰ نیروی نظامی آمریکایی استقرار یابد. وزارت امور خارجه روسیه همزمان با امضای این توافقنامه، با صدور بیانیه ای اعلام کرد که در شرایط کنونی، هیچگونه پیشرفتی در مذاکرات روسیه با ناتو و آمریکا در زمینه امنیت موشکی قاره اروپا وجود نخواهد داشت و سیر رویدادها، ضرورت دریافت تضمین های تعهدآور از آمریکا و ناتو را که سامانه موشکی آن ها در اروپا علیه توانمندی نیروی هسته ای استراتژیک روسیه هدف گیری نشود، افزایش می دهد. از نظر روسیه، برنامه استقرار پایگاه موشکی در رومانی تا سال ۲۰۱۵، صرف نظر از سیر تحولات چالش های موشکی، حلقه دیگری از زنجیره تاسیسات پدافند موشکی جهانی آمریکاست.
۱٫ سامانه دفاعی موشکی از نگاه غرب
امریکا واقعا چه هدفی از استقرار سامانه دفاعی موشکی در نزدیکی مرزهای روسیه و برانگیختن حساسیت های این کشور دارد؟ زیرا این قضیه طی سال های اخیر تبدیل به موضوعی چالش برانگیز در روابط روسیه با امریکا از یکطرف و در میزان تعاملات روسیه با پیمان ناتو از طرف دیگر شده و همکاری های دو طرف را با چالش های زیادی مواجه کرده است. از طرفی امریکا و ناتو برای جلب اعتماد روسیه از این کشور خواسته اند حتی روسیه در سیستم سپر موشکی غرب مشارکت کند. یکی از عمده ترین اهداف آمریکا از استقرار سامانه موشکی در اروپا، مقابله با تهدید توان موشکی کشورهایی همچون ایران و کره شمالی اعلام شده است؛ اما روسیه با مردود شمردن توجیهات آمریکا در این رابطه، خاطرنشان ساخته که ایران فاقد آن میزان توان موشکی است که بتواند منافع امریکا را مورد هدف قرار دهد و در واقع هدف اصلی روسیه است.
این در حالی است که اخیرا در تاریخ ۱۶/۲/۱۳۹۱ آندرس فوگ راسموسن دبیر کل ناتو در سخنانی در برلین گفت: سامانه موشکی ناتو در اروپا تهدیدی برای امنیت روسیه بشمار نمی رود و از روسیه دعوت می کنیم تا در این پروژه شرکت کند. وی در یک کنفرانس مطبوعاتی تاکید کرد سامانه دفاع موشکی ما به لحاظ فنی علیه روسیه طراحی نشده و به لحاظ سیاسی هم ما هیچ برنامه ای برای حمله به روسیه نداریم و از نظر ما بهترین روش برای روس ها این است تا ضمن مشارکت در این طرح ببینند که سیستم ما علیه آنها طراحی نشده و ما بطور فعال با آن ها همکاری خواهیم کرد. از طرفی، اخیرا آناتولی سردیکف وزیر دفاع روسیه طی سخنانی عنوان نمود گفتگوهای روسیه با امریکا و ناتو درباره این سامانه به بن بست رسیده است. معاون نخست وزیر روسیه نیز چندی بعد در مصاحبه ای اعلام کرد این کشور تنها درصورتی حاضراست به طرح مشترک آمریکا و ناتو در زمینه ایجاد سامانه دفاع ضد موشکی در اروپا بپیوندد، که کشورش شریکی با حقوق برابر در این طرح محسوب شده و در خصوص ایجاد همه پایگاه های پرتاب موشک در سراسر خاک اروپا با آن توافق شود. بنظر می رسد امریکا در خصوص استقرار سامانه دفاعی موشکی در اروپا و ترکیه در صدد است با کمترین هزینه های سیاسی و دیپلماتیک نظر موافق روسیه را جلب کند و علیرغم موضع سخت روسیه بنظر می رسد که امریکا و ناتو به هیچوجه در صدد تحریک روسیه نبوده و سعی دارند با گفتگو و دیپلماسی نگرانی روسیه را برطرف نموده و حتی با روسیه در این خصوص به توافقی دست یابد. امری که تاکنون خیلی مورد استقبال روسیه نبوده است.
روسیه ضمن مخالفت با استقرار سپر موشکی ناتو در اروپا از توانایی کشورش برای خنثی کردن و رهگیری موشک هایی خبر داد که اتحادیه اروپا را مورد هدف قرار داده اند. این در حالی است که در این رابطه، روس ها اقدام به برگزاری کنفرانسی بین المللی دو روزه تحت عنوان بررسی امنیت موشکی قاره اروپا در اوایل ماه مه ۲۰۱۲ در مسکو نمودند که در این کنفرانس حدود ۵۰ کشور جهان بخصوص کارشناسان ارشد نظامی روسیه و ناتو شرکت داشتند. هدف روسیه از این اقدام نشان دادن جدیت خود در برخورد با موضوعی است که امنیت آنرا مورد توجه دارد. در جریان این کنفرانس، دیمیتری روگوزین معاون نخست وزیر روسیه بوضوح تاکید کرد روسیه اجازه استقرار سامانه موشکی سازمان ناتو را در اروپا نمی دهد زیرا این سامانه توازن استراتژیک در منطقه و امنیت مرزهای روسیه را به هم می زند. وی همچنین تاکید کرد هیچ کشوری این اجازه را ندارد که سپر دفاع موشکی را برای احساس مصونیت خود ایجاد کند. این موضوع روسیه بسیار تند و بیانگر نگرانی جدی روسیه از استقرار این سامانه است.
روسیه اصل همکاری با امریکا و ناتو را رد نمی کند ولی چارچوب و نوع همکاری از نگاه مسکو کاملا با نگاه غربی تفاوت دارد. روسیه مایل است در چارچوب همکاری های طرفین، برخی از ایستگاه های ردیابی موشکی روسیه از جمله ایستگاه ردیابی موشکی Don-2NP در منطقه سوفرینو در همکاری با ناتو نیز مورد بهره برداری قرار گیرد. امری که با مخالفت امریکا و ناتو طی ماه های اخیر مواجه شده و تاکید کرده اند که در پی استقرار این سامانه پدافند موشکی بدون همکاری روسیه هستند. روسیه در واقع با این پیشنهاد ضمن تاکید بر همکاری با طرف غربی و با توجه به عدم استقبال امریکا و ناتو مایل است نشان دهد که نگرانی های مشروعی دارد و چنانچه بحث همکاری طرفین مطرح است طبیعیست که برخی از ایستگاه های ردیابی موشکی روسیه نیز می تواند جزئی از این سامانه قرار گیرد و لذا مخالفت غرب با این پیشنهاد، نگرانی روسیه را مشروع می کند.
۲٫ تهدید روسیه به نابودی سامانه دفاعی موشکی
موضع روسیه در خصوص نوع برخورد امریکا روز بروز حالت سخت تر و آشکارتری گرفته است. در این رابطه، نیکلای ماکاروف رییس ستاد کل نیروهای مسلح روسیه در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۹۱ اعلام کرد روسیه حمله نظامی به سامانه موشکی آمریکا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در اروپا را می تواند مورد توجه قرار دهد. وی برنامه های واشنگتن را موجب بی ثباتی در جهان دانست که از طرف دیگر به صورت گسترده ای امنیت استراتژیک روسیه را به خطر می اندازد. ماکاروف حتی اظهار داشت اگر آمریکا و پیمان ناتو با حراست از امنیت خود، امنیت همسایگان و دیگران را تهدید کرده و به آن توجه نکنند ما هیچ راه دیگری نخواهیم داشت جز این که تصمیم مناسب و اقدامات متقابل در مورد آن ها اتخاذ کنیم و اقدامات متقابل مورد نظر ما نه تنها استقرار موشک های اسکندر در منطقه کالنینگراد است، بلکه شامل نابودی قسمت هایی از پدافند سپر دفاع موشکی غرب نیز خواهد شد.
چند روز بعد نیز آناتولی سردیوکوف وزیر دفاع روسیه در تاریخ ۲۱/۲/۱۳۹۱، بار دیگر این تهدید را تکرار کرد و در جمع خبرنگاران اظهار داشت روسیه ممکن است از موشک های تاکتیکی اسکندر برای نابودی اجزای سامانه موشکی آمریکا در اروپا استفاده کند. وی تاکید کرد ما اخیرا در کنفرانس بین المللی سپر موشکی اروپا در مسکو متذکر شدیم که استقرار سامانه پدافند موشکی در اروپا موجب نگرانی ما است. وی در پاسخ به سئوالی که آیا روسیه به تسلیحات جدیدی برای مقابله با سامانه موشکی آمریکا نیاز دارد، اظهار داشت: تسلیحات موجود در روسیه کاملا از عهده حل این معضل برمی آیند و موشک های اسکندر را می توان با موفقیت برای نابودی تسلیحاتی که ممکن است مانع پرتاب موشک های ما شوند، بکار برد. وی در باره نتایج کنفرانس بین المللی سپر دفاع موشکی در مسکو گفت ما در انتظار پیشنهادهای معین طرف آمریکایی در خصوص سپر دفاع موشکی اروپا هستیم. در این راستا، مدودیف رییس جمهوری پیشین و نخست وزیر جدید روسیه نیز در تاریخ ۲۸/۲/۱۳۹۱ اعلام کرد، در صورتی که سامانه پدافند موشکی آمریکا در کشورهای قاره اروپا مستقر شود، روسیه تدابیر متقابلی اتخاذ می کند که از آن جمله استقرار موشک های اسکندر در مرزهای غربی روسیه و خودداری مسکو از نابودی بخشی از تسلیحات تهاجمی استراتژیک خود است.
۳٫ درخواست تضمین های حقوقی
ارائه ضمانت های حقوقی معتبر از سوی امریکا موضوعی است که بدفعات از سوی روسها درخواست شده است. روند چند ساله وقایع نشان می دهد که امریکا تاکنون نتوانسته نگرانی های روسیه را بر طرف کند و از نظر روسیه پیشنهادات ناتو و امریکا به میزان کافی اعتماد برانگیز نیست. با توجه به حساسیت های شدید ایجاد شده در این رابطه و گستره روز افزون آن، امریکا برای جلب توجه روسیه پیشنهاد نموده تا یکسری تضمین های حقوقی در باره ماهیت سامانه موشکی خود در قاره اروپا به روسیه بدهد. این پیشنهاد مورد استقبال روسیه واقع شده و اخیرا وزیر دفاع روسیه عنوان داشته اگر آن ها چنین تضمین هایی را بدهند ما به دیده دیگری به مساله نگاه می کنیم. البته روسیه خواستار طرح موضوع در کنگره امریکا و تصویب موضوع ضمانت حقوقی از سوی کنگره است. این در حالی است که این نوع ضمانت حقوقی در زمینه سامانه دفاعی ضدموشکی در اروپا حساسیت شدید در امریکا ایجاد میکند. دولت امریکا به طرف روس اعلام کرد تایید چنین سندی در کنگره این کشور چند ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری، غیرواقعی است. در واقع اوباما شدیدا نگران است که طرح این موضوع در کنگره، با حضور اکثریت جمهوریخواهان، او را در شرایط متزلزلی در کشاکش سنگین با جمهوری خواهان که معتقدند دولت وی از قاطعیت لازم در برابر روسیه برخوردار نیست، بکشاند. سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه نیز اخیرا با انتقاد از رویکرد آمریکا در این زمینه گفت: آنها نمی خواهند به روسیه تضمین بدهند که سامانه موشکی آمریکا و ناتو علیه روسیه هدف گیری نمی شود و این موضوع واقعا ما را نگران می کند. حتی می توان گفت بنظر می رسد روسیه متوجه موقعیت دشوار دولت اوباما هست و در واقع بدنبال امتیازگیری از این کشور در مسائل مختلف سیاست خارجی و از جمله در رابطه با سامانه دفاعی موشکی اروپاست.
این در حالی است که روسیه برای خنثی کردن سامانه ضد موشکی امریکا در شرق اروپا از ابزارهای متعددی برخوردار است که عمدتا عباتند از : ابزارها و راهکارهای حقوقی، بین المللی، سیاسی و نظامی. در این میان، تعلیق کاهش نیروهای متعارف در اروپا، خروج از پیمان کاهش تسلیحات استارت و افزایش توان هسته ای روسیه، از ابزراهای نظامی سیاسی در این رابطه روسیه است. به عنوان نمونه، پوتین در واکنش به طرح سامانه پدافند ضد موشکی آمریکا در ۱۴ ژوئیه ۲۰۰۷ با صدور فرمانی، عضویت روسیه در پیمان کاهش نیروهای متعارف در اروپا را به حال تعلیق در آورد. در این میان احتمال آغاز مسابقه جدید تسلیحاتی، می تواند شرایط دشوار و غیرقابل پیش بینی را برای طرفین بوجود آورد. روسیه پیگیری طرح سامانه پدافند ضد موشکی را به معنای تضعیف نظام بازدارندگی در جهان می داند که به ناامن شدن محیط بین المللی خواهد انجامید. مسکو همچنین برپایی سامانه پدافند موشکی در اروپای شرقی را مرز بندی میان اروپا و روسیه از سوی آمریکا می دانند.
دورنمای رخداد
مطالعه و تحلیل روند وقایع نشان می دهد که روسیه مایل نیست در این قضیه کوتاه بیاید و این امر می تواند فضای جدیدی از جنگ سرد را مجددا در روابط روسیه با امریکا بوجود آورد. موضعگیری های شدید مقامات روسی و ادبیات بکار رفته از سوی مقامات روسیه در این رابطه بیانگر بالا گرفتن تنش دوباره در روابط روسیه با امریکا از یکطرف و با پیمان ناتو از طرف دیگر است. بنظر می رسد با قدرت گیری روسیه طی چند سال اخیر و فائق آمدن بر مشکلات سیاسی اقتصادی دهه گذشته، روس ها دیگر حاضر نیستند در برابر امریکا و غرب کوتاه بیایند و حتی می توان عنوان کرد هر چه روسیه از توانایی و اقتدار بیشتری در صحنه داخلی و خارجی برخوردار شود به همان نسبت از موضع سخت تر و انعطاف ناپذیرتری در برابر امریکا برخوردار خواهد شد و این امر ممکن است به یک جنگ سرد دوباره در روابط روسیه با امریکا منجر شود. مگر اینکه امریکا کمی از موضع خود عقب نشینی کند و با دادن تضمین های عینی و ملموس و حقوقی نگرانی های امنیتی روسیه را برطرف نماید.
ولادیمیر پوتین که برای سومین دور بریاست جمهوری روسیه انتخاب شده از موقعیت قوی در برابر امریکا برخوردار است. عدم شرکت پوتین در نشست اخیر سران گروه هشت در مریلند امریکا و اعزام مدودوف نخست وزیر روسیه بیانگر این رویکرد جدید روسیه است. امری که خشم دولت امریکا و شخص باراک اوباما را بدنبال داشت و بمنزله شکستی برای موقعیت جهانی امریکا و رهبری آن بر گروه هشت می باشد. پوتین با ارزیابی شرایط جدید روسیه از یکطرف و مشکلات متعدد امریکا در صحنه داخلی و خارجی، از جمله کسری بودجه عظیم، بدهی های گسترده خارجی، مشکلات اقتصادی و مالی، انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر و موقعیت تضعیف شده اوباما در برابر جمهوریخواهان و کنگره، شرایط جدیدی را در برابر مسکو می گشاید که می تواند برای پوتین نویدبخش باشد. از طرفی چالش روسیه در روابط با امریکا بر سر موضوع هسته ای ایران و وضعیت بشار اسد در سوریه مناسبات این کشور با امریکا را در فضای دشوار و غیر منعطفی قرار داده است. روسیه امروز حاضر نیست در برابر امریکا کوتاه بیاید و سامانه موشکی امریکا در اروپای شرقی و ترکیه بهانه خوبی برای روس ها فراهم کرده تا اقتدار خود را در برابر غرب و امریکایی ها نشان دهند. روسیه نیازمند است به یک توازن جدید در روابط خود با امریکا و غرب برسد و هر یک از موضوعات مهم سیاست خارجی و امنیتی و راهبردی می تواند جایگاه خاص خود را داشته باشد.
دکتر سعید خالوزاده
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |شنبه 27 خرداد 1391برچسب:,
“ولادیمیر پوتین” (Vladimir Putin) و “هو جینتائو” روسای جمهور روسیه و چین از طرح عنان در سوریه حمایت کرده و وزارت خارجه روسیه بخاطر بیانات اپوزیسیون سوریه ابراز نگرانی کرد که اظهار می دارد دیگر قصد ندارد این طرح را اجرا کند.به عبارت دیگر مسکو فعلا قصد ندارد از مدلی که دیپلماسی روسیه بهار امسال به اجرای آن نایل آمد، دست بردارد. در ماهیت امر همانا تلاش های مسکو طرح عنان را امکان پذیر کرد چون پشتکار وزارت خارجه روسیه دیگر نقش آفرینان را وادار ساخت از این ایده که فقط برکناری اسد باعث حل مساله سوریه خواهد شد، صرفنظر کنند. مسکو در دوره بین ماه های ژانویه و آوریل ثابت کرد که قادر است در مقابل فشار شدید روانی ایستادگی کند و نقش آفرین مهم و ماهری است و همچنین به بازگشت به مکانیزم های کلاسیک حل و فصل دیپلماتیک بجای سناریوی قهری “تغییر رژیم” نایل آمد.
با این وجود فورا قابل درک شد که امکانات روسیه محدود است. اگر طرح عنان حداقل ۶ ماه قبل ظاهر می شود، می توانست با موفقیت روبرو شود اما تا بهار ۲۰۱۲ سطح خشونت طرفها بشدت افزایش یافته بود.همچنین شرکت غیر سازنده نیروهای خارجی در درگیری سوریه که بیشتر آنها در جانب اپوزیسیون سوریه قرار دارند، به حد فوق العاده زیادی افزایش یافته بود. شمار بیش از حد زیادی از نقش آفرینان ظاهر شده اند که در شکست مساعی جهانی ذینفع هستند. در میان آنها هم مخالفان اسد که هیچ گزینه ای غیر از سرنگونی وی را قبول ندارند و هم اطرافیان رییس جمهور سوریه وجود دارند که معتقدند پس از مدت اندکی حتما به پیروزی خواهند رسید.دامه…..
اصلا بی ثمری اقدامات و عدم انعطاف مقامات سوریه نقش تعیین کننده ای را در فاجعه سوریه داشته است. تمام تلاش ها برای اصلاحات و دگرگونی ها حتی دگرگونی های نیم بند و ناقص با تاخیر زیاد و هنگامی صورت گرفته اند که دیگر نمی شد وضع را تغییر داد و گاهی حتی وضع را بدتر کردند.مثلا اگر هیچکس نمی تواند ثابت کند که همه پرسی مشروع بود، تصویب قانون اساسی جدید چه فایده ای دارد؟هر چند برای سوریه و مقامات این کشور ناخوشایند است، حمایت بخش بزرگی از مردم از اسد هیچ چیزی را تغییر نمی دهد. اولا: اقلیت مخالف پر تعداد بوده و بر متحدان خارجی و اعتماد جهانیان تکیه دارد. ثانیا: سرنوشت “همتایان” اسد در کشورهای منطقه بطور مشخص حاکی از آن است که در لحظه بحرانی هیچکس در جانب دیکتاتور باقی نمی ماند و اکثریت کسانی که وی را شر کمتر می دانستند، نمی خواهند برای دفاع از وی دست به خطر بزنند.
از نقطه نظر سیاست خیلی مهم نیست که چه کسی در ورای فاجعه در شهر حوله قرار داشت که در نتیجه آن دهها نفر از جمله کودکان کشته شده و موج جدید خشونت در سوریه آغاز گردید. حتی اگر این توطئه برنامه ریزی شده از سوی مخالفان رژیم باشد، دولت سوریه باید جوابگوی آن باشد. آخر همانا حکومت مسئول ثبات و آرامش در کشور است و اگر قادر به تامین ثبات و آرامش نباشد به مشروعیت آن لطمه وارد می شود.
روسیه در برابر انتخاب دشواری قرار دارد. طرح عنان در مرز شکست قرار دارد و اگر این طرح شکست بخورد ادامه صحبت در مورد گفتگو وصلح آفرینی عملا غیر قابل تصور خواهد شد. اما راه دیگری نیز وجود ندارد. روسیه هیچگاه به تایید عملیات قهری طبق مدل لیبی تن در نخواهد داد و اشاره هیلاری کلینتون به اینکه اجرای عملیات بدون اجازه شورای امنیت سازمان ملل متحد منتفی نیست، به احتمال زیاد لاف زنی است. به این ترتیب یگانه گزینه ممکن رساندن پول و اسلحه برای اپوزیسیون به این امید است که خود مخالفان از پس سرنگونی رژیم سوریه بر آیند. به عبارت دیگر منظورشدت بخشیدن به جنگ داخلی است . برای این کار باید شورای ملی سوریه را باید به عنوان دولت قانونی به رسمیت شناخت.در لیبی چند هفته بعد از شروع ناآرامی ها چنین کاری انجام شده و به این ترتیب اساس های شبه مشروعی برای حمایت از مخالفان قذافی ایجاد شد. برخی از کشورهای عربی و همچنین فرانسه می توانند دوباره و اینباردر سوریه این کار را انجام دهند.
روسیه برای پیشبرد موفقیت حاصله در خاورنزدیک در اولین ماه های سال ۲۰۱۲ میلادی باید طرح موثربرای تغییر حکومت سوریه را عرضه کند که در آن تغییر حکومت نه از راه سرنگونی اسد و بروز هرج و مرج بلکه با استفاده از یک روش نرم و ملایم در نظر گرفته شود. سوریه به مدل جدید حکومتی نیاز دارد و فقط صحبت درباره برگزاری انتخابات آزاد برای تعیین تکلیف کشور کافی نیست. تضمینات فقط برای خود اسد و اطرافیان نزدیک وی لازم نیست بلکه بیشتر برای آن گروه های اجتماعی و قومی درسوریه لازم است که از سرکوب در صورت به قدرت رسیدن اکثریت سنی هراس دارند. منظور نه فقط گروه ممتاز شیعیان علوی بلکه مسیحیان و دیگر کسانی است که بیشتر به سیستم فعلی اعتماد داشته اند تا سیستم جدید احتمالی. برای طرح ریزی سیستم اداره سوریه که احتمالا همچون سیستم اداره لبنان بغرنج و ظریف خواهد بود، باید تلاش های بین المللی صورت بگیرد. در این رابطه همچنین می توان تجربه بوسنی را بخاطرآورد. در حال حاضر بسیاری “تفاهمنامه دیترویت” را مورد انتقاد قرار می دهند اما این تفاهمنامه با وجود اینکه باعث حل مسایل دراز مدت نشد، حداقل خونریزی گسترده را متوقف کرده وصلح را در بوسنی برقرار نمود.
شرط حتمی موافقت بشار اسد برای کنار رفتن از قدرت یعنی چیزی شبیه مدل یمن است که اکنون بسیاری درباره آن صحبت می کنند. در یمن عربستان سعودی و آمریکا “عامل” کناره گیری “علی عبدالله صالح” بودند اما حالا وقت آن است که ایران و روسیه در سوریه به این کار بپردازند تا از چنان فروپاشی که به منافع تهران و مسکو در آنجا لطمه وارد سازد، جلوگیری شود. فقط فشار نزدیک ترین شرکا می تواند مقامات دمشق را وادار سازد از بدترین گزینه پیشگیری کنند. در غیر اینصورت امکان اجرای سناریوی یمن از بین رفته و خطر تحقق مخلوطی از سناریوهای عراق، لیبی و لبنان دوره هرج و مرج به وجود خواهد آمد.
علامتی که سوریه می تواند به بشار اسد بدهد، عبارت از آن است که مسکو هر کاری از دستش بر آمده برای وی انجام داده و اسد نباید روی بیشتر از این حساب کند. در هرحال تضمینی وجود ندارد که اسد کناره گیری از قدرت را قبول کند اما در اینصورت بطور تمام و کمال مسئولیت جریان آتی رویدادها را برعهده خواهد داشت.
«ریا نووستی/ فئودور لوکیانوف
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,
ناتو در سالهای پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد و به طولانیترین و قدرتمندترین اتحادیه نظامی ـ سیاسى در طول تاریخ، محور رابطه فراآتلانتیکى، مهمترین پل ارتباط دو سوی اقیانوس اطلس و محمل حضور نظامی آمریکا در قاره اروپا و تاثیرگذار بر سیاستهای این قاره تبدیل شد. این سازمان در دوران جنگ سرد با کسترش تدریجى، کشورهای جدیدی چون آلمان غربى، ترکیه، یونان و اسپانیا را هم تحت پوشش قرار داد. در دوران پس از جنگ سرد نیز با وجود از میان رفتن شوروی و اتحادیه ورشو، این سازمان به حیات خود ادامه داد و حتى از لحاظ ماموریتى و تعداد اعضا نیز گسترش یافت و ماموریتهای حفظ صلح، مدیریت بحران، ملتسازی و... را نیز به عهده گرفت و در عمل به ابزار انجام اصلاحات در اروپای شرقی و اتحاد شوروی و مانع بازگشت و تسلط سازوکارهای پیشین حاکم در روابط قدرت در این منطقه تبدیل شد.
واقعه ۱۱ سپتامبر تاثیر زیادی بر روابط بینالملل و از جمله بر روابط بین کشورهای اروپایى و آمریکا و همچنین وضعیت ناتو داشت. تغییر سمت توجه و تمرکز استراتژیک این اتحادیه به سمت جهان اسلام و تحت پوشش قرار دادن بخش بیشتری از ارویای شرقی و حساسیتزدایی از روسیه، بخشى از این تحولات به شمار میآید. بنابراین ناتو به عنوان جدیترین ابزار پیوند آمریکا و اروپا حضوری فعال در محیط امنیتى جمهوری اسلامى ایران پیدا کرده است و علاوه بر کارویژههای قبلی، به عنوان ابزاری برای عملیات مشترک، استانداردسازی نیروهای مسلح کشورهای عضو و ابزار مدیریت بحران، ابزاری ملتسازی و ابزار تاثیرگذار بر محیط جهان اسلام تبدیل شده است .
روابط آمریکا و اروپا از طریق ناتو نقش تعیینکنندهای در ساختار سیستم بینالملل و وضعیت خود ناتو دارد. این مسئله از موارد بسیار حساس و حیاتى در صحنه بینالملل امروز محسوب میگردد. مهمترین مسئلهای که امروزه سیستم بینالملل را تحت تاثیر قرار داده، این پرسش اساسى است که چه عاملى در سطح جهانى باعث پیوند (امنیتى) کشورهای قدرتمند و احساس تهدید مشترک از طرف آنها شده است و این احساس تهدید مشترک چه پیامدهایى برای امنیت جهانی و حتى ساختار سیستم بینالملل و همچنین کشوری چون جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت.
روابط آمریکا و اروپا
کشورهای ارویایی و امریکا، در سالهای پس از جنگ سرد، پیوندها و وابستگى اقتصادی گستردهای به یکدیگر پیدا کرده بودند. بر اساس آمار موجود در سال ۲۰۰۰ آمریکا ۲۲ درصد تجارت اتحادیه اروپا و اتحادیه اروپا (با ۱۵ عضو) حدود ۱۹ درصد تجارت آمریکا را به خود اختصاص میدادند. در این سال سرمایهگذاران آمریکا ۷۷ درصد سرمایهگذاری مستقیم خارجی در اروپا و اروپاییان نیز دوسوم سرمایهگذاری خارجیان در آمریکا را به خود اختصاص میدادند. این میزان در مقایسه با سایر کشورها و مناطق، اولویت و حجم بسیار بالاتری را نشان میدهد. به طور مثال، سرمایهگذاری سالانه اروپاییان تنها در ایالت تگزاس، از مجموع سرمایهگذاری ژاپنىها در ۵۰ ایالت آمریکا بیشتر بوده و سرمایهگذاری آمریکا در اروپا، برابر با کل سرمایهگذاری آمریکا در سایر دنیاست. (Baldwin, 2003, p. 30) جدول زیر بیانگر توان اقتصادی این دو بخش مهم جهان و نقش آنها از شاخصهای مهم قدرت در جهان در آغاز قرن ۲۱ میباشد.
این پیوندهای اقتصادی، از یک سو بیانگر و تجلی منافع مشترک و پیوندهای سیاسى و امنیتى این دو منطقه و از سوی دیگر، تقویتکننده این رابطه بود.
با وجود این رابطه، در طول دوران جنگ سرد اختلافات متعددی بین آمریکا و متحدین ارویایى به ویژه فرانسه به وجود آمده بود. گرچه حتى این اختلافات در یک مورد باعث خروج فرانسه از ساختار نظامى ناتو گردید ولى به دلیل وجود تهدید قدرتمند اتحاد شوروی، تحتالشعاع تصور تهدید موجود قرار مىگرفت و بازتاب بیشتری در روابط بین این دو منطقه پیدا نکرد. فروپاشى شوروی و نظام دوقطبى
توان و نقش اقتصادى اروپا و آمریکا در سال ۲۰۰۰(۱)
اروپا (با ۱۵ عضو جدید)
آمریکا
جمعیت
۳۷۷/۶ میلیون نفر
۲۸۴/۲ میلیون نفر
تولید خالص داخلی
۷/۸۳۶ میلیارد دلار
۹۸۹۶ میلیارد دلار
درصد از صادرات جهانی
۱۷/۲
۱۵/۷
درصد از واردات جهانی
۱۸/۲
۲۳/۹
رتبه هزینههای دفاعی در جهان/ میزان بودجه دفاعی
رتبه دوم جهان/ ۱۵۰ میلیارد دلار
رتبه اول جهان/ ۴۵۰ میلیارد دلار
الزامات پیشین را نیز از میان برداشت و در طول دهه ۹۰ با زیر سوال رفتن فلسفه وجودی ناتو، اختلافات اروپا و آمریکا در حال عیان شدن بود. در اواخر قرن بیستم مناقشات درون قاره اروپا و ماموریتهای وراسرزمینى، نقشهای جدیدی را فراروی ناتو قرار داد. رویارویی با بحرانهای جدید و مدیریت بحران و ماموریتها در بوسنى و هرزگوین و کوزوو، آزمونى جدید برای ناتو محسوب مىگردید.
کشورهای اروپایی در دوران پس از جنگ سرد، خود را به مسائل داخل قاره اروپا محدود کردند و نقش چندانى در مشارکت در مسائل تامین امنیت بینالمللی برای خود قایل نشدند. مشکلات اقتصادی این کشورها نیز باعث شد تا بودجههای نظامی و سرمایهگذاری بر پژوهشهای دفاعى با کاهش گستردهای روبرو کردد. کاهش شدید بودجههای نظامى و کاهش توان عملیاتی در کشورهای اروپایى(۲) و افزایش بودجه نظامی و توجه به تکنولوژی و توان نظامی در آمریکا، باعث شد اختلاف موجود توان نظامی بین آمریکا و اروپا گستردهتر گردد. این اختلاف فاحش در عملیات ۷۸ روزه ناتو علیه یوگسلاوی در مسئله کوزوو در سال ۱۹۹۹ تجلى یافت. در این عملیات که از طرف ناتو انجام گرفت، حدود ۹۰ درصد تجهیزات دقیقا هدایتشونده (Precision Guided Munitions) توسط جنگندههای آمریکا به کار گرفته شد، ۱۰۰ درصد توانایى ترافیک و مسدود کردن توان یوگسلاوی، ۹۰ درصد نظارت هوا به زمین و ۸۰ درصد عملیات سوخترسانی تانکرهای هوایی توسط آمریکا تامین شد. (Lans Ford and Tashev, 2005, p. 292)
پس از ۱۱ سپتامبر
تا پیش از واقعه ۱۱ سپتامبر، آمریکا مىکوشید با عناوینى همچون مداخله بشردوستانه و توسعه حقوق بشر، سیاستهای مداخلهگرانه خود در امور جهانی را توجیه نماید ولی به علت اختلاف نظر و منافع، کشورهای اروپایی به اتخاذ سیاستهای مستقل و متفاوتی روی آورده بودند و روسیه نیز برای ایجاد توازن قدرت آمریکا به سمت همکاری استراتژیک با چین پیش میرفت و گروه شانگهای در همین چارچوب شکل گرفت.(Sussex, 2003, p. 39) ناتو نیز تا حدودی تحت تاثیر این اختلافات قرار داشت. با وجود آنکه در سال ۱۹۹۹ سه کشور لهستان، مجارستان و جمهوری چک به این سازمان پیوسته بودند ولی حتى از پیشرفت همگرایى این سه کشور نیز نارضایتى گستردهای در داخل ناتو وجود داشت این سازمان به تدریج به سازمانى بىخاصیت و پر اختلاف تبدیل میشد.
واقعه ۱۱ سپتامبر که خود یک عملیات منحصر به فرد و یک شیوه جنگ جدید بود، تاثیرات منحصربه فردی در صحنه روابط بینالملل از خود به جای گذاشت و ساختار سیستم بینالملل، نوع و شکل روابط، تهدیدات، اتحادها و حتى مفاهیم را به صورت اساسى تغییر داد. این واقعه، شکل روابط و تعامل قدرتهای یزرگ جهانی را نیز تحت تاثیر قرار داد.
به طور کلى واقعه ۱۱ سپتامبر بر همه ابعاد مهم روابط بینالملل تاثیرات گستردهای برجای گذارد. تحت تاثیر این تحولات، روابط فراآتلانتیکی پس از ۱۱ سپتامبر را مىتوان در سه دوره متفاوت مورد ارزیابى قرار داد. این دورهها عبارتند از:
۱. دوران طلایی حمایت از آمریکا
طرح یک دشمن مشترک، خطرناک و جدید و طرح مفاهیمی وحدتبخش و توجیهکننده همچون جدیت خطر تروریسم و «مبارزه با تروریسم» قدرتهای بزرگ را به تدریج در یک جبهه واحد قرار داد و برخى از کشورها نیز، منافع خود را در پیوستن به این جبهه واحد قدرتهای بزرگ تشخیص دادند. آمریکا نیز کوشید استفاده از مزایای متعددی را به پیوستن به این جبهه پیوند دهد. ملاحظات استراتژیک نیز باعث ورود برخی از قدرتها به این اتحاد جدید گردید: به طور مثال، پاکستان برای تبرئه خود و اثبات وابستگى به واشنگتن، هند و کشورهای عربی میانهرو برای احساس خطر و تهدیدات امنیت داخلى خود و چین و روسیه برای کسب مشروعیت سرکوبی مخالفین داخلى به سرعت به این اتحاد پیوستند. (Cohen-Tanugi, 2003, p. 54)
ناتو بلافاصله پس از ۱۱ سیتامبر، برای اولین بار در تاریخ خود، به ماده پنچ منشور خود در حمایت از آمریکا متوسل شد که طبق این ماده بسیار مهم به کارگیری نیروی نظامى کشورهای عضو در موردی که یکى از اعضا مورد حمله قرار میگرفت، مشروع مىساخت. شورای آتلانتیک شمالى در ۸ اکتبر همان سال موافقت کرد که هشت اقدام نظامى در حمایت از آمریکا و مقابله با تروریسم صورت گیرد که عبارتند از: افزایش مشارکت و همکاری اطلاعاتى، کمک به متحدین و سایر کشورهایى که ممکن است مورد حمله تروریستى قرار گیرند، فراهم کردن امنیت برای پاپگاههای آمریکا، تامین امکانات موردنیاز برای مقابله با تروریسم، ایجاد پوشش و تسهیلات لازم برای پروازهای عملیات ضدتروریسم، فراهم کردن دسترسى به کلیه بنادر و فضای هوایى کشورهای عضو در نبرد علیه تروریسم برای آمریکا و متحدین، به کارگیری واحدهای دریایی در مدیترانه شرقی، به کارگیری نیروهای هوابرد ناتو برای حمایت از عملیات علیه تروریسم. (Lans Ford and Tashev, 2005, p. 288) در همین چارچوب هواپیماهای آواکس کشورهای عضو برای حمایت از فضای هوایی آمریکا به این کشور اعزام شدند.
در حالی که تا پیش از ۱۱ سپتامبر همکاری حقوقى و امنیتى آمریکا با متحدین اروپایی محدود و موردی بود، ۱۱ سپتامبر محیطى را که همکاری امنیتى فراآتلانتیکى در آن شکل مىگرفت تغییر داد. این تغییر در روابط امنیتى و عملیاتی در سه شکل متجلى گردید:
۱. همکاری پلیسى و قضایی: تبادل اطلاعات، دستگیریها و...؛
۲. توافق در هدفگیری شبکه مالى تروریستها، بلوکه کردن حسابهای مالی و...؛
۳. تعهد بر افزایش امنیت خطوط هوایى.(Rees, op.cit., p. 54)
بنابراین، روابط دو سوی آتلانتیک به بالاترین درجه دوستى و اتحاد نزدیک شد. اولین رئس کشوری که پس از حمله ۱۱ سپتامبر در واشنگتن حاضر شد و حمایت همهجانبه از آمریکا را اعلان کرد ژاک شیراک، رئیسجمهور فرانسه، بود. در این دوران این کشور که همواره تا پیش از این علم مخالفت علیه آمریکا را برمى افراشت در عملیات اظلاعاتی، امنیتى، دریایى، قضایى و پلیسى همکاری نزدیکى با آمریکاییها برقرار نمود (Pauly, op.cit., p. 11)، تیتر لوموند فرانسه در ۱۳ سپتامبر به انگلیسى عبارتى سمبلیک بود: «ما همه آمریکایى هستیم». بدین ترتیب اروپاییها اولین و متعهدترین ارائهکننده پیشنهاد کمک به آمریکاییها بودند تا مسئولیت خود را در ناتو ایفا کنند.
به دلیل این همسویى و نقش اساسى ناتو در این پیوند است که آرمیتاژ، معاون وقت وزیر دفاع آمریکا، در سفر مارس ۲۰۰۲ به بلغارستان و رومانی، مشارکت این کشورها در جنگ علیه تروریسم را ستود و گفت: «۱۱ سپتامبر تاثیر ناتو و کشورهای درخواستکننده عضویت را آزمود». (Sherman and Sussex, op.cit., pp. 55)
ناتو در این دوران شاهد نقطه عطفى بود که نه تنها نقش و کارویژه آن را دستخوش آزمون و تحول میساخت بلکه آینده آن را نیز تعیین میکرد و بار دیگر نقش خود را به عنوان اصلىترین سازوکاری که آمریکا و اروپا را در مسائل سیاست استراتژیک و امنیتى کنار هم قرار مىداد، تثبیت کرد. (Lans Ford and Tashev, op.cit., p. 29) ناتو در اجلاس سران پراگ ۲۰۰۲ و استانبول ۲۰۰۴ کوشید نقش اساسى و محوری در جنگ علیه تروریسم را برعهده گیرد.
۲. دوران بروز تنش و بحران در روابط فراآتلانتیکى
آمریکا بلافاصله پس از ۱۱ سپتامبر به اقدامات و عملیات گسترده یکجانبهگرایانهای در صحنه بینالمللی دست زد و در فاصله چند ماه پس از ۱۱ سپتامبر به افغانستان حمله کرد. در این عملیات نیز تصمیمگیرندگان سازمان ناتو پیشنهاد دادند که امکانات خود را برای این اقدامات آمریکا به کار میگیرند ولى آمریکا این پیشنهاد را رد کرد و هیچ یک از متحدین خود را در این عملیات مشارکت نداد و در عوض به سوی همکاری گستردهتر با کشورهای غیرعضو ناتو به ویژه روسیه و کشورهای آسیای مرکزی پیش رفت. روسیه با به کارگیری نیروهای آمریکایى در جمهوریهای آسیای مرکزی و گرجستان موافقت کرد و این اساسیترین و گستردهترین تغییر در روابط استراتژیک دو کشور میباشد کـه از سال ۱۹۴۵ رخ داده است. آمریکا همچنین تحریم هند و پاکستان را لغو کرد و کشور چین را هم به میدان آورد. (Shearman, op.cit., p. 17)
عدم استقبال واشنگتن در دخالت دادن ناتو در عملیات افغانستان، بیانگر اختلافات متحدین در دو سوی آتلانتیک بود. اختلافاتی که به تدریج گسترش یافت، در مسائل مختلف بروز کرد و در قضیه حمله به عراق به صورت یک بحران متجلى شد. یکى از این اختلافات بر سر دکترین جدید آمریکا بود. بوش، رئیسجمهور آمریکا، در ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲ گفت: «آمریکا از عمل نظامی پیشدستانه (Preemptive Military Operation) برای مقابله با تهدید علیه آمریکا و متحدین محوریاش استفاده مىکند». دکترین جنگ پیشدستانه جرج بوش به عنوان بخشى از استراتژی امنیتى آمریکا در استراتژی امنیت ملی این کشور (۲۰۰۲) فرمولبندی شد: «در حالى که آمریکا همواره مىکوشد حمایت جامعه بینالمللی را کسب کند، ما هراسى نداریم که در مواقع ضروری تنها عمل کنیم. برای آنکه حق خود را در عمل پیشدستانه علیه تروریستها و بازداشتن آنها در آسیب رساندن علیه ملت و کشورمان اجرا کنیم» (Lansford, op.cit., p.xx) علاوه بر دکترین جنگ پیشدستانه، تعیین محور شرارت توسط جرج بوش، بحث تغییر رژیم با مخالفت گسترده اروپاییان روبرو گردید. همچنین در مسئله برخورد با زندانیان گوانتانامو و مسئله فلسطین نیز بین دو طرف اختلافاتى بروز کرد و حتى در مبارزه با تروریسم اغلب رهبران اروپایی اصرار داشتند که به جای جنگ باید به ریشههای تروریسم توجه کنیم.(Howorth, 2003, p. 19)
اختلافات بین آمریکا و متحدین اروپایى تا حدی بود که حتى عدهای بیان مىکردند تمدن غرب نیز همانند امپراتوری روم که به دو بخش غربى و شرقى تقسییم شد در حال تقسیم شدن به دو بخش آمریکا و اروپا است. (زهرانى، ۱۳۸۴، ص ۵۰) نقطه اوج اختلافات بین متحدین در حقله آمریکا به عراق متجلى شد. کشورهای اروپایى به ویژه آلمان و فرانسه به شدت با هر اقدامى خارج از چارچوب سازمان ملل مخالفت مىکردند. اروپا در برابر عراق طرفدار روشهای چندجانبه و روشهای دیپلماتیک بود ولى آمریکا طرفدار روشهای نظامی بود. اختلافات تا حدی اوج گرفت که یک نویسنده مشهور (کیگان) گفت: «گویى آنها از دو سیاره مختلف آمدهاند، آمریکا مریخى است و اروپا ونوسى و آنها به دو زبان مختلف حرف میزنند. (Howorth, op.cit., p. 24) در این فرآیند هر یک از طرفین تصویر خاصى از مسائل داشتند که این اختلاف برداشت به مشکلاتی جدی منجر مىگردید. آمریکا فکر مىکرد به علت برتری سختافزاری، اروپا تحت هر شرایطى از او تبعیت خواهد کرد. اروپا نیز که در طول قرنها محور سیاست بینالملل بود، نمىتوانست بپذیرد که کاملا تابع باشد. (Dassu and Menotti, 2005, p. 105)
با اوجگیری اختلافات دو سوی آتلانتیک در حمله به عراق، ناتو نیز کارآیی خود را از دست داد. حتى پارلمان ترکیه به آمریکا اجازه نداد از خاک این کشور در مله به عراق استفاده کند، آمریکا نیز ناتو را در حمله به عراق دخالت نداد چون نمیخواست همانند قضیه کوزوو کشورهای کوچک و ضعیفى همانند لوکزامبورگ یا ایسلند او را محدود کنند. حتى در مرحله بعد نیز در ژانویه ۲۰۰۳ آمریکا موفق نشد در شورای آتلانتیک شمالى موافقت ناتو در حمایت از ترکیه در صورت حمله عراق را کسب کند و کشورهای فرانسه، آلمان و بلژیک ضمانت امنیتى ناتو به ترکیه را وتو کردند (Comish, ..., p. 63) در نهایت لرد رابرتسون دبیرکل ناتو برای حل این بحران مجبور شد مسئله را در کمیته طراحی دفاعی مطرح کند که فرانسه عضو آن نبود. رابرتسون این سه کشور را متهم کرد که اتحادیه را به تباهى مىکشند.(۳) آمریکا نیز که از همراهى متحدین قدیمى خود در ناتو ناامید شده بود، کوشید متحدین جدید خود را به تعبیر رامسفلد در اروپای جدید جستجو کند. کشورهای لهستان، چک و... نیز بیشترین همراهی را با آمریکا به عمل آوردند.
همکاری اعضای جدید ناتو با آمریکا، پیوستن سایر کشورهای درخواستکننده عضویت را تسریع کرد و در سال ۲۰۰۴ کشورهای بلغارستان، استوانى، لیتوانی، لاتونی، رومانی، اسلواکی و اسلوانیا رسما به ناتو پیوستند. کشورهای جدیدالورود با توجه به منافع خود و مزایاى همکاری و مباحث سورای مجانی آمریکا را به اروپا ترجیح مىدهند. (Mihalka, op.cit., p. 281)
۳. دوران بازگشت به هماهنگى و همکارى
عکسالعمل سریع و موفق ناتو پس از ۱۱ سپتامبر کارآمدی و فلسفه وجودی آن را اثبات کرد و پس از آن نیز خود را به عنوان سازوکار اصلى همکاری امنیتى و نظامى آمریکا و اروپا تثبیت کرد. رویکرد یکجانبهگرایانه آمریکا در دوران جنگ عراق بار دیگر همکاری دو سوی آتلانتیک را به خطر انداخت و روابط بین متحدین را با بحران روبرو ساخت.
پس از این بحران دو طرف آتلانتیک تلاش کردند با تعدیل رفتارهای خود که اتحادیه را با خطر روبرو ساخته بود، بار دیگر در برابر تهدیدات جدید و فزاینده به ویژه مباحث جهان اسلام و آنچه که آنان گسترش تروریسم و سلاحهای کشتارجمعى مینامند، متحد عمل کنند. این مسئله در درون ناتو نیز بازتاب گستردهای داشت و تقریبا تمامی مفاهیم و دکترینهای اتحادیه ناتو در سایه تهدید تروریسم مورد بازنگری قرار گرفت. مهمترین سند جدید ناتو در این ارتباط «مفهوم نظامی ناتو برای دفاع در برابر تروریسم است که در سال ۲۰۰۲ در اجلاس سران پراگ به تصویب رسید. (Mora-Figueroa,...)
آمریکا و اروپا در چارچوب مشترکات هویتى اساسى و تاکید بر اینکه فرایند جهانى شدن وابستگی متقابل این دو منطقه را به شدت افزایش داده، کوشیدند بحران پیش آمده را حل کنند (زهرانى، ۱۳۸۴، ص ۳۷) و (Sampaio, 2004, p. 4). هر دو طرف با توجه به نیازهای متقابل ضرورت همکاری را درک کرده و به سمت تنشزدایى پیش رفتند. آمریکا در سند رسمى استراتژی امنیت ملى خود در سال ۲۰۰۶ با تاکید بر این نکته میگوید: «ما باید از فرصت تاریخی عدم اختلاف اساسى میان قدرتهای بزرگ نهایت استفاده را ببریم. دوران جدید نیازمند رهیافتهاى جدید است.(۴) آمریکا دریافت که به دلایل سیاسى و نظامی به اروپا نیازمند است (Binnendijk, 2004, p. 74) و بیان کرد برای جنگ با تروریسم، به تجربه سازمانهای اطلاعاتى، قضایی و پلیس اروپایی نیاز دارد و آشنایی تاریخی بیشتر اروپا با اسلام منافع زیادی برای واشنگتن دارد. اروپا به دلایل تاریخى، موقعیت جغرافیایی، تنوع فرهنگى، موقعیت و تجربه دیپلماتیک میتواند واسطه بین واشنگتن و جامعه جهانى و به ویژه جهان اسلام باشد. (Cohen-Tanugi, op.cit., p. 55)
نیروهای واکنش ناتو (۵)به پیشنهاد رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا، بر اساس تصمیم اجلاس سران در پراگ تشکیل شد آمادگى اجرای هر نوع ماموریت در سراسر جهان را دارد. این نیرو در اکتبر سال ۲۰۰۵ به منظور کمک به دولت پاکستان در مسئله زلزله حدود ۱۰۰۰ نیرو با تجهیزات پزشکى، مهندسى و بالگرد و حدود ۱۱ فروند هواپیمای C130 کمکها را به پاکستان منتقل کرد. همچنین دخالت در افغانستان (Zarlu, 2004, pp. 35-39) در قالب توسعه ماموریتهای نیروهای امنیتى بینالمللی (ایساف)(۶) و عراق در قالب آموزش نیروهای امنیتى، همگى بیانگر تقویت و مداخله بیشتر ناتو در مسائل بینالمللی میباشد.
ناتو بدین ترتیب بار دیگر نه تنها از یک نیروی دفاعی به نیروی امنیتى تغییر شکل داد بلکه در عملیاتهایی از جنس ملتسازی و مهندسى اجتماعى درگیر شد. (Tully, www.isn.ethz.ch)
یکى از مهمترین دلایلی که در دوران جدید دو طرف را به اتخاذ سیاستهای مشترکی وامىدارد، مفهوم جدید امنیت در عرصه بینالمللی است.(۷) امروزه، به ویژه پس از ۱۱ سپتامبر تهدیدات امنیتى جهانى به گونهای تغییر یافته که ابزار و شیوههای پیشین کارآیی چندانی ندارد. تهدیدات غیرسنتى و تهدیدات ناشی از تحولات اجتماعی و مذهبى و نه تصمیمات دولتها باعث شده تا استراتژیستها و تصمیمگیرندگان امنیتى دریابند ابزار سنتى همانند توازن، بازدارندگى و حتى مقابله کارآیى خود را از دست بدهند. همچنین این مسئله نیز برای کشورهای غربی مطرح شده است که مقاصد و توانایی دشمنان غیردولتى شناخته شده نیست و در نتیجه عدم اطمینان، به ویژگی اصلى سیاست امنیتى تبدیل شده است. چنین احساس تهدید و خطری، کشورهای غربی را در یک جبهه متحد شکل مىدهد. همکاری نزدیک متحدین دو سوی آتلانتیک در دوران دوم ریاست جمهوری بوش (از سال ۲۰۰۴) بیانگر اهمیتى است که دو طرف بر مسئله امنیتى جدید قائل مىشوند. همچنین هر دو طرف مجبور شدهاند در شیوه عمل و سیاستهای خود تجدیدنظر کنند. آمریکا که تجربه تلخ عراق را هنوز در پیش روی دارد، علاوه بر مشکلات عمل یکجانبه دریافته است که قدرت سختافزاری و نظامى به تنهایى مشکلات آن کشور را در عراق حل نخواهد کرد.
مسئله مقابله با توان هستهای جمهوری اسلامی ایران و هماهنگى اولیه اروپا و آمریکا در این مورد نیز در همین چارچوب قابل تجزیه و تحلیل و بررسی مىباشد. از سویی اروپا در مقابله با تهدیدات دوران جدید، مسئله چالشهای جهان اسلام و خطر سلاحهای کشتارجمعى خود را محتاج حمایت آمریکا مىداند و آمریکا نیز نمىخواهد تجربه عمل یکجانبه در عراق و محرومیت از حمایتهای بینالمللی و متحدین خود در اروپا و انزوا را تکرار کند. این دو مسئله آنها را به سمت اتخاذ راهکارهای مشترک سوق میدهد.
این احساس تهدید مشترک و ملاحظات امنیتى جدید، باعث شده است که جامعه اروپا ـ آتلانتیک تمرکز استراتژیک خود را به سمت شرق معطوف کرده و بر خاورمیانه بزرگ متمرکز شوند. (Asmus and Jackson, 2005, p. 47) ناتو با کسترش به سمت شرق و زیر پوشش قرار دادن بخش زیادی از اروپای شرقى در عمل معنای جدیدی از مفهوم «غرب» ارائه داد و روسیه نیز با طرح خطر جهان اسلام توسط ناتو، دیگر گسترش این سازمان را خطرناک تلقى نمىکند. در فضای امنیتى جدید غرب دیگر محدود به اروپای غربى و آمریکا نیست و اروپای شرقى (و تا حدودی روسیه) را هم تحت پوشش قرار میدهد، حتى طرح عضویت اسرائیل در ناتو را نیز باید در این چارچوب گسترده مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
چنین تحولاتى باعث شد تحلیل اندیشمندان مشهوری همانند چارلز کراتامر (Charles Krauthammer) و چارلز کوپچان (Charles Kupchan) مرگ ناتو و یا طلاق آتلانتیکی را بیان میکردند. یا رابرت کیگان که بر مریخى بودن آمریکاییها و ونوسى بودن اروپاییها و در نتیجه عدم توان درک یکدیگر تاکید میکرد، در عمل اثبات نگردد. (Gordon, op.cit., p. 76)
نتیجهگیرى: ناتو در محیط امنیتى جدید
با شروع قرن ۲۱ و پس از واقعه ۱۱ سپتامبر کشورهای اروپایی و آمریکا خود را از لحاظ ساختاری کاملا در برابر تهدیدات جدید، آسیبپذیر احساس کردند. آنها در برابر چالشهای امنیتى جدید نه تنها احساس تهدید مىکردند بلکه سلاح ایمنىبخش چندانى نیز دراختیار نداشتند. واقعه ۱۱ سپتامبر برای آنها زنگ خطری بود که ضربهپذیری و بىدفاع بودن آنها را نمایان مىساخت و این مسئله را تنها به آمریکا محدود نمىدیدند. از این زمان به بعد نوعى احساس نیاز به پاسخ مناسب و مشترک در این کشورها گسترش یافته است. ناتو به عنوان مهمترین و ارزشمندترین سازوکار همکاریهای دفاعى با قدمت چند دهه، میتوانست به بهترین سازوکار امنیتى در محیط امنیتى جدید نیز تبدیل گردد.
پس از تجربه یک بحران و تنش بین متحدین در قضیه عراق، اروپا و آمریکا دریافتند که در محیط امنیتى جدید، و برای بهرهگیری از امتیازات همکاری متقابل و توان رویارویی با تهدیدات جدید باید در سیاست خود تجدیدنظر کنند. آمریکا با طرح دکترین جنگ پیشدستانه تنها راه مقابله با این تهدیدات را پیشگیری و پیشدستى و مهندسى اجتماعى و ملتسازی عنوان مىکند که در قالب طرح خاورمیانه بزرگ تجلى پیدا کرده است. در سند رسمى امنیت ملى آمریکا سال ۲۰۰۶ آمده است که «ناتو همچنان یکى از ستونهای حیاتی سیاست خارجى آمریکاست. این سازمان هماکنون به عنوان ابزاری برای صلح و ثبات در بسیاری از کشورهای جهان، فراتر از مرزهایش عمل میکند.(۸)
آمریکا در محیط جدید، جنگ با تروریسم را مطرح مىکند و مىکوشد خطر اصلى را در رژیمهای یاغی و محور شیطانی معرفی کند و راهحل آن را مقابله نظامی یکجانبه، عدم توجه به سازوکارهای بینالمللی همچون سازمان ملل و تغییر رژیم میدانست؛ ولی اروپا با طرح خطر رژیمهای ورشکسته به برخورد ریشهای با مسئله تروریسم معتقد است.
در قضیه برخورد با مسئله هستهای ایران، به نظر میرسد دو طرف با پندگیری از گذشته مىکوشند با اتخاذ راهکاری چندجانبه و مشترک و در قالب سازمانهای بینالمللی، از مشکلات و تنشهای گذشته اجتناب ورزند. تلاش آمریکا برای محور شدن اروپا و طرح مسئله در سازمان ملل متحد و ایجاد اجماع بینالمللی بیانگر این مسئله مىباشد.
محیط امنیتى جدید و توافق و اشتراک نظر ایجاد شده باعث شده است ناتو نیز نقش موثرتری در افغانستان، عراق، مدیترانه و حتی پاکستان به دست آورد و از ظرفیت عملیاتی و تاثیرگذاری بیشتری برخوردار گردد. ناتو در محیط امنیتى جدید تحت پوشش قرار دادن بخش اعظم کشورهای اروپایى (شامل اروپای شرقی) و رفع حساسیت روسیه با طرح خطر جهان اسلام، تمرکز استراتژیک خود را در خاورمیانه قرار مىدهد. تحولات جدید، ناتو را به جهان اسلام و همچنین محیط امنیتى جمهوری اسلاهی ایران نزدیک و نزدیکتر ساخته است. علاوه بر حضور مستقیم در افغانستان و عراق، عضویت همسایگان شمالى ایران در برنامه مشارکت برای صلح، زمزمههایی برای عضویت آذربایجان در ناتو نیز طرح مىشود.
تحولات ساختار سیستم بینالمللى و محیط امنیتى بینالمللی تاثیر مستقیمى یر کارویژه، نقش و آینده ناتو برجای خواهد گذاشت. ناتو دیگر یک ماشین جنگى نخواهد بود، در طول سالیان گذشته به عنوان ابزاری برای تسهیل گذار جوامع کمونیستی مورد استفاده قرار گرفته، به عنوان ابزاری برای عملیات مشترک و استانداردسازی بین نیروهای مسلح کشورهای عضو ایفای نقش کرده، محملی برای همکاری و گفتگوی دو سوی آتلانتیک بوده و به عنوان بخش منطقهای سازمان ملل در ایجاد صلح (در مناطقى چون بالکان و افغانستان) تاثیر گذاشته است ولى دیگر به عنوان یک اتحادیه دفاعی مطرح نیست بلکه به عنوان محملى برای الزامات پیشین را نیز از میان برداشت و در طول دهه ۹۰ با زیر سوال رفتن فلسفه همکاری مطرح است. (Hisbourg, ..., p. 70) البته در صورتى که سیر تحول محیط امنیتى بینالمللی به سمت پررنگتر شدن تهدیدات امنیتى جدید پیش برود، میتوان احتمال داد که مجددا به سمت یک اتحادیه دفاعی ـ امنیتى گرایش پیدا کند. احتمالى که چندان پررنگ نیست ولى در پرتو وضعیت به علت حضور پررنگ آن در محیط امنیتى کشورمان باید آن را جدی گرفت.
منابع فارسى
زهرانى، مصطفى (۱۳۸۴)؛ «یازده سپتامبر، جهانى شدن و برتریطلبى آمریکا»، در محمدجواد ظریف و مصطفى زهرانى، روندهاى جدید بینالمللی، تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللی، صص ۶۸ ـ ۱
English Reference
Baldwin, Mattew (2003); "Trade and Economic Relations", in the John Peterson (ed), Europe, America, Bush, (London: Rout۱edge), pp. 29-46
Sikorski, Radek (2004); "NATO Has not Perished Yet", The National Interest, Spring, pp. 69-72
Lans Ford, Tom and Blagovest Tashev (eds) (2005); Old Europe New Europe and the U.S., Burlington, Ashgae
Sussex, Matthew (2003), "Culture in Conflict", in the Petetr Sheannan and Matthew Sussex (ed), European Security After 9/11, Burlington: Ashgate, pp. 28-50
Cohen-Tanugi, Laurent (2003); An Allianc at Risk, (London: John Hapkins University Press)
Rees, Wyn; "Justice and Internal Security", in the John Peterson, Op.cit., pp. 47-59
Pauly, Robert, "French Securiy Agenda in the Post 9/11 World", in the Tom Lonford and Blagovest Tashev (ed) Op. Cit., pp. 3-19
Shearman, Peter; "Reconceptualizing Security After 9/11", in the Shearman and Matthew Sussex, Op. Cit., pp. 11-27
Lansford, Tom, "U.S. Security Policy and the New Europe", in the Tom Lansford and Blagovest Tashev, Op.Cit., p.XX
Howorth, Jolyon (2003); "Foreign and Defence policy Cooperation" in the John Peterson (ed), Europe, America, Bush: Transatlantic relations in the Twenty First Century (London: Routledge) pp. 13-28
Rahmani, Mansour (2005); "NATO Involvement in Iraq and Euro-American Relations", The Iranian Journal of Int. Affairs, Vol.XVIII, No.4, pp. 505-522
Cornish, Paul; "NSTO: The Practice and Politics of Transformation", International Affairs, Vol.80, p. 63
Dassu, Maita and Roberto Menotti (2005), "Europe and America in the Age of Bush", Survival, No.47, No.1, Spring, pp. 105-122
Mihalka, Michael; "Values and Interests: European Support for the Intervention in Afghanistan and Iraq", in the Laddford and Tashev, Op.Cit., p. 281
Binnendijk, Hans (2004); "Transform NATO", The National Interest, Spring, pp. 72-76
Mora-Figueroa, Dagmar De; "NATO Response to Terrorism", NATO Review, …
Sampaio, Jorge (2004); "Transatlantic Relationa" in the Daniel Hamilton (ed),Conflict and Cooperation in the Transatlantic Relations, (Lisboa: Calouste Gulbenkion Foundation), pp. 3-13
Zarlu, Hillmi Akin; "A First in NATO: Peace Operations in Afghanistan", Perceptions (Dec. 2003-2004)
Tully, Andrew; "NATO Shifting from Defense to Security Force", www.isn.ethz.ch
Moustukis, Fatios and Rudra Chaudhuri (2005); "The Transatlantic Alliance Revisited: Does America Still Need 'Old Europe'?" Defence and Security Analysis, Vol.21, No.4, December
Ronded Asmus and Bruce Jackson (2005); "Dose Israel Belong in the EU and NATO?", Policy Review, Feb-Mar., pp. 47-56
Gordon, Philip; "The Transatlantic Alliance and the International System", in the Hamilton, Op. Cit., pp. 75-83
Heisbourg, Francois; "From Old Alliance to New Partnership", in Hamilton, Op.Cit., pp.
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,
مقدمه مقاله حاضر خلاصه و جمع بندى نظریات جیمز روزنو درباره تحول نظام بین المللى و جایگاه سازمان ملل در آن است. كه بر پایه مطالب مندرج در كتاب سازمان ملل متحد در جهانى متلاطم
The united nations ina turbulent world)) تنظیم شده است. در این كتاب جیمز روزنو كوشیده است ویژگى هاى جهان متحول و دگرگون شده كنونى را باز گو كرده و در آن نقش و جایگاه سازمان ملل به عنوان یك عامل تإثیر گذار و در عین حال تإثیرپذیر از این تحولات را تبیین كند و ضمن ارأه توصیه هایى به دست اندر كاران سازمان ملل متحد, كوشیده است در زمانه اى كه اصل حاكمیت محو تدریجى را طى مى كند و با این وصف مانعى از سر راه اعمال اقتدار سازمان ملل برداشته مى شود, به سطح ارتقاى موقعیت این نهاد بین المللى كمك رساند, خاصه آن كه از دیدگاه روزنو از جمله مبانى اقتدار, بر خلاف گذشته كه مبتنى بر سنت ها و عرف ها و یا وراثت و انتخاب بود, بر پایه موقعیت در عملكردهاست و از این منظر وى سعى مى كند توجه متولیان سازمان ملل را در شناساندن خدمات و موقعیت هاى این سازمان به جهانیان جلب كند.
عوامل و مشخصات تلاطم جهانى
جیمز روزنو از جمله متفكران و صاحب نظرانى است كه سعى كرده تحولات و مسأل سازمان ملل متحد را در قالب تئورى عمومى خود درباره روابط بین الملل توضیح دهد. روزنو معتقد است جهان امروز به ویژه پس از پایان جنگ سرد دچار تلاطمى شده كه این تلاطم بنیاد روابط بین الملل را دگرگون ساخته است. وى درباره سازمان ملل این سوال را مطرح مى كند كه آیا این سازمان در تحولات جدید مستغرق مى گردد و یا جایگاه و نقش خود را افزایش مى دهد؟ روزنو براى توضیح و تشریح این مسإله عمومى سه سوال اساسى را طرح مى سازد:
1. سازمان ملل از تحولات بنیادین پس از 1945 چه تإثیرى پذیرفته است؟
2. آیا سازمان ملل توان مقابله و تطابق با تلاطم فزاینده جهان را دارد؟
3. آیا سازمان ملل مى تواند همان طور كه متإثر از تحولات جهانى است, عامل آن نیز باشد؟(1)
از نظر روزنو دو دیدگاه عمومى كه بیانگر افراط و تفریط در قضاوت و پاسخ گویى به این سوالات است وجود دارد. یك نظر در بیان یك آواره كرد عراقى متجلى است كه مى گفت: (( نیروهاى آمریكایى از سازمان ملل بهتر هستند, زیرا آنها قدرت دارند. سازمان ملل چه كرده است؟ این تنها یك نام است)). در مقابل این نظر كه به بى تإثیرى و بى خاصیتى سازمان ملل معتقد است, نظر دیگرى وجود دارد كه بیشتر زبان حال خبر گزارىها و رسانه هاى خبرى دنیاست. بر پایه این نظر, سازمان ملل در شرایط جدید جهانى, قدرت و جایگاه بى سابقه اى پیدا كرده است; این كه شوراى امنیت این ادعاى دولت عراق را كه سركوب شورشیان كرد و شیعیان جنوب عراق یك مسإله داخلى است را رد مى كند و یادآور مى شود كه (( عراق با كوچاندن مردم خود, صلح و امنیت بین المللى را به خطر انداخته است)), در تاریخ سازمان ملل متحد بى سابقه است, زیرا بدین گونه یك سازمان بین المللى براى حفظ صلح و امنیت بین المللى, حتى در داخل یك كشور حضور پیدا مى كند و كشورى به علت رفتار خشونتآمیز با شهروندان خود به عنوان تهدید علیه امنیت بین المللى محكوم مى شود. حال براى این كه روشن شود كدام یك از این دو تعبیر صحیح است و یا این كه آیا مى توان تعبیر جایگزینى براى آن یافت, لازم است تحول و تلاطم جامعه بین المللى در شرایط جدید به خوبى درك شده و سازمان ملل در درون این تحولات مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. (2)
از نظر جیمز روزنو, تاكنون بررسى وضعیت سازمان هاى بین المللى بیشتر بر روى روش هاى تصمیم گیرى و ساختار نهادى و سازمانى و تنظیمات درونى این سازمان ها متمركز بود و در مطالعه بر روى آنها كمتر به میزان تإثیرشان از اوضاع بین المللى و نحوه تطور آنها در بستر روابط بین الملل توجه شده است, (3) و این كارى است كه روزنو ادعاى انجام آن را دارد ; از این رو قبل از بررسى مسأل و تحولات سازمان ملل به ذكر مبانى تئورى خود درباره تلاطم جهانى مى پردازد. به عقیده روزنو هفت عامل عمده موجب پیدایش تلاطم در جامعه بین المللى شده و ماهیت روابط بین الملل را تغییر داده است, هفت عامل عبارتند از:
1. تكثر و افزایش تعداد بازیگران بین المللى; 2. تحول و رشد سریع تكنولوژى; 3. بین المللى شدن اقتصادهاى ملى ; 4. افزایش وابستگى متقابل; 5. تضعیف نقش دولت ها و تجدید ساختار وفادارى; 6. گرایش به زیر گروه ها; 7. گسترش گرسنگى, فقر و پیچیدگى مسأل جهان سوم.
1. تكثر و افزایش تعداد بازیگران بین المللى
از دید روزنو, روابط بین الملل از حالت دولت محورى خارج شده است و امروز دیگر نمى توان دولت هاى ملى یا به عبارت دیگر كشورها را بازیگر اصلى و یگانه عرصه جهانى دانست. از نظر وى امروز بسیارى از شركت هاى كوچك و بزرگ, گروه هاى سیاسى, طبقات مستقل اجتماعى, افراد یا سازمان هاى تخصصى مى توانند به عنوان بازیگر بین المللى مطرح باشند.
اگر تا چندى قبلى 160 كشور و چند سازمان بین المللى كه متشكل از همین كشورها بودند, اصلى ترین بازیگران بین المللى محسوب مى شدند, امروز صدها بازیگر مستقل اما مرتبط وجود دارند كه محاسبه آنها دشوار است. این امر یكى از عوامل عمده تحول و تطور جامعه جهانى شده است. (4)
2. تحول و رشد سریع تكنولوژى
در جهان امروز رشد سریع تكنولوژى, واحدهاى مختلف انسانى را داراى توانایى هایى ساخته است كه هر یك قادرند به طرز شگفت انگیزى بر مجموعه روابط بین الملل تإثیر بگذارند. انقلاب تكنولوژى در زمینه هاى مختلف, توانایى ها و قدرت انسان امروزى را تغییر داده و مدل تازه اى براى برقرارى رابطه با محیط پیرامون ارأه داده است.
عمده ترین مظاهر این تحول را مى توان در انقلاب تكنولوژى هسته اى, انقلاب ارتباطات و انقلاب انفورماتیك یافت. انقلاب در تكنولوژى هسته اى توان انسان را براى نابود ساختن و نیز توانایى جنگى او را نامحدود ساخته است. انقلاب ارتباطات موجب افزایش توان مقابله افكار و تإثیر گذارى بر ارزش ها, اندیشه ها و اذهان بشر را در سراسر جهان امروز فراهم ساخته است, و انقلاب انفورماتیك, پایگاه قدرت و شیوه زندگى را در جوامع بشرى تغییر داده است. انقلاب ارتباطات و انفورماتیك گروه هاى انسانى جدیدى را قادر ساخته است تا به فراتر از مرزهاى ملى نفوذ كرده و راه هاى تازه اى براى تإثیر و تإثر در عرصه بین المللى به وجود آورند. (5)
3. بین المللى شدن اقتصادهاى ملى
از دیدگاه روز نو امروزه تمامى عوامل و عناصر اقتصاد ملى, جهانى شده اند; بدین معنا كه دیگر متعلق به كشورى خاص نیستند و ماهیت متفاوت و جهانى یافته اند; براى نمونه سرمایه هاى موجود در اقتصادهاى امروز در كشور خاصى متمركز نیست, بلكه سرمایه به پدیده اى جهانى بدل شده كه بخش هایى از آن در كشورهاى مختلف وجود داشته و به كار گرفته مى شود. نظام تولید نیز به همین نحو است; امروزه دیگر براى تولید یك كالا ممكن است چند كشور حضور داشته باشند و بخش هاى زنجیره تولید در كشورهاى مختلف پراكنده شده باشند. نیروى كار كه توان رفتن ازجایى به جاى دیگر داشته و بازار جهانى كه ماهیتى فرا ملى یافته است نیز از مظاهر جهانى شدن اقتصادهاى ملى است. امروزه بازار كشورهاى مختلف چنان در هم تنیده و مرتبط با یكدیگرند كه در حقیقت مجموعه آنها بازارى جهانى را تشكیل مى دهند.
بنابراین, اقتصادهاى ملى, جهانى شده و ماهیتى بین المللى یافته اند. بدیهى است كه منافع اقتصادى در این دنیاى جدید معنایى تازه مى یابد و رفتار كشورها و بازیگر بین المللى را تغییر مى دهد. این نكته اى است كه سازمان ملل نیز با آن روبه رو مى گردد و ناگزیر است براى مقابله با آن, تعریف تازه اى از نهادهاى اقتصادى خود ارأه دهد.(6)
4. افزایش وابستگى متقابل
به عقیده روزنو, جهانى شدن اقتصادهاى ملى تنها امرى نیست كه موجب گرایش به زندگى جهانى و جهان گرایى شده است, بلكه مسأل فراملى تازه اى نیز وجود دارند كه موجب پیدایش وابستگى متقابل و مسأل مشتركى مى شوند كه انسان امروز به طور مشترك و واحد با آن روبه روست.
در جهان پس از جنگ سرد, نه تنها اقتصادها و منافع سیاسى - اجتماعى كشورها به هم پیوسته و نظام هاى مختلف را به هم پیوند زده است, بلكه مسألى به وجود آمده كه بشر امروز ناگزیر از مقابله همه جانبه با آن است; مسألى چون آلودگى محیط زیست, بحران بدهى ها, تجارت مواد مخدر, تروریزم, ایدز و جریان مهاجران وجود دارد كه مى توان نام ((مسأل مشترك بشرى)) بر آن نهاد. این پدیده ها موجب تحول محیط و جو بین المللى شده و كارهاى تازه اى براى سازمان هاى بین المللى به وجود آورده است. (7)
5. تضعیف نقش دولت ها و تجدید ساختار وفادارى
از این دیدگاه گر چه حیات و حضور دولت ها در جهان متلاطم تداوم یافته و آنها هنوز نقش مهم و اساسى در روابط و تلاطم بین المللى بازى مى كنند, اما نقش محورى آنها از میان رفته و آنها دیگر به عنوان تنها نهادهایى كه وفادارى شهروندان مختص آنهاست مطرح نیستند, امروزه با توجه به افزایش مهارت هاى تحلیلى افراد و شهروندان هر كشور, جهانى شدن اقتصادهاى ملى, گرایش به وفادارى به گروه هاى كوچك تر و تغییر منافع و معیارهاى مشروعیت در داخل كشورها, موجب شده تا مناط و ساختار وفادارى در درون و بیرون كشورها متفاوت باشد. در این شرایط جدید, هم معیارهاى وفادارى تغییر كرده و هم نهادها و گروه هایى كه ممكن است وفادارى متوجه آنها شود; از این رو دولت ها هر چند كار كردهایى اساسى در جهان دارند, اما نقش محورى خود را از دست داده و در نتیجه تغییر ساختار وفادارى, جایگاهى متفاوت یافته اند. این امر سبب مى گردد كه حاكمیت نقش خود را به عنوان اصل بنیادى و محورى روابط بین الملل به تدریج از دست بدهد.
روزنو در این زمینه به مسإله وفادارى و گریز از وابستگى متقابل و گریز از وفادارى به نهادى فراملى در كشور نروژ اشاره مى كند. او معتقد است كه نروژىها از نظر تاریخى اعتقاد و گرایش چندانى به پیوستن كامل به یك نهاد فراملى را نداشته و به شدت به ملت خود وفادار بودند; از این رو در سال 1972 به عدم الحاق به جامعه اروپا گرایش داشتند; اما در سال 1990 هنگامى كه دیدند حتى كشورهایى مثل سوئد, اطریش و فنلاند, به این جامعه گرایش نشان دادند و ممكن است آنها به تنها كشور اروپایى خارج از جامعه اروپا تبدیل شوند, ذهنیت و نوع وفادارى آنها تغییر كرد و عناصر حاكمیت را تا حدودى نادیده انگاشته و به پیوستن كامل به جامعه (اتحادیه) اروپا تمایل نشان دادند. (8)
6. گرایش به زیر گروه ها (تضعیف ملى گرایى)
این منبع از جمله منابعى است كه گرایش به ناسیونالیزم و محوریت آن را در جهان امروز تضعیف كرده است, هر چند گرایش به امور بین الملل نیز موجب كاهش ملى گرایى شده است; اما گرایش به زیر گروه ها, ملى گرایى را از درون دچار تزلزل و مخاطره كرده است. گرایش به گروه هاى كوچك نژادى, گرایش به احزاب سیاسى, گرایش به اتحادیه هاى كارگرى, گرایش به كلیسا, گرایش به انجمن هاى تخصصى و گروه هاى متعدد و فراوان دیگر, نمونه هایى از گرایش به زیر گروه ها هستند كه امروزه تا حدى ملى گرایى را تحت الشعاع قرار داده اند. (9)
7. گسترش گرسنگى, فقر و پیچیدگى مسأل جهان سوم
امروزه به رغم گسترده شدن اقتصادها و رشد تكنولوژى, شاهد گسترش روزافزون گرسنگى و فقر و وجود مسأل متعدد ولاینحل در كشورهاى جهان سوم هستیم. این امور كه امروزه جدىتر و تهدید كننده تر از هر زمان مطرح است, مسأل و دل مشغولى هایى را براى جهانیان به وجود آورده كه آنها را به طور یكپارچه در مقابل مسإله اى خاص قرار داده است. وجود این مسأل كه تحولاتى را در جهان سوم سبب مى گردد, در مجموعه مسأل جهانى امروز, آثار عمیق و پایدارى برجا مى گذارد كه در جاى خود موجب تلاطم جهانى و به وجود آمدن مشكلات و مسئوولیت هاى تازه براى سازمان ملل مى شود. (10)
پارامترهاى اصلى تلاطم جهانى
از دیدگاه روزنو, پیدایش تلاطم جهانى را در شكل و قالبى دیگر نیز مى توان تبیین كرد و آن بررسى تحول در سه پارامتر مشخص جهانى است. روزنو این پارامترها را پارامتر خرد, پارامتر خرد - كلان و پارامتر كلان مى نامد. (11)
1. تحول در پارامتر خرد:
از نظر روزنو عوامل مختلفى در جهان امروز سبب شده اند كه مهارت ها و توانایى افراد از نظر تحلیلى به طور بى سابقه و ناگهانى رشد یابد. به عقیده وى جهان گذشته, جهانى است كه شهروندان هر كشور و افراد از مهارت هاى تحلیلى اندكى برخوردار بوده اند; اما رشد و انقلاب در تكنولوژى ارتباطات و انفورماتیك و گسترده تر شدن وسایل ارتباط جمعى و نیز افزایش وابستگى متقابل كشورها سبب بالارفتن اطلاعات و آگاهى ها و مهارت هاى افراد شده است. در كنار آنها رشد و گسترش آموزش و پرورش, بالا رفتن نرخ استفاده از تلویزیون, استفاده وسیع از كامپیوتر, امكانات سهل تر براى مسافرت و امورى از این قبیل سبب ساز بیشتر شدن توان و مهارت هاى افراد شده و انسان امروز را با انسان دیروز متفاوت ساخته است.
2. تحول در پارامتر خرد - كلان یا تغییر موقعیت اقتدار:
از نظر روزنو, این پارامتر شامل مجموعه گرانبهایى از اعمال و الگوهایى است كه شهروندان در پارامتر خرد را به اجتماع آنها در پارامتر كلان مربوط مى سازد. این پارامتر در قالب ساختار و موقعیت اقتدار تجلى پیدا مى كند; بدین معنا كه در آن مبنا و اساس كه بر پایه آن یك گروه از انسان ها از گروه دیگر اطاعت كرده و تحت اقتدار آن قرار مى گیرند بررسى مى گردد.
در گذشته, مبناى اقتدار یك بنیاد سنتى بود; بدین لحاظ كه وجود یك موقعیت ویژه از نظر قانون یا عرف, وراثت یا تعلق به یك گروه بالاى اجتماعى موجب به وجود آمدن اقتدار براى صاحبان قدرت مى گردeد. كسى كه از طریق قانون, عرف, وراثت و یا حتى انتخابات در مسند قدرت قرار مى گرفت تا زمانى كه در این مسند باقى بود, به علت وجود مسند داراى اقتدار بود; اما امروزه, مبنا و منبع اقتدار تفاوت كرده است و حتى دیگر عقاید, ارزش ها یا گرایش هاى مردم نیز به دشوارى مى تواند پایه اقتدار باشد. آنچه در جهان متلاطم منبع اقتدار است, عملكرد مثبت و موفقیتآمیز است. امروزه ارزیابى نحوه عملكرد صاحبان قدرت و سنجش میزان موفقیت آنهاست كه مشروعیت آنها را مشخص كرده و اقتدار آنها را ابقا یا متزلزل مى سازد; البته شكى نیست كه عقاید و ارزش ها در تعیین معیارهاى ارزیابى موثر است و همین امر باعث شده تا ساختار اقتدار در كشورهاى گوناگون به دلایل مختلف متزلزل گردد; اما چیزى كه در میان همه مشترك است, توافق در این موضوع است كه اقتدار و مشروعیت بر مبناى میزان موفقیت و عملكرد مثبت صاحبان قدرت استوار است.
3. پارامتر كلان یا تكثر و توسعه ساختار جهانى:
به عقیده روزنو, بیش از سه قرن است كه ساختار سیاست جهانى بر اساس نظام آنارشیك دولت هاى ملى داراى حاكمیت بنا شده, اما در جهان امروز و با ظهور بازیگران خود مختار تازه, این ساختار دگرگون شده است. نظام دولت مركزى گذشته به نظام چند مركزیى بدل شده كه در آن صدها بازیگر خود مختار همانند شركت هاى چند ملیتى, اقلیت هاى نژادى, دولت هاى محلى, بوروكراسى هاى محلى, انجمن هاى تخصصى و احزاب سیاسى, اهداف و جایگاه خود را یافته اند.
از نظر روزنو, در جهان متلاطم ساختار نظام جهانى یك ساختار دو شاخه اى شده است كه یك شاخه آن, دولت ها هستند و شاخه دیگر آن, زیر نظام هاى چند مركزى كه صدها بازیگر جدید آنها را تشكیل مى دهند. در این ساختار تازه, به جز افزایش بازیگران, مسإله اصلى و هدف اولیه آنها به جاى داشتن امنیت كه در نظام قبلى هدف اصلى بازیگران بود, دست یابى به خود مختارى و استقلال عمل است. ضمن آن كه بازیگران جدید به جاى آن كه همچون دولت هاى ملى به دنبال امنیت, نزدیكى, وحدت سرزمینى, حاكمیت و... باشند, در پى یافتن نقشى بیشتر در بازار جهانى و نیز حفظ همگرایى زیر نظام هاى خود هستند.
از دیگر عوامل تإثیر گذار در تحول جهانى, تإثیر عامل دمگرافیك است, بدین معنا كه پس از جنگ جهانى دوم جمعیت جهان از 2/5 میلیارد نفر به بیش از شش میلیارد نفر رسیده است و این گسترش دموگرافیك, پیچیدگى قوانین حركت و پارامترهاى نظام جهانى را عوض كرده است. به علاوه تعداد بیشترى از این مردم تحت تإثیر نوآورىهاى تكنولوژیك قرار گرفته و سهم بیشترى در مسأل عمومى طلب كردند و بدین گونه قدرت دولت ها و محوریت آنها در سیستم بین المللى كاهش یافته است.
بنابراین از دیدگاه جیمز روزنو, جهان امروزى دچار تلاطم شده و تمامى عناصر و عوامل اساسى آن دستخوش دگرگونى گشته است.
حال, سازمان ملل به عنوان عامل این تحول, خود چه تغییراتى را خواهد پذیرفت؟ به اعتقاد روزنو, در یك نگاه كوتاه تاریخى در مى یابیم كه سازمان ملل در سال هاى پس از جنگ دوم جهانى از جمله عوامل موثرى بود كه مانع بروز یك جنگ جهانى شده است, هر چند سازمان ملل گاهى در نگهدارى صلح و امنیت بین المللى به ویژه در مناطق و عرصه هایى كه قدرت هاى بزرگ حضور داشتند ناموفق بوده و در انجام پاره اى از وظایف خود به بن بست رسیده بود, اما در كنار عوامل دیگر در جامعه جهانى, موجب پیشگیرى از جنگ جهانى شده است.
البته این سازمان در طول پانزده سال یعنى از 1975 تا پایان دهه 1980 دوران دشوار و سختى را پشت سر گذاشت, به گونه اى كه برخى از متفكران رفته رفته به این اندیشه گرایش یافتند كه سازمان ملل متحد از نقش اساسى و تعیین كننده اى كه در منشور براى آن در نظر گرفته شده بود, فاصله گرفته و به یك محل مناظره و ارأه پاره اى از سرویس ها و خدمات بین المللى تبدیل شده است ; اما با پایان جنگ سرد و در اوایل دهه 1990 سازمان ملل ناگهان نقش عمده اى را در به وجود آوردن و محافظت از صلح و امنیت به ویژه در كشورهاى جهان سوم بر عهده گرفت. (12) بر این پایه روزنو, از دو نظر وضعیت جدید سازمان ملل را مورد بررسى قرار مى دهد: نخست این كه تحولات جدید و تلاطم جهانى چه تإثیرى بر سازمان ملل گذاشته است ; دوم این كه سازمان ملل چگونه مى تواند به مثابه عاملى در تحولات جهانى مورد ارزیابى قرار گیرد.
آثار تلاطم جهانى بر سازمان ملل متحد
به عقیده روزنو, تحولات عمیق روابط بین الملل كه تحت عنوان تلاطم جهانىGlobalTurbulent)) درباره آنها سخن گفته شد, از نظر گاه هاى مختلف به نفع سازمان ملل متحد است: (13)
نخست آنكه از میان رفتن تدریجى اصل حاكمیت كه اصل محورى روابط بین الملل محسوب مى گردید, موجب مى شود تا این سازمان بتواند با آزادى, قدرت و نفوذ بیشترى در مسأل جهانىeدخالت كرده و در عرصه بین المللى حضور یابد. در جهانى كه دولت ها دیگر محور و بازیگر اصلى و منحصر به فرد آن نیستند و در جهان متكثر كنونى, موسسات وابسته به سازمان مى توانند در نقش بازیگرانى عمده در عرصه بین المللى ظاهر شوند.
تا پیش از این, وجود اصل حاكمیت باعث محدودیت فراوانى براى عملكرد سازمان ملل مى شد; اما در حال حاضر شرایطى فراهم شده كه موسسات سازمان ملل مى توانند مرزهاى حاكمیت را درنوردند. از آغاز تإسیس این سازمان تاكنون تقابل و تناقضى در درون آن وجود داشته است, زیرا وظیفه حفظ صلح و امنیت بین المللى, درگیرى با امورى كه در حیطه مسأل داخلى كشورهاست را مى طلبد; این در شرایطى است كه در منشور سازمان بر احترام به حق حاكمیت كشورها و عدم مداخله در امور داخلى آنها تإكید شده است. به اعتقاد روزنو, با از میان رفتن دولت محورى و نقش اساسى اصل حاكمیت, این تناقض رو به محوشدن مى رود. سازمان ملل كه همیشه به علت این اصول در مقابل اعضاى خود در موضع ضعف قرار داشت, تا حدودى در موضع قدرت قرار مى گیرد; البته این نیازمند شكسته شدن كامل چارچوب هاى مفهومى گذشته است كه حتى نحوه حضور ابر قدرت ها در شوراى امنیت را تغییر مى دهد. این چارچوب ها باید به گونه اى تغییر كند كه زمینه هر نوع مداخله در امور داخلى به این بهانه از میان برود. روزنو یادآور مى شود كه در ماده 71 منشور ملل متحد راهى قانونى براى از میان بردن دولت محورى و پایه دولتى این سازمان باز شده است, زیرا در آن به روابط سازمان ملل با سازمان هاى غیر دولتىNon governmentorganisations=NGO)) اشاره شده و امكان این روابط در نظر گرفته شده است.
دوم آن كه تغییر مبنا و ساختار مشروعیت و اقتدار نیز زمینه جدیدى براى فعالیت سازمان ملل فراهم آورده است. به دلیل آن كه از این پس, ارزیابى میزان موفقیت, پایه اصلى مشروعیت در عرصه بین المللى محسوب مى شود. سازمان ملل ناگزیر است به گونه هایى از فعالیت روى آورد كه امكان موفقیت بیشترى براى آن فراهم كند. مضافا این كه سازمان ملل خود به یك مرجع ارزیابى موفقیت ها بدل شده است. معیارها و ملاك هایى كه سازمان ملل تعیین مى كند, از آن جایى كه برآیند نرم ها و عرف بین المللى هستند كه اصلى ترین معیار سنجش موفقیت كشورهاست و این امر تإثیرى به سزا در افكار عمومى و مشروعیت دولت ها و مراجع مختلف بازیگران بین المللى دارد, با شكسته شدن ساختار سنتى اقتدار و مشروعیت, این امكان براى سازمان ملل به وجود آمده تا به تدریج به مرجعى براى تعیین مشروعیت ها بدل شود.
سوم آن كه افزایش مهارت هاى تحلیلى و قدرت فكرى و ذهنى افراد, زمینه مناسبى براى عملیات سازمان ملل در حفظ و نگهدارى صلح و امنیت بین المللى فراهم كرده است. در فضایى كه افراد داراى توانایى درك و دانش و تحلیل قوىترى هستند, فعالیت ها و عملیات حفظ صلح, بهتر و گسترده تر دنبال مى شود, زیرا قدرت تحلیل و اندیشه بالاتر به آرمان ها و ارزش هایى همچون صلح و امنیت گرایش بیشترى دارند.
اما تمامى این زمینه هاى مناسب در حالى امكان گسترش و منفعت سازمان ملل را فراهم مىآورند كه تغییراتى در ساخت سازمان ملل و توانایى كاركنان آن به وجود آید. از نظر روزنو, عادات تحلیلى و بوروكراتیك كاركنان سازمان ملل كه به مركزیت دولت ها خو گرفته بودند, باید تغییر كند و آنها لازم است قابلیت انعطاف و امكان برخورد با مسأل جدید را به دست آورند. موسسات سازمان ملل مى باید خود را براى ایجاد ارتباط با بازیگران جدید آماده كنند و خود را با تحولات جدید وفق دهند. لازم است تغییراتى در منشور به وجود آید و شیوه هاى جدیدى براى تصمیم گیرى سازمان به دست آید. همچنین نقش دبیر كل و نحوه عملكرد او و حتى شیوه انتخاب وى باید تحول یافته و یا تغییرات جدید سازگار شود. در این شرایط سازمان ملل از تحولات و تلاطم جهانى سود برده و مى تواند از جایگاه مشخص و تعیین كننده اى در جامعه بین المللى برخوردار شود.
توصیه هایى براى سازمان ملل به عنوان یك عامل تحول
روزنو معتقد است سازمان ملل نقش قابل توجهى در نظام بین المللى داشته است, به طورى كه اگر در سال 1945 این سازمان تشكیل نمى شد, بدون تردید جهان امروز چهره دیگرى داشت; اما سازمان ملل به رغم این نقش قابل توجه, هرگز به عنوان عامل و منشإ اصلى تحول و تغییر در روابط بین الملل مطرح نبوده است. حال شرایط جدید, این زمینه را به وجود آورده كه سازمان ملل به عنوان یك عامل و منشإ تحول نیز مطرح شود.
روزنو براى تحقق این امر شش توصیه اصلى دارد كه به طور جداگانه آنها را طرح مى كند:
توصیه اول, به سوى تحول در طرز فكرها و نگرش ها(14)
به عقیده روزنو, وجود یك رویه بین المللى و سابقه طولانى تاریخى, ذهنیت و طرز فكرى خاص را درباره امور بین المللى به ویژه اصلى خدشه ناپذیر ((حاكمیت)) به وجود آورده است. شرایط جدید ایجاب مى كند كه سازمان ملل منشإ تحول در این طرز فكر و شیوه تلقى عمومى به ویژه درباره اصل حاكمیت شود. از نظر جیمز روزنو, لازم است ذهنیت رهبران و تفسیرى كه از اصل حاكمیت مى كنند تغییر یابد. این تفسیر دوباره مى تواند نحوه تغییر و برداشت از منشور, وظایف و نقش سازمان ملل و همچنین نحوه عمل و جایگاه دبیركل را متحول سازد.
انعطاف پذیر شدن اصل حاكمیت مى تواند توسط كاركنان, موسسات تابعه و كارشناسان سازمان ملل آغاز و به وسیله دبیر كل تكمیل شود.
توصیه دوم, به سوى افزایش اقتدار (15)
به عقیده روزنو, در جهان امروز مشاهده موفقیت ها و ارزیابى عملكرد هاست كه زمینه مشروعیت و اقتدار را فراهم مى كند; از این رو چنانچه سازمان ملل در پى افزایش اقتدار خود باشد, مى باید عملكرد و فعالیت هاى خود را در معرض دید و مشاهده جهانیان قرار دهد. نشان دادن مستمر خدمات, عملكرد و عملیات موفقیتآمیز سازمان ملل در رسانه هاى گروهى مى تواند اذهان عمومى را متوجه اقدامات مثبت و فراگیر این سازمان كرده و زمینه مشروعیت و در نتیجه اقتدار بیشتر سازمان ملل را فراهم سازد. روزنو پیشنهاد مى كند كه براى هیإت هاى نمایندگى كشورها در سازمان ملل نام دیگرى به جز نمایندگى دایم یا سفارت انتخاب شود, زیرا در جهان چند مركزى دیگر تنها كار سازمان ملل ارأه خدمات و یا تإمین نظرهاى دولت ها و كشورهاى عضو نیست; از این رو براى تبیین نظرگاه ها و جمعآورى اطلاعات سازمان ملل مى باید دفاتر یا سفارت هایى در تمامى پایتخت هاى دنیا تإسیس كند. از دید روزنو لازم است در هر كشور منابع خاصى براى اخذ مالیات براى تإمین مخارج و هزینه هاى خدمات گسترده سازمان ملل و ارأه و تبلیغ آن در عرصه بین المللى تعیین و در ازاى حضور هیإت نمایندگى خود پراخت كند.
توصیه سوم, تقویت ساختار نظام دو شاخه اى (16)
از این نظر گاه سازمان ملل مى تواند با نحوه عملكرد ویژه اى ساختار چند مركزى و بازیگران غیردولتى خود مختار را تقویت كند. هیإت ها و موسسات وابسته سازمان ملل مى توانند ارتباطات مستقیم با بازیگران جدید بر قرار كرده و به آنها خدمات و اطلاعات ارأه كنند. داشتن رابطه رسمى و ارأه خدمات سازمان ملل مى تواند حیات این بازیگران و نیز ساختار چند مركزى جهان امروز را تقویت كند.
توصیه چهارم, به سوى پدید آوردن زمینه هاى خدمات و عملیات جهانى(17)
به نظر جیمز روزنو, جایگاه جدید سازمان ملل چنین مى طلبد كه خدمات و عملیات این سازمان عمیق تر, گسترده تر و جهانى تر شود و در این امر تمامى كشورهاى عضو باید چه به لحاظ مادى و چه به لحاظ فكرى و ادارى به سازمان ملل یارى رسانند. از این پس و با توجه به این كه حتى برخى از مسأل و تعارضات درونى كشورها در حیطه مسوولیت هاى سازمان ملل قرار مى گیرد و نیز این سازمان وظیفه ارأه خدمات به تمامى بازیگران جدید را مى یابد, لازم است نیرو و توان گسترده ترى براى آن پدید آید; براى مثال جهت عملیات حفظ صلح, با تعریف تازه اى كه در فضاى جدید بین المللى از آن مى شود, لازم است نیرویى بزرگ تر كه نقشى بیش از ناظر بازى مى كنند به وجود آید.
توصیه پنجم, به سوى ایفاى نقش رهبرى موثرتر(18)
از این نظرگاه موسسات و عناصر اصلى سازمان ملل باید به سوى یافتن مهارت ها و جایگاه تازه اى متمایل شوند كه بتوانند در برخورد با مسأل جهانى متلاطم امروزى نقش واقعى خود را ایفا كنند. این امر در مورد تمامى پرسنل اعم از بوروكرات ها, كارشناسان و روساى تشكیلات سازمان ملل صادق است; اما بیش از همه در مورد دبیر كل صدق مى كند. از نظر روزنو, هم انتخاب دبیركل, هم حیطه اختیارات و هم گرایش دبیر كل, مى باید با توجه به شناخت اصول جدید جامعه جهانى و منطبق با آن باشد. انتخاب دبیر كل كه تا كنون بر پایه معیارهاى سنتى انجام مى گرفت, باید جاى خود را به معیارهاى جدید بدهد, یعنى شخصیت سیاسى اى انتخاب شود كه داراى تجربیات موفقیتآمیز بوده و مشروعیتش بر پایه معیارهاى جدید باشد. همچنین اوضاع جهانى چند مركزى و متكثر كنونى, دارا بودن اختیارات بیشتر براى دبیر كل را مى طلبد; اختیاراتى كه به او امكان مداخله موثر را چه در مسألى كه پاى دولت ها در میان است و چه در موضوعاتى كه بازیگران غیردولتى پدید مىآورند بدهد; البته این در شرایطى است كه دبیر كل ذهنیت, تحلیل و شیوه برخورد را بر اساس مسأل دنیاى جدید هماهنگ كند; مثلا در گذشته در هنگامى كه آمریكا قصد مداخله در شمال عراق را داشت, خاویرپرزدكوئیار, دبیر كل وقت سازمان ملل, به دلیل حفظ و احترام به حق حاكمیت, در پى آن بود كه حتى المقدور از این امر جلوگیرى به عمل آورد و مسإله را از طریق مذاكره و دیپلماسى حل و فصل كند, در حالى كه در جهان نو, ((اصل حاكمیت)) دچار انعطاف شده و همانند گذشته مطلق و غیر قابل خدشه نیست و دبیر كل براى آن كه بتواند نقشى موثرتر بازى كند باید به این امر آگاهى داشته و برنامه عمل خود را بر اساس آن تنظیم كند.
توصیه ششم, افزایش قدرت معنوى ارشادى(19)
سرانجام لازم است جایگاه ارشادى و توان ارأه طریق سازمان ملل از موضع هدایتگر اصلى, افزایش و گسترش یابد. این امر كه از طریق دبیر كل یا نمایندگان او و یا سفارت هایى كه سازمان ملل در پایتخت هاى جهان تإسیس مى كند قابل انجام است و مى تواند این سازمان را به مرجع ارشاد و اعمال نظر در بحران ها و اختلافات بین المللى بدل سازد.(20)
از دید روزنو, با از بین رفتن انحصار نقش دولت ها به عنوان بازیگران بین المللى, جهان از یك سیستم مركزى خارج و به یك سیستم چند مركزى تبدیل گردیده كه در آن صدها بازیگر مستقل و خود مختار جدید پدید آمده اند. در این جهان كه براساس افزایش آگاهى و مهارت هاى افراد و شهروندان بنا گردیده است. معیار مشروعیت و اقتدار, دیگر از ارزش هاى سنتى, قانونى و نهادى استخراج نمى شود, بلكه موفقیت و ارزیابى عملكردها سنگ بناى مشروعیت و اقتدار است و این چه در حوزه داخلى و چه در عرصه بین المللى مشهور است.
رشد تكنولوژى, مبادله فراوان افكار و اندیشه ها و گسترش ارتباطات و نتایج گسترده اى كه انقلاب انفورماتیك به وجود آورده, مبانى رفتار و روابط بین الملل را تغییر داده است. در این میان سازمان ملل متحد به علت از میان رفتن نقش محورى دولت ها و دگرگون شدن و انعطاف پذیرى اصل حاكمیت مى تواند نقش عمده تر و گسترده ترى را در جهان ایفا كند. سازمان ملل به علت آن كه دیگر به وسیله اصل حاكمیت محدود نمى شود و امكان برقرارى رابطه با صدها بازیگر جدید بین المللى را دارد, مى تواند جایگاه متفاوتى در جامعه جهانى بیابد و حتى به مبنا و ارأه دهنده ملاك هاى مشروعیت و اقتدار بدل گردد; البته تمامى این امور منوط به آن است كه تشكیلات, اهداف و برداشت هاى موجود از سازمان ملل متحول شده و با تغییرات جدید هماهنگ شود. همچنین نقش و شیوه انتخاب و عمل دبیركل و نحوه حضور نمایندگان سازمان ملل در نقاط مختلف جهان بر پایه اصول جدید جهان متلاطم یعنى چند مركزى بودن, اقتدار بر پایه موفقیت, احترام به افراد آگاه و ارأه خدمات به بازیگران جدید بنا مى گردد.
پى نوشت ها
* . استاد یار دانشكده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران. James N.Rosenau, The united Nations in a TurbulentWorld (London: LyNNE RIENNER, 1992) P.10. .1 Ibid, P.7- 8 .2 Ibid, P.9. .3 Ibid, P.22-24. .4 Ibid, P.24-26. .5 Ibid, P.26-27. .6 Ibid, P.27-28. .7 Ibid, P.29-39. .8 Ibid, P.32-33. .9 Ibid, P.34-35. .10 Ibid, P.11-22. .11 Ibid, P.36-39. .12 Ibid, P.40-58. .13 Ibid, P.61-64. .14 Ibid, P.65-67. .15 Ibid, P.67-69. .16 Ibid, P.69-70. .17 Ibid, P.70-75. .18 Ibid, P.74-76. .19 Ibid, P.89-92. .20
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,
|
روسیه - آمریکا در یک قدمی جنگ سرد
مسکو قدرت خود را به رخ می کشد
روسیه - آمریکا در یک قدمی جنگ سرد
دکتر سعید خالوزاده، کارشناس مسائل اروپا در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به این سوال می پردازد که آیا اختلافات روسیه و آمریکا در مسائلی مثل سوریه، ایران و سامانه نوید جنگ سردی دیگر را می دهد؟ و معتقد است که با توجه به روحیات پوتین رویکرد روسیه نسبت به آمریکا سخت تر و تهاجمی تر شده است.
دیپلماسی ایرانی : آیا مناسبات روسیه و امریکا بار دیگر به دوران جنگ سرد باز می گردد؟ این سئوالی است که امروزه بسیاری از تحلیلگران دنیا از خود می پرسند. تنش های ایجاد شده در خصوص تحولات اخیر منطقه (اوضاع سوریه و وضعیت بشار اسد، پرونده هسته ایران ...) و همچنین اختلافات ناشی از سامانه موشکی آمریکا در طی چند سال گذشته به یکی از مسائل چالش بر انگیز در روابط بین روسیه و امریکا از یک طرف و روسیه و پیمان ناتو از طرف دیگر تبدیل شده است. مسکو استقرار سامانه موشکی آمریکا در قاره اروپا به ویژه در مناطق همجوار مرزهای خود را تهدید جدی برای امنیت خود می داند و در این رابطه بوضوح به امریکا و ناتو هشدار داده است. ارزیابی روند وقایع نشان می دهد که موضع روسیه نسبت به اصرار امریکا برای استقرار این سامانه بطور مدام سخت تر و تهاجمی تر شده و حتی در آخرین مواضع، موضوع حمله تهاجمی و انهدام این سامانه موشکی را علنا خاطرنشان ساخته است. روسیه مایل است تا امریکا با ارائه تضمین های فوری و قانونی تصریح کند که سامانه دفاع موشکی در اروپا مراکز هسته ای روسیه را مورد هدف قرار نخواهد داد و از طرف دیگر، بر تنظیم موافقتنامه ای که طرفین را ملزم به انجام تعهد خود کند، اصرار دارد.
بنظر می رسد روحیات و دیدگاه های پوتین یکی از دلایل افزایش تنش در مناسبات روسیه با امریکا و ناتو است. از زمان انتخاب مجدد پوتین به ریاست جمهوری روسیه ما شاهد افزایش تنش در روابط طرفین هستیم. از نظر روسیه، برنامه استقرار پایگاه موشکی در رومانی تا سال 2015، صرف نظر از سیر تحولات چالش های موشکی، حلقه دیگری از زنجیره تاسیسات پدافند موشکی جهانی آمریکاست.
آمریکا هدف از استقرار سامانه موشکی در اروپا را مقابله با تهدید توان موشکی کشورهایی همچون ایران و کره شمالی اعلام کرده است؛ اما روسیه با مردود شمردن توجیهات آمریکا در این رابطه، خاطرنشان ساخته که ایران فاقد آن میزان توان موشکی است که بتواند منافع امریکا را مورد هدف قرار دهد و در واقع هدف اصلی روسیه است. این در حالی است که اخیرا در تاریخ 16/2/1391 آندرس فوگ راسموسن دبیر کل ناتو گفت: سامانه موشکی ناتو در اروپا تهدیدی برای امنیت روسیه بشمار نمیرود و از روسیه دعوت می کنیم تا در این پروژه شرکت کند. وی در یک کنفرانس مطبوعاتیتاکید کرد سامانه دفاع موشکی ما به لحاظ فنی علیه روسیه طراحی نشده و به لحاظ سیاسی هم ما هیچ برنامه ای برای حمله به روسیه نداریم و از نظر ما بهترین روش برای روس ها این است تا ضمن مشارکت در این طرح ببینند که سیستم ماعلیه آنها طراحی نشده و ما بطور فعال با آن ها همکاری خواهیم کرد. از سوی دیگر آناتولی سردیکف وزیر دفاع روسیه طی سخنانی عنوان نمود گفتگوهای روسیه با امریکا و ناتو درباره این سامانه به بن بست رسیده است. معاون نخست وزیر روسیه نیز چندی بعد در مصاحبه ای اعلام کرد این کشور تنها درصورتی حاضراست به طرح مشترک آمریکا و ناتو در زمینه ایجاد سامانه دفاع ضد موشکی در اروپا بپیوندد، که کشورش شریکی با حقوق برابر در این طرح محسوب شده و در خصوص ایجاد همه پایگاه های پرتاب موشک در سراسر خاک اروپا با آن توافق شود.
روسیه ضمن مخالفت با استقرار سپر موشکی ناتو در اروپا از توانایی کشورش برای خنثی کردن و رهگیری موشک هایی خبر داد که اتحادیه اروپا را مورد هدف قرار داده اند. روس ها همچنین اقدام به برگزاری کنفرانسی بین المللی دو روزه تحت عنوان بررسی امنیت موشکی قاره اروپا در اوایل ماه مه 2012 در مسکو نمودند که در این کنفرانس حدود 50 کشور جهان بخصوص کارشناسان ارشد نظامی روسیه و ناتو شرکت داشتند. هدف روسیه از این اقدام نشان دادن جدیت خود در برخورد با موضوعی است که امنیت آنرا مورد توجه دارد. در جریان این کنفرانس، معاون نخست وزیر روسیه بوضوح تاکید کرد روسیه اجازه استقرار سامانه موشکی سازمان ناتو را در اروپا نمی دهد زیرا این سامانه توازن استراتژیک در منطقه و امنیت مرزهای روسیه را به هم می زند. دیدگاه روسیه برای همکاری با امریکا و ناتو در این رابطه بسیار متفاوت با دیدگاه غربی هاست. روسیه اصل همکاری با امریکا و ناتو را رد نمی کند ولی چارچوب و نوع همکاری از نگاه مسکو کاملا با نگاه غربی تفاوت دارد. روسیه مایل است در چارچوب همکاری های طرفین، برخی از ایستگاه های ردیابی موشکی روسیه از جمله ایستگاه ردیابی موشکی Don-2NP در منطقه سوفرینو در همکاری با ناتو نیز مورد بهره برداری قرار گیرد. امری که با مخالفت امریکا و ناتو طی ماه های اخیر مواجه شده و تاکید کرده اند که در پی استقرار این سامانه پدافند موشکی بدون همکاری روسیه هستند.
موضع روسیه روز بروز حالت سخت تر و آشکارتری گرفته است. در این رابطه، نیکلای ماکاروف رییس ستاد کل نیروهای مسلح روسیه در تاریخ 18/2/1391 اعلام کرد روسیه حمله نظامی به سامانه موشکی آمریکا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در اروپا را می تواند مورد توجه قرار دهد. وی حتی اظهار داشت اگر آمریکا و پیمان ناتو با حراست از امنیت خود، امنیت همسایگان و دیگران را تهدید کرده و به آن توجه نکنند ما هیچ راه دیگری نخواهیم داشت جز این که تصمیم مناسب و اقدامات متقابل در مورد آن ها اتخاذ کنیم و اقدامات متقابل مورد نظر ما نه تنها استقرار موشک های اسکندر در منطقه کالنینگراد است، بلکه شامل نابودی قسمت هایی از پدافند سپر دفاع موشکی غرب نیز خواهد شد.
اگرچه بحث ضمانت های حقوقی تاکنون خیلی در گفتگوهای طرفین مطرح نبوده و حتی امریکا تا سال گذشته از دادن ضمانت های حقوقی الزام آور به روسیه امتناع می کرد ولی پیشنهادی از سوی امریکا در عین حال می تواند فضای جدیدی را در رابطه با این موضوع بوجود آورد و از تنش در روابط روسیه با غرب بکاهد. ارزیابی روند چند ساله وقایع نشان می دهد که امریکا تاکنون نتوانسته نگرانی های روسیه را بر طرف کند و از نظر روسیه پیشنهادات ناتو و امریکا به میزان کافی اعتماد برانگیز نیست. با توجه به حساسیت های شدید ایجاد شده در این رابطه و گستره روز افزون آن، امریکا برای جلب توجه روسیه پیشنهاد نموده تا یکسری تضمین های حقوقی در باره ماهیت سامانه موشکی خود در قاره اروپا به روسیه بدهد. این پیشنهاد مورد استقبال روسیه واقع شده و اخیرا وزیر دفاع روسیه عنوان داشته اگر آن ها چنین تضمین هایی را بدهند ما به دیده دیگری به مساله نگاه می کنیم. روسیه خواستار طرح موضوع در کنگره امریکا و تصویب موضوع ضمانت حقوقی از سوی کنگره است. دولت امریکا به طرف روس اعلام کرد تایید چنین سندی در کنگره این کشور چند ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری، غیرواقعی است. در واقع اوباما شدیدا نگران است که طرح این موضوع در کنگره، با حضور اکثریت جمهوریخواهان، او را در شرایط متزلزلی در کشاکش سنگین با جمهوری خواهان که معتقدند دولت وی از قاطعیت لازم در برابر روسیه برخوردار نیست، بکشاند.
ارزیابی وقایع نشان می دهد که روسیه مایل نیست در این قضیه کوتاه بیاید و این امر می تواند فضای جدیدی از جنگ سرد را مجددا در روابط روسیه با امریکا بوجود آورد. موضعگیری های شدید مقامات روسی و ادبیات بکار رفته از سوی مقامات روسیه در این رابطه بیانگر بالا گرفتن تنش دوباره در روابط روسیه با امریکا از یکطرف و با پیمان ناتو از طرف دیگر است. بنظر می رسد با قدرت گیری روسیه طی چند سال اخیر و فائق آمدن بر مشکلات سیاسی اقتصادی دهه گذشته، روس ها دیگر حاضر نیستند در برابر امریکا و غرب کوتاه بیایند و حتی می توان عنوان کرد هر چه روسیه از توانایی و اقتدار بیشتری در صحنه داخلی و خارجی برخوردار شود به همان نسبت از موضع سخت تر و انعطاف ناپذیرتری در برابر امریکا برخوردار خواهد شد و این امر ممکن است به یک جنگ سرد دوباره در روابط روسیه با امریکا منجر شود. مگر اینکه امریکا کمی از موضع خود عقب نشینی کند و با دادن تضمین های عینی و ملموس و حقوقی نگرانی های امنیتی روسیه را برطرف نماید. انتخاب مجدد پوتین بریاست جمهوری موقعیت کرملین در برابر امریکا را تقویت کرده و پوتین با ارزیابی شرایط جدید روسیه از یکطرف و مشکلات متعدد امریکا در صحنه داخلی و خارجی، از جمله کسری بودجه عظیم، بدهی های گسترده خارجی، مشکلات اقتصادی و مالی، انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر و موقعیت تضعیف شده اوباما در برابر جمهوریخواهان و کنگره، شرایط جدیدی را در برابر مسکو می گشاید که می تواند برای پوتین نویدبخش باشد. روسیه امروز حاضر نیست در برابر امریکا کوتاه بیاید و سامانه موشکی امریکا در اروپای شرقی و ترکیه بهانه خوبی برای روس ها فراهم کرده تا اقتدار خود را در برابر غرب و امریکایی ها نشان دهند. اقتداری که می تواند بازی قدرت در روابط مسکو - واشنگتن را وارد دوره جدید نماید که چشم انداز آن چندان روشن نیست.
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:,
|
غرب کدام نسخه را برای سوریه تجویز میکند؟
غرب کدام نسخه را برای سوریه تجویز میکند؟
الگوبرداری از یمن یا تکرار تجربه لیبی
گفتگوی دیپلماسی ایرانی با دکتر داوود آقایی، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خاورمیانه در خصوص رویکرد غرب و شرق به ماجرای سوریه
دیپلماسی ایرانی: بحران در سوریه از آنچه که دولتمردان غربی گمان می کردند طولانی تر شد و البته پیش بینی شرقی ها برای سطحی بودن ناآرامی ها و زودگذر بودن آن نیز چندان صحیح نبود. بحرانی که اکنون چند زاویه پیدا کرده و هر ضلع آن نیز چند کشور منطقه ای را به خود مشغول کرده است. از یک سو کشتارهای الحوله و تصاویر دلخراش سلاخی زنان و کودکان که دو طرف یکدیگر را متهم به ارتکاب آن کردند، از سوی دیگر سخنرانی بشار اسد رئیس جمهوری سوریه در پارلمان جدید که به کشورهای منطقه با زبان بی زبانی در خصوص شیوع این ناآرامی به دیگر مناطق هشدار داد و همزمان تردیدهای روسیه برای ادامه اصرار بر بقای دولت کنونی در دمشق . در این میان دبیرکل سابق سازمان ملل کوفی عنان از به نتیجه رسیدن طرح پیشین خود در این کشور ناامید شده و طرحی نو در برانداخته است. طرحی که تشکیل گروه های تماس متشکل از ایران و سوریه شالوده اصلی آن را تشکیل می دهد. دکتر داوود آقایی، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خاورمیانه، در گفتگو با دیپلماسی ایرانی به اما و اگرهای غرب در خصوص سوریه اشاره کرده و ملاحظه هایی که تجویز نسخه های مشابه تاریخی برای دمشق را سخت می سازد.
طرح کوفی عنان برای حل بحران سوریه در چه مرحله ای است و آیا با وجود تحولات نه چندان مثبت در سوریه در روزهای اخیر می توان همچنان به این طرح امیدوار بود؟
به دنبال اجرایی شدن طرح شش مادهای کوفی عنان از همان ابتدا علائم و شواهد گواه آن بود که این طرح به خوبی انجام نخواهد شد و همانطور که پیشبینی میشد درگیریها شدت پیدا کرد،.هم گروههای اپوزسیون و مخالف دولت سوریه، دولت این کشور را متهم به نقض عهد و پیمانشکنی میکردند و هم دولت سوریه گروههای اپوزسیون را متهم میکرد که این طرح را رعایت نکردند و دولت ناگزیر به عکسالعمل در مقابل مخالفان بوده است.
در طی کشتار جدید در دو نوبت که بیش از180 نفر غیرنظامی کشته شدند، فشارها بر دولت بشار اسد تشدید شده که همین امر بهانهای در دست دست اندر کارانی که ناظر بر فعالیتها در سوریه هستند،شده است . بنابراین در همین راستا بود که باردیگر مطرح شد کوفی عنان طرحی را در دستور کار برای ارائه به شورای امنیت دارد مبنی بر اینکه همانند یمن بشار اسد در یک مرحله گذار صحنه قدرت را ترک کرده و جانشین وی برای دورهای کوتاه اداره امور را برعهده بگیرد تا انتخابات برگزار شود و در نهایت جامعه سوریه در مسیر انتقال قدرت قرار گیرد.
رسانه های خبری از تدوین طرحی جدید توسط دبیرکل سابق سازمان ملل برای برون برد سوریه از بحران سخن می گویند.طرح جدید چه مفادی را دربرمی گیرد؟
کوفی عنان طرح جدید را مبنی بر تشکیل کمیته ناظر بر فعالیتها و اقداماتی که در سوریه انجام میشود، مطرح کرده است. ازجمله اعضای پیشنهادی این کمیته از سوی کوفی عنان جمهوری اسلامی ایران، ترکیه ،عربستان و قطر خواهند بود که البته عضویت پیشنهادی ایران در این کمیته از سوی محافل غربی به شدت مورد مخالفت قرار گرفته است و مخالفان عضویت ایران تاکید داشتند به دلیل آنکه ایران از یک سو طرفدار شدید دولت سوریه است و نمیتواند در این کمیته به عنوان یک ناظر بیطرف شرکت داشته باشد. اما در عین حال باید این نکته را نیز متذکر شد که اگر قرار بر این است که ایران در این کمیته نباشد، چرا ترکیه که مدام از طرح براندازی در سوریه و مداخله نظامی در این کشور سخن میگوید و یا عربستان و قطر که از گروههای اپوزسیون داخل سوریه حمایت میکنند، باید در کمیته باشند.
آنچه مسلم است این است که کشتار اخیر درسوریه ناظرین و دستاندرکاران بینالمللی را ترغیب کرده تا سریعتر برنامههای خود را اعلام کرده و سریعتر از کشتار بیشتر جلوگیری کنند. وضعیت حاکم بر سوریه وضعیت پیچیده و مبهمی است که آینده نامعلومی را پیشروی جامعه جهانی، دولت و مردم سوریه گشوده است. البته این مساله را نیز نباید فراموش کرد که در اجلاس سران شانگهای در پکن در بیانیه پایانی به صراحت تاکید شده بود که به هیچ عنوان اعضای شانگهای علاقه به مداخله نظامی در سوریه و ایران ندارند. بنابراین چنین رویکردی میتواند برای طرحهایی که بلوک غرب قرار است در مورد سوریه اعمال و اجرا کند، عامل بازدارندهای باشد.
با توجه به توضیحات شما، به نظر میرسد تا اندازهای رویکرد جامعه جهانی و نهادهای بینالمللی هم نسبت به بحران سوریه در حال تغییر است، در چنین مرحلهای عوامل اصلی و مهم در تصمیمگیری جامعه جهانی نسبت به بحران سوریه را در چه میدانید؟
بی تردید هر اندازه که در سوریه وضعیت متشنجتر باشد و کشتار ادامه پیدا کند، در رویکردها و تصمیمگیریهای دستاندر کاران و یا نهادهای بینالمللی می تواند اثرگذار باشد. البته وضعیت سوریه وضعیت کاملا پیچیدهای شده است که به عنوان مثال در دو کشتار اخیر انگشت اتهام به سوی هر دو طرف درگیر نشانه رفته و هیچ علائمی که کدام طرف عامل اصلی این قتل و کشتارهاست، مشخص نشده است. مگرآنکه کمیته تحقیق منصفی تعیین شود و علل و ریشههای این بحران را بررسی کرده و متهمین اصلی را معرفی کند. اما صرف آنکه افرادی در میدان درگیری به هر دلیلی به قتل برسند و از سوی هر طرفی که باشند،عمل ناپسندی است، اما اینکه انگشت اتهام را بدون بررسی به هر کدام از طرفین نشانه روند، نه تنها مشکل را حل نکرده بلکه آن را پیچیدهتر هم خواهد کرد.
در مورد مساله سوریه، این کشتارها تا اندازه زیادی مشکوک به نظر میرسد، به ویژه قتل 108 نفری که در آستانه سفر کوفی عنان به سوریه اتفاق افتاد، میتواند برای بدجلوه دادن صحنه در سوریه باشدکه همین امر شکبرانگیز است. به نظر میرسد که شاید اپوزسیون دست به چنین اقدامی زده، چراکه طبیعی است که دولت سوریه قصد داشت تا زمینه مناسبی برای ورود کوفی عنان به سوریه فراهم باشد. بنابراین باید انصاف به خرج داده شود و نهادهای بینالمللی ریشه این بحران را منصفانه بررسی کنند و اگر طرحهایی هم قرار است ارائه شود، طرحهایی کارساز و همه جانبه باشد.
آنچه مسلم است، این است که پس از ناکام ماندن طرح اجرای کوفی عنان گروههای درگیر به ویژه گروههای طرفداران مخالفین و اپوزسیون بشاراسد، اعلام کردند روندی که تا کنون اعمال شده قابل دوام و قبول نیست و برای سرنگونی دولت بشار اسد باید طرحهای عاجل و سریع دیگری را به کار گرفت. سعی آنها بر این است که در طرحهای سازمان ملل متحد بگونهای نشان دهند آنچه که در سوریه میگذرد ناشی از نا امنی محض است و شورای امنیت وظیفه دارد تا در قبال این حوادث موضعگیری کند و مانع از کشتار بیشتر مردم شود. ممکن است چنین روندی به این سمت پیش رود که در شورای امنیت قطعنامهای تصویب شود و اقداماتی که میتواند به هر نحوی بازدارنده باشد با توجه به شرایط (اگر تمامی اعضای شورای امنیت موافقت کردند، چراکه دولت روسیه و چین به شدت مخالفت هر نوع قطعنامهای مبنی بر اعمال زور علیه سوریه هستند) و همه جوانب موضوع عملی شود که نه تنها موجبات کشتار وسیعتر در منطقه را فراهم نکند، بلکه از نا امنیها و عوامل تهدیدآفرین جلوگیری به عمل آورد. چراکه بحث سوریه مساله سادهای نیست، این کشور همانند لیبی نیست که با تصویب یک قطعنامه و اعزام نیروهای ناتو پس از چند ماه مشکل حل شود؛ سوریه به لحاظ موقعیت ژئواستراتژیکی که دارد، همسایه لبنان و اسرائیل بودن،حمایتهایی که دولت ایران از آن میکند و فشارهایی که از سوی برخی کشورهای منطقهای همانند عربستان و قطر و ترکیه بر سوریه وارد میشود، تمامی این مسائل میتواند زمینههای نا امنی در منطقه اگر با درایت و به درستی تصمیمگیری نشود را فراهم کند.
به مخالفت روسیه در اجرای عملیات نظامی در سوریه هم اشاره کردید، آیا مواضع روسیه نیز تا اندازهای در قبال بحران سوریه تغییر کرده است؟
استنباط من این است با توجه به موضعگیریهایی که این روزها در بین مقامات روسیه بروز پیدا میکند، نشانهای از نوعی سردرگمی وجود دارد. بدین معنا که احساس میشود مقامات روسیه نیز موضع یکسانی درقبال سوریه ندارند. به عنوان مثال چند روز پیش مطرح شد که معاون وزراتخارجه روسیه به صراحت اعلام کرد که ما خواهان جابجایی قدرت در سوریه هستیم و هیچ گاه اصرار نداشتیم که بشاراسد در هر شرایطی باید بر اریکه قدرت باقی بماند. این سخنان در حالی انجام شد که چند روز بعد کاملا تکذیب شد.
سفیر روسیه در سازمان ملل به شدت با طرحهای مداخلهجویانه غرب در سوریه مخالفت کرده است و از همه مهمتر اینکه علیرغم رویکردهایی که مطرح بود در نگاه روسیه نسبت به سوریه تغییر ایجاد شده، بیانیه پایانی شانگهای که یکی از امضاکنندگان آن ولادیمر پوتین، رئیس جمهور روسیه بود، اعلام شد که روسیه همچنان در موضع خود استوار است و مخالف هرگونه مداخله و برخورد نظامی در سوریه است.
این مسائل نشان میدهد که حداقل در آخرین موضعگیری و گامی که از سوی روسیه برداشته شده، احساس هیچگونه تغییری در مواضع این کشور در قبال سوریه نمیشود. هرچند تفسیرها معید آن است که تغییراتی در دیدگاههای مقامات روسیه حاصل شده است.
دیپلماسی ایرانی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,
|
ناتو در شیکاگو ، اصلاح اشتباهات - ترمیم حیثیت
ناتو در شیکاگو ، اصلاح اشتباهات - ترمیم حیثیت
نشست سران ناتو در شیکاگو با موضوع ویژه افغانستان در تاریخ 31 اردیبهشت 1391 برگزار شد.این نشست برای افغانستان که به دنبال دریافت کمک های مالی بود و برای اعضای ناتو که نوعی رها شدن از گرداب افغانستان را دنبال می کنند،حائز اهمیت بود.
نشست سران ناتو در شیکاگو با موضوع ویژه افغانستان در تاریخ 31 اردیبهشت 1391 برگزار شد.این نشست برای افغانستان که به دنبال دریافت کمک های مالی بود و برای اعضای ناتو که نوعی رها شدن از گرداب افغانستان را دنبال می کنند،حائز اهمیت بود
.به همین دلیل در آستانه برگزاری نشست شیکاگو ، سازمان ملل متحد نیز از کشورها و سازمان های شرکت کننده در این نشست، خواست تا حمایت دراز مدت خود را از افغانستان اعلام کنند. در عین حال این نشست با چالش هائی از جمله عدم یکپارچگی مواضع و دیدگاه های کشورهای شرکت کننده در مورد زمان خروج نیروها از افغانستان بود. به معنای دیگر اجماع همگانی که در سال 2001 و در نشست بن نسبت به حضور در افغانستان وجود داشت، به دلایل متعدد بسیار کمرنگ شده بود. بطور مشخص یکی از کشورهای مهم و از اعضای تعیین کننده ناتو یعنی کشور فرانسه ، بنابه دلایل مختلف از جمله توجه به افکارعمومی، خواهان خروج هرچه سریعتر نیروهای خوداز افغانستان بود. در ارزیابی دستاوردهای نشست ناتو بطور اجمال می توان گفت:
- واقعیت های موجود جهانی از جمله نارضایتی جدی مردم اروپا و آمریکا از ادامه حضور نظامی ناتو در افغانستان،بحران اقتصادی اروپا و تداوم ناکامی های ناتو در تحقق اهداف امنیتی ،موجب شد تا ناتو در شیکاگو به دنبال اصلاح اشتباهات و ترمیم حیثیت خود باشد.
- اتخاذ تصمیماتی نظیر خروج کامل نیروهای نظامی تا سال 2014 و عدم انجام اقدام نظامی بعد از این تاریخ در افغانستان و همچنین تائید رویکرد دولت هائی که قصد خروج سریعتر از افغانستان را دارند،نشان داد که حضور کور ناتو در عراق و افغانستان برای این پیمان فاقد دستاورد مثبت بوده و این سازمان به سوی پذیرش واقعیات است.
- در عین حال آمریکا در اجرای رویکرد سنتی خود تمایل داشت اعضای ناتو را ملزم به ادامه دنباله روی از سیاست های خود برای تامین منافع امنیتی و نظامی واشنگتن در جهان نماید و طبیعتا اگر اعضای ناتو مانند گذشته به عنوان بازوی نظامی آمریکا فعالیت نمایند،نمی توانند پاسخگوی مطالبات مردم کشورهای خود باشند و بحران های اجتماعی و اقتصادی فعلی در اروپا و آمریکا ادامه خواهد یافت.
- با توجه به سیاست های فرامنطقه ای آمریکا و رویکرد این کشور برای تداوم حضور خود در افغانستان نمی توان به نیت آمریکا برای خروج از افغانستان بعد از سال 2014 خوشبین بود و در واقع امضای پیمان استراتژیک این کشور با افغانستان و تلاش برای حفظ پایگاه های نظامی در افغانستان،مانع جدی برای استقرار صلح و ثبات در این کشور است.
- در وضعیتی که اعضای ناتو در جهت حل مشکلات اقتصادی، به دنبال کاهش بودجه نظامی هستند، آمریکا هنوز متقاعد به رها کردن رقابت های نظامی در جهان و بخصوص آسیا نشده و بنظر می رسد این سیاست شکاف میان واشنگتن و بقیه اعضای ناتو را عمیق تر نماید.
- واقعیت این است که بدون در نظر گرفتن نقش کشورهای منطقه در برقراری ثبات و توسعه در افغانستان نمی توان آینده امنیتی روشنی را برای افغانستان متصور بود و بنظر می رسد رویکرد مبتنی بر ادامه دوستی و تعامل با کشورهای منطقه، بخصوص همسایگان می تواند موجب حل تدریجی مشکلات امنیتی افغانستان باشد .
موسسه چشم انداز توسعه وامنیت
محسن پاک آیین
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,
|
روسیه حاضر، ایران غایب !
فهرست مدعوین اجلاس دوستان سوریه مشخص شد
روسیه حاضر، ایران غایب !
این تنها آمریکا نیست که با مشارکت ایران در راه حل سوریه مخالفت می کند. فرانسه و انگلیس نیز ادعا می کنند مشارکت ایران در گذار سوریه ، به غیر عملی شدن هرگونه راهکار می انجامد. این در حالی است که قرار است فرانسه در تاریخ 6 جولای میزبان نشستی با حضور کشور های حامی کناره گیری اسد باشد، اما به صراحت اعلام کرده ایران در این نشست حضور نخواهد داشت.
دیپلماسی ایرانی: کوفی عنان، نماینده اتحادیه عرب در سازمان ملل روز پنجشنبه اعلام کرد در صدد گرد هم آوردن قدرت های جهانی و منطقه ای برای اعمال فشار بر رهبر سوریه است و امیدوار است که ایران نیز بخشی از این راهکار باشد. رویکردی که مخالفت آنی ایالات متحده را به همراه داشت و انگلیس و فرانسه نیز با آن همراهی کردند.
عنان که پیش تر سمت دبیر کل سازمان ملل را بر عهده داشته برای احیای طرح صلح 6 ماده ای خود که بشار اسد، رئیس جمهور سوریه آن را نپذیرفته، تحت فشار قرار دارد و از سوی دیگر تا کنون بارها به نقش تهران در حل بحران سوریه اشاره کرده است. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که با توجه به نفوذ ایران در سوریه ، حل بحران در این کشور به کمک تهران نیاز دارد اما آمریکا و متحدان اروپایی اش با این دیدگاه مخالفت می کنند.
ایالات متحده مدت کوتاهی پس از اظهارات عنان مدعی شد ایران به عمیق تر شدن بحران در سوریه کمک کرده و خود بخشی از مشکل است. سوزان رایس، نماینده آمریکا در سازمان ملل که چندین بار ایران را به پشتیبانی از اسد در سرکوب مخالفان متهم کرده نیز در واکنش به موضع عنان مدعی شد تردیدی وجود ندارد که ایران از دولت اسد در روند مقابله با معترضان حمایت می کند.
این در حالی است که سوریه نزدیک ترین متحد ایران در منطقه و جهان عرب به شمار می رود که در 3 دهه گذشته روابط بسیار نزدیکی با تهران برقرار کرده است. چشم انداز سقوط اسد برای جمهوری اسلامی موضوعی ناخوشایند است چرا که سوریه تحت کنترل بشار اسد، شریان ارتباطی ایران به گروه هایی نظیر حزب الله و حماس به شمار می رود. با این وجود ایران همواره ادعای غرب در خصوص کمک به اسد در سرکوب مخالفانش را تکذیب کرده است.
مخالفت فرانسه و انگلیس
اما این تنها آمریکا نیست که با مشارکت ایران در راه حل سوریه مخالفت می کند. فرانسه و انگلیس نیز ادعا می کنند مشارکت ایران در گذار سوریه ، به غیر عملی شدن هرگونه راهکار می انجامد. این در حالی است که قرار است فرانسه در تاریخ 6 جولای میزبان نشستی با حضور کشور های حامی کناره گیری اسد باشد، اما به صراحت اعلام کرده ایران در این نشست حضور نخواهد داشت.
لورن فابیس، وزیر امور خارجه فرانسه در گفت و گو با خبرنگاران اظهار داشت، پاریس میزبان نشست سوم دوستان سوریه به منظور حمایت از معترضان در این کشور و جلوگیری از گسترش بحران به کشور های همسایه است. در این نشست حدود 50 کشور شامل، ایالات متحده، انگلیس، ترکیه، عربستان سعودی و قطر شرکت خواهند داشت اما ایران که سوریه را نزدیک ترین متحد خود می داند در این نشست حضور نخواهد داشت. گفتنی است دو دور قبلی نشست دوستان سوریه با توجه به بن بست های سیاسی و عدم تمایل به مداخله نظامی، دستاورد اندکی داشته است.
خبرگزاری رویترز به نقل از سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه خبر داد ایران برای شرکت در این نشست دعوت نمی شود چرا که تا کنون از اسد و رویکرد وی علیه معترضان حمایت کرده است و به همین دلیل مشارکت دادن جمهوری اسلامی در روند حل بحران سوریه امکانپذیر نیست.
3حمایت روسیه از حضور ایران
بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که حمایت ایران و روسیه از بشار اسد، نقش غیر قابل انکاری در بقای وی داشته است. روسیه نیز مانند ایران منافع متعددی در سوریه دارد و به همین دلیل از رای وتوی خود علیه قطعنامه شورای امنیت علیه این کشور استفاده کرده است. اما در حالی که ایران برای نشست پاریس دعوت نشده، روسیه از مدعوین نشست دوستان سوریه است.
مسکو که نشست های پیشین دوستان سوریه را غیر سازنده ارزیابی می کند تاکید دارد که ایران باید در این نشست حاضر باشد.
این در حالی است که هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا در خصوص پیشنهاد روسیه در خصوص دعوت از ایران برای شرکت در نشست دوستان سوریه در پاریس ابراز تردید کرده است. بنا بر ادعای کلینتون، دعوت از کشوری که به اسد در سرکوب مخالفانش کمک می کند، قابل تصور نیست.
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |جمعه 19 خرداد 1391برچسب:,
|
ظهور رسانههای جهانی
ظهور رسانههای جهانی
رسانههای جهانی یک نمونه توسعهای اخیر و جزیی از کاپیتالیسم جهانی و عنصری برای تعریف آن هستند. این رسانهها از یک طرف نقش محوری در اقتصاد بازی میکنند و بستری برای تبلیغات بازرگانی و گسترش همکاریهای مشترک هستند و از طرف دیگر اخبار و سرگرمیهای این رسانهها، یک محیط اطلاعاتی و ایدئولوژیکی خلق میکنند که به تقویت بنیانهای سیاسی، اقتصادی و اخلاقی بازاریابی برای داشتن یک نظام اجتماعی سودمحور کمک میکنند.
1- ریشههای رسانههای خارجی
رسانههای جهانی به شکلی غیرمداوم در قرن 19 میلادی توسعه یافتند و این زمانی بود که بیشتر جهان تحت استعمار اروپا و در اواخر قرن 19، بخشی از آن تحت استعمار آمریکا قرار داشت. آنها به مطبوعات خود اجازه انتشار در سرزمینهای تحت استعمار و شکلدهی به سیستم رسانهای آنها را دادند، درحالیکه در ابتدا این مطبوعات فقط برای مخاطبان داخلی طراحی شده بودند. نتیجه این وضع، رشد سیستمهای ارتباطی و استفاده از آنها در زمینههای اقتصادی شد. مثل تلگراف که برای نخستین بار باعث شد پیام سریعتر از انسان حرکت کند و تجارت جهانی نیز به واسطه آن رشد کرد. نخستین شکل رسانههای جهانی، خبرگزاریهای بین المللی کابلی بودند: مانند هاواس فرانسه، ولف آلمان و رویترز انگلیس. اینها خبرگزاریهایی اقتصاد محور بودند. خبر را تولید میکردند و به روزنامهها میفروختند. این سه خبرگزاری در دهه 1850 میلادی یکهتاز بودند و جهان را بین خود تقسیم کرده و از ابتدا مطابق با اهداف کشورهای ثروتمند خبر تهیه میکردند که درآمد بالایی داشته باشند. تغییر حیاتی کاپیتالیسم که زمینه را برای رشد وظهور رسانههای جهانی هموار کرد، نیاز به همکاری در بعد فراملی بود (TNC: Transnational Corporation ). این همکاری فراملی به معنای فراهم کردن تسهیلات و برنامهریزی جهت انجام عملیات و سرمایهگذاری در بیش از یک کشور است که شکل نوین آن پس از انقلاب صنعتی در انتهای قرن 19 آغاز شد. از دهه 1870 و 1880 شرکتهای آمریکایی به فکر بازار جهانی برای فروش محصولات خود افتادند. تا پیش از 1914 انگلستان و کشورهای استعمارگر اروپایی نیز بازارهایی برای خود دستوپا کردند. در این راستا آنچه به جهانی شدن دامن میزد، رشد TNC در طول قرن 20 و از بین رفتن استقلال تجاری و توزیع تسهیلات به شکلی وسیع در سطح جهانی بود.
2- پخش فیلم و برنامههای رادیویی
فیلم و رادیو دو صنعت توسعهای هستند که در نیمه قرن 20 ظهور و بروز یافتند. صنعت فیلم با رشد همکاریهای فراملی به سرعت توسعه یافت و به نخستین صنعت رسانهای تبدیل شد که به بازار جهانی رونق میبخشید. تولید کنندگان این فیلمها که تعداد معدودی بودند، عمدتا آمریکایی بوده و در هالیوود کار میکردند و با والاستریت (مرکز بانکها و سرمایهداران نیویورک) در ارتباط بودند. در حوالی سال 1914، 85 درصد از مردم جهان فیلمهای آمریکایی تماشا میکردند و در سال 1925، 90 درصد از درآمد فیلمها در آمریکا، انگلیس،کانادا، استرالیا، نیوزلند، آرژانتین و 70 درصد درآمد در کشورهای فرانسه، برزیل و اسکاندیناوی مربوط به فیلمهای آمریکایی بود. پخش رادیویی هم در سال 1920 با تأسیس ایستگاههای موج متوسط در سطحی بین المللی آغاز گشت و برای اجتناب از دخالت های دیگران روی فرکانس معینی قرار گرفت. اما پس از اندکی این سوال که چگونه تعداد محدود این رادیوها را افزایش دهند، به یک کشمکش سیاسی در سطح آمریکا و اروپا تبدیل شد. در آن زمان موفقترین سیستم پخش رادیویی، بیبیسی بود. زیرا تبلیغات تجاری را حذف کرد و درآمدش را از راه کمک سالانه شنوندگانش تأمین کرد. ولی در سیستم آمریکایی، به رادیو به مثابه یک رسانه تجارتی وتبلیغاتی نگریسته میشد. NBC و CBS سرآمد این کار بودند. البته این دو که به دنبال توسعه حوزه تبلیغات تجاری بودند با مقاومت برخی سیستمهای رسانهای مردمی یا همان Public Services در کشورهای دیگر مواجه شدند. البته این نکته که در سال 1945 دو سوم گیرندههای رادیویی در کشورهای ثروتمند آمریکا و انگلیس بودند،خود به اهداف تجاری از رادیو کمک میکرد. پخش رادیویی با توسعه امواج کوتاه 3هزار تا 30هزار کیلوهرتز، در اواخر دهه 1920 جهانی شد. موج کوتاه مخصوص پوشش محلی و حتی ملی است ولی نمیتواند مانند موج متوسط سطح بینالمللی را پوشش دهد. اما بیشتر رادیوهایی که از موج کوتاه استفاده میکنند، ترجیح می دهند در کشور خود مؤثر باشند. مانند BBCو CBS و NBC. با اینکه موج کوتاه به درد تبلیغات تجاری نمیخورد، ولی ابزاری قدرتمند برای سیاستهای بینالمللی و ایدئولوژیکی محسوب میشد، به ویژه در دهه 1930 و40. اتحاد شوروی، ایتالیا، آلمان، بیبیسی، و تا سال 1939، 26 کشور از موج کوتاه برای پخش برنامههای رادیویی به زبانهای بیگانه استفاده میکردند. مثلا بیبیسی در 46 زبان برنامه پخش میکرد و پس از پایان جنگ جهانی، 55 کشور به استفاده از این سیستم روی آوردند.
3- دوران پس از جنگ سرد: هژمونی آمریکا وسلطه همکاریهای فراملی (TNC)
پایان جنگ جهانی دوم، کلید شروع عصر پیشرفت سریع را زد. ایالات متحده، علیرغم شکست کاپیتالیسم، بسیار قدرتمندتر از زمان جنگ ظاهر شد. ایالات متحده از کنترل ونظارت بر سازمانهایی مانند: صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و ناتو توانست جنگ سرد را به نفع خود ادامه دهد وتوجه بینالمللی را در استقراض و سرمایهگذاری خارجی به خود جلب کند و در عرصههایی چون همکاریهای فراملی، اتومبیلسازی،شیمی، داروسازی، کامپیوتر، نفت، سیستمهای الکترونیکی و ... بسیار پیشرفت نماید تا در اواخر دهه 1990 بزرگترین سرمایهگذار بینالمللی باشد. آمریکا همچنین پس از جنگ از بحث جریان آزاد اطلاعات حمایت کرد که به عنوان اصول مورد احترام یونسکو شناخته شدند. تلاش آمریکا پس از جنگ جهانی برای ایجاد سیستمهای رسانهای جهانی، بر بازسازی رسانههای آلمان، ایتالیا و ژاپن متمرکز شد و آنها را به سوی سیستم تجاری آمریکایی سوق داد. اما مشکل آمریکا این بود که شوروی نیز الگوی کمونیستی را در آنجا رواج میداد و بسیاری از آنها تن به سیاستهای آمریکا نمیدادند. اما با ورود امواج کوتاه و آغاز جنگ سرد، رادیو صدای آمریکا به عنوان بزرگترین سازمان پخش رادیویی عمل کرد و در یک نبرد ایدئولوژیکی، براتحاد جماهیر شوروی غالب گشت. اما در نهایت آنچه باعث شکلگیری سیستم رسانهای جهانی شد، ترکیب قدرت جهانی آمریکا با میراث امپریالیستی انگلستان بود، چیزی که انگلیسی را زبان دوم جهان قرار داد. در همان زمان، فعالیتهای همکاریهای فراملی آمریکا قوت یافت و شرکتهای تبلیغاتی آمریکا و همچنین مؤسسات فیلمسازی آن، روی دور افتادند. چنانکه پس از جنگ جهانی دوم، صنعت فیلمسازی آمریکا دراختیار شرکتهای معدودی در هالیوود ماند. تا نیمه دهه 90، سلطه هالیوود بر کشورهای غیرکمونیست حفظ شد و هالیوود برای حفظ این سیستم جهانی، شروع به خریدن آثار خارجی برای حفظ بازار کرد و صادرات محصولات خود را گسترش داد و حتی صنعت فیلمسازی انگلستان را تصاحب کرد. تلویزیون وسیلهای بود که جهان پس از جنگ جهانی دوم را د رهم ادغام کرد و دوردستها را نزدیک ساخت و آمریکا به واسطه آن توانست سلطه یابد. چه، کفه استفاده از آن به سوی و به سود ملتهای کاپیتالیست، سنگینی می کرد. در پایان سال 1961، تعداد دستگاههای تلویزیون موجود در آمریکا، بیش از سایرنقاط جهان بود. این در حالی بود که به تلویزیون در سایر نقاط جهان به مثابه پدیدهای تجاری نگریسته نمیشد حال آنکه آمریکا از آن استفاده تجاری می کرد.
4- بحثی درباره نظام جهانی جدید اطلاعات و ارتباطات
ماهیت نظام رسانههای ادغام شده جهانی در دهه 1970 آشکار گشت. این نظام در کشورهای کاپیتالیستی پیشرفته، به کمک سیستم همکاریهای فراملی، یک نظام سودمحور را خلق کرد. و این زمانی بود که بسیاری از کشورهای استعمار شده آسیا و آفریقا، استقلال سیاسی خود را کسب کرده بودند. توسعه انقلابی ماهواره در دهه 60 و 70 باعث ایجاد نگرانیهایی درباره رسانههای جهانی شد. چرا که ماهواره میتوانست امکان ارتباط با کیفیت بالاتر از امواج کوتاه را خلق کرده، لذا جهان سومیها هم میتوانستند امکان صدور یابند و در سطح جهانی بروز کنند. اگر چه ابتدا تلویزیونها، حوزههایی محلی و منطقهای داشتند، اما ظهور ارتباطات بینالملل و ماهوارهها، نوعی تعادل قدرت را موجب گشت که منجر به قانونگذاری در سطح بینالمللی شد. سیستم رسانههای جهانی،در سطوح مختلف خود، دو اشکال داشت: 1- نابرابری میان شمال و جنوب 2- نابرابری سطح منابع اطلاعات نگرانی دیگر، نقش رسانههای جهانی در تضعیف حاکمیت ملی بود. چرا که این رسانهها باعث تقویت نهادهای همکاریهای فراملی و نهادهای تجاری میگشت که نتیجه آن نابرابری اقتصادی در ملتها بود. نتیجهای که نام NAM گرفت، این بود که: ایجاد یک نظام اطلاعات بینالمللی جدید مانند یک نظام اقتصادی بینالمللی ضروری است.و این تحولی بود که نهادهای رسانههای جهانی با آن به مقابله برخاستند چرا که به نظر NAM حفظ نظام ایالتی میتواند منعکس کننده اراده مردم باشد، نه نظام رسانههای جهانی.
5- ایدئولوژی سرمایه مشترک
این ایدئولوژی 4 جزء دارد که 4 نوع تفکر است:
1-5- این اندیشه که بازار، منابع را به شکلی کافی به زندگی اقتصادی اختصاص میدهد و ابزارهای سازماندهی یک زندگی اقتصادی را فراهم میکند. در این ایده، یک گرایش به سوی ایدئولوژی مشترک برای هویت بخشی به آزادی و از میان برداشتن مشکلات اقتصادی وجود دارد. یعنی آزادی اقتصادی موجب آزادی سیاسی و در نتیجه حذف مرزها خواهد شد.
2-5- دومین جزء این است که مداخله و قانونگذاری دولت در اقتصاد باعث تحمیل بارهای غیرمنطقی به تجارت و رشد اقتصادی میشود. دولت باید از حریم خصوصی افراد دفاع کند و از دخالت در اقتصاد بپرهیزد و فقط در جاهایی که تجارت نیاز به حمایت دولت دارد، وارد عمل شود.
3-5- این باور که هدف اقتصاد و سیاست اقتصادی باید رشد پایدار اقتصادی باشد.
4-5- باور به مطلوبیت خصوصیسازی. علاوه بر اینکه بر ناتوانی دولت تأکید دارد، به دنبال ضعیف ساختن آن نیز هست.
6- نظام رسانهای جهانی در دهه 1980
در سال 1980 سهم ارتباطات از اقتصاد،18 درصد و معادل 350 میلیارد دلار بود که در سال 1986 به 1600 میلیارد دلار رسید. و خیلی زود ارتباطات به عامل پویایی در جهانی سازی اقتصاد بازار تبدیل شد. در این دهه نئولیبرالها سیاست رسانههای جهانی را در پیش گرفتند و 2 شعار خصوصیسازی و عدم قانونگذاری را سردادند که به معنی عدم رعایت حریم اخلاق در رسانه ها است و البته با مخالفت مردم مواجه شد و دولت نیز در رسانهها قانونگذاری کرد. نکته دیگر در این دهه، پیشرفت فناوری ارتباطی بود. توسعه ویدئوکاست و تلویزیونهای ماهوارهای و کابلی،ارتباطات راه دور را عملیتر ساخت و شبکههایی مانند CNN,MTV و ESPN راهاندازی شده و خیلی زود در سطح جهانی رشد کردند. این فناوریها همچنین زمینه را برای افزایش تعداد شبکهها فراهم کردند. از سال 1984 تا 1988 فعالیت هالیوود 225 درصد افزایش داشت و میزان صادراتش تا سال 1991 از 1.1 به 2.2 میلیارد دلار رسید. همچنین در این دهه، بنگاههای رسانهای چندزبانی فعالیت خود را در سطح جهان آغاز کردند. در سال 1990، ده درصد نیروی کار آمریکا در بنگاههای پخش رادیو تلویزیونی به زبان بیگانه در سطح بینالمللی کار میکردند که نسبت به سال 1980، دوهزار درصد افزایش داشت.
نویسنده: ادوارد هرمان و رابرت مکچنزی
ترجمه و تلخیص: عبدالمجید طاهری آکردی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,
|
شاخص های تغییرالگوی سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ سرد
شاخص های تغییرالگوی سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ سرد
محمد کاظم کاوه پیشقدم، زهرا قاسمی
سیاست خارجی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد با تغییرات الگویی و رفتاری همراه بوده است. این الگو، رفتارهای خاص خود را به وجود میآورد. از جـمله رفتارهای الگـویی این دوران میتوان به سیاستهایی از جمله سد نفوذ، بازدارندگی و موازنه قدرت استراتژیک اشاره داشت. در دوران بعد از جنگ سرد، الگوهای رفتاری آمریکا با تغییر روبه رو شد. در روند جدید، شاهد خلق قالبهای معنایی و همچنین قالبهای ساختاری در رفتار سیاست خارجی آمریکا میباشیم. الگوهای جدید در این روند شکل گرفته است. از جـمله ایـن الـگوها مـی توان از هــژمونیک گــرایی بــین الــملـلی، جنگ پیش دستانه، سیاست تغییر رژیم، دیپلماسی عمومی تهاجمی و همچنین گسترش نظامی گری در حوزه های پیرامونی، به ویژه خاورمیانه نام برد.
---------------------------------
چکیده :
سیاست خارجی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد با تغییرات الگویی و رفتاری همراه بوده است. تغییرات الگویی ناشی از دگرگونی در ساختار نظام بینالملل میباشد، در هر ساختار بینالمللی شکل خاصی از تعامل بین بازیگران وجود دارد. در ساختار دوقطبی، آمریکا و اتحاد شوروی یکدیگر را در چارچوب موازنه واقع گرایانه کنترل میکردند. این الگو، رفتارهای خاص خود را به وجود میآورد. از جـمله رفتارهای الگـویی این دوران میتوان به سیاستهایی از جمله سد نفوذ، بازدارندگیو موازنه قدرت استراتژیک اشاره داشت.
در دوران بعد از جنگ سرد، الگوهای رفتاری آمریکا با تغییر روبه رو شد. در روند جدید، شاهد خلق قالبهای معنایی و همچنین قالبهای ساختاری در رفتار سیاست خارجی آمریکا میباشیم. الگوهای جدید در این روند شکل گرفته است. از جـمله ایـن الـگوها مـی توان از هــژمونیک گــرایی بــین الــملـلی، جنگ پیش دستانه، سیاست تغییر رژیم، دیپلماسی عمومی تهاجمی و همچنین گسترش نظامی گری در حوزه های پیرامونی، به ویژه خاورمیانه نام برد.
مقدمه :
نشانه های مختلفی وجود دارد که سیاست خارجی آمریکا را متمایز از دوران جنگ سرد می کند. یکی از شاخص های دوران جدید را می توان آشفتگی فضای سیاسی و بین المللی دانست. جیمز روزنا چنین فرآیندی را در قالب جهان آشوب زده تبیین نمود. وی بر این اعتقاد بود که هرگاه الگوهای بنیادین در حالت عادی به عنوان عوامل ثبات دهنده نظم بین المللی شناخته می شوند ، با موج هایی از پیچیدگی ، تغییر و دگرگونی روبه رو شوند ، زمینه برای ایجاد فضا و شرایط آشوب زده فراهم می گردد(Rosenau ، 1995 : 194).
آمریکا تلاش دارد تا برای غلبه بر آشفتگی های ساختاری موجود ، نظام بین المللی را از طریق اعمال قدرت کنترل نموده و الگوهایی را به کار گیرد که استفاده از قدرت برای حفاظت از منافع آمریکا را توجیه سازد. منافعی که به صورت همزمان در حال تغییر بوده و به این ترتیب پیدایش دوره آشفتگی را اجتناب ناپذیر می سازد(کسینجر ، 1381 : 16).
یرخی از تحلیل گران بر شاخص های قدرت ملی ایالـت متحده در دوره های زمانی مختلف تاکید نموده و معتقدند در راستای آن منزلت کشورها با نوساناتی همراه خواهد شد، بنابراین به جای اندازه گیری توان و قدرت ملی هر کشور، آن را در یک روند زمانی قابل پیش بینی و مورد ارزیابی قرار می دهند، اما برخی دیگر نگرش خود را فراتر از قالب های ساختاری در نظام بین الملل قرار داده اند. به عبارت دیگر، افزایش نقش سیاسی و بین المللی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد توسط نئورئالیست ها ، ناشی از تغییر و دگرگونی ساختاری در سیاسـت بـین الملـل مـی باشـد. آنـان مــوضـوع قـدرت را بـه عـنوان محور اصلی سیاست بین الملل دانـســته و چگـونـگی تـوزیـع آن را عــامـل تغـیـیر در رفـتارهای مـنطقه ای و بـیـن الـملـلی می دانند (Waltz ، 1979 : 35 ) .
بنابراین ، اگرچه ایالت متحده به لحاظ توان اقتصادی و قابلیت های نظامی از برتری مشهودی نسبت به سایر بازیگران برخوردار می باشد ، اما این کشور با توجه به توان و ابزارهایی که دارا است قادر به اعمال تمامی اهداف خود در حوزه سیاست خارجی و در برخورد با دیگران نخواهد بود. از این رو صرفاً در شرایطی می تواند سطح مشخصی از اهداف و منافع خود را تامین کند که آن را از طریق همکاری ، موازنه ، و رقابت با واحد های دیگر به صورت قدرتی بزرگ در نظام بین الملل مورد پیگیری قرار دهد. در شرایط موجود ایالات متحده نمی تواند بدون توافق بـا واحدهای دیگر ، روند و الگوهایی را در جامعه بین المللی به انجام رساند.
یکجانبه گرایی سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ سرد
زمانی که ساختار دوقطبی در نظام بین الملل دچار فروپاشی شد ، جلوه هایی از تغییر ساختاری ، الگویی و رفتاری در سیاست خارجی مورد ملاحظه قرار گرفت. گروههایی که در زمره نظریه پردازان محافظه کار قرار داشتند ، بر ضرورت یکجانبه گرایی در سیاست خارجی آمریکا تاکید نموده و آن را نماد قدرت برتر آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد می دانستند.
هم اکنون سیاست جهان نگری تنگ نظرانه در ترکیب با سیاست یکجانبه گرایی سرسختانه به آمیزه ای مهلک برای آمریکا تبدیل شده است. گرچه ایالت متحده از عرصه جهانی عقب نشینی کرده و از معضلات خارجی فاصله گرفته است ، اما برای پرکردن خلاء پدید آمده از همکاری با سایر کشورها خودداری می نماید ، زیرا بیم آن دارد که به واسطه تمکین دیگر کشورها از میزان قدرت و نفوذ ایالات متحده کاسته شود. در چنین شرایطی آمریکا نمی تواند هر دو مسیر را هم زمان بپیماید. ایالات متحده باید دامنه فعالیت های خود را افزایش داده ، زمام امور بین المللی را به دست گیرد ، یا از صحنه خارج شود و یا اینکه کنار رفته ، از بـار مـسئولـیت های جهـانی خـود بـکاهد ولی با ایـن تـفاوت کـه بـرای فعـال کـردن دیـگر کـشور هـا با آن همکاری نموده و تـبعات کاهش نفوذ خود را بپذیرد. هر یک از دو الگوی یاد شده ، مخاطرات امـنیتی خاصی را برای آمریکا ایجاد می کند. هرچند که می تواند مطلوبیت هایی را نیز به وجود آورد(Daalder and Lindsay ، 2003 : 130).
یکی از نشانه های یکجانبه گرایی آمریکا را می توان در نوع واکنش های سیاسی و استراتژیک سایر کشورها مورد ملاحظه قرار داد. هم اکنون بسیاری از تحلیل گران و مدیران اجرایی بر این اعتقادند که واکنش های محیطی به سیاست آمریکا ، انعکاس یکجانبه گرایی آن کشور است. روند های سیاست خارجی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد به گونه ای سازماندهی شده است که در قالب الگوهای رفتاری تمایز یافته قابل تعریف می باشد.
انگیزه های یکجانبه گرایی آمریکا ریشه های عمیقی داشته و به دوران بنیانگذاران ایالات متحده و بیم آن ها از درگیری جمهوری نوپای آمریکا در مخاطرات ناشی از رقابت قدرت بر می گردد. حتی می توان آنچه را که مونروئه در دکترین انزواگرایی آمریکا در سال 1823 بیان داشت را در چارچوب یکجانبه گرایی منطقه ایمشاهده کرد.آمریکایی ها در ان مقطع زمانی تمایل زیادی به درگیر شدن در مسائل منطقه ای داشتند.چنین روندی در برخی دیگر از دوران های تاریخی از جمله در زمان جنگ آمریکا و اسپانیا در سال 1898 مشاهده می شود.
پس از جنگ جهانی دوم ، آمریکایی ها بنابر ضرورت ، احساس انزجار از تعهدات چندجانبه خود را تعدیل کردند. آنان در صدد بودند تا جامعه ای منسجم مشتمل بر دموکراسی های آزاد را پدید آورده و به اداره امور جهان غرب بپردازند. با این حال ، امیال یکجانبه گرایی ، حتی در خلال جنگ سرد مستولی شد. در بسیاری از بحران های منطقه ای می توان نشانه های یکجانبه گرایی آمریکا را مورد ملاحظه قرار داد. اگر شرایط بین المللی با شاخص های تنش زدایی همراه می شد ، یکجانبه گرایی کارکرد کمتری داشت. در حالی که اگر رقابت بین المللی در روابط قدرت های بزرگ افزایش می یافت ، یکجانبه گرایی آمریکایی تشدید می شد. تمایلات یکجانبه گرایانه مزبور به واسطه فقدان محدودیت های حاکم در دوران جنگ سرد شدت بیشتری یافته است.
مانی که یکجانبه گرایی در دستور کار قرار می گیرد ، طبیعی است که اتکاء سیاست خارجی آمریکا به ائتلاف ها و نهادهای بین المللی کاهش خواهد یافت. حتـی مـی تـوان بـین یکجانبه گرایی و رویکرد هژمونیک آمریکا رابطه برقرار کرد ، زیـرا سـیاست هـای سـازمان یافته و اجرائی دولتـی کـه از بـرتری بـرخوردار است ، مـاهـیت هـژمـونـیـک پـیـدا می کند(: 2005Puchala 575).
حتی دستگاه اجرایی کلینتون، با اینکه در اصل رویکردی چند جانبه را در همگرایی جهانی به مورد اجرا می گذاشت ، در اغلب موارد چاره ای جز یک جانبه عمل کردن نمی دید. این امر نشان می دهد که در رفتارهای مبتنی بر یک جانبه گرایی ، حتی نئولبرال های آمریکایی نیز دارای رویکرد نسبتا همگونی با گروه های تندرو و محافظه کار بوده اند. لازم به توضیح است که شرایط جهانی و منطقه ای در اجرایی سازی روندهای مداخله گرایی و همچنین الگوی یک جانبه گرایی موثر بوده اند (123:2003 Kaplan and Kristol).
لازم بــه توضیح است که یک جــانبه گرایی در بسیاری از مواقع به عنوان ضرورت نظام بین الملل تلقی می شود.
مداخله گرایی سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ سرد
کنش های مداخله گرایانه را می توان به عنوان وجه تکمیلی یکجانبه گرایی دانست. مداخله گرایی نه تنها در قالب الگوهای رادیکال پیگیری می شود ، بلکه می توان نشانه های آن را در نگرش نئولیبرال ها نیز ملاحظه نمود. الــگوی مداخله گرایی می تواند در قالب موضوعات مختلفی سازماندهی شود. جانسون بر این اعتقاد است که امپرالیست های میانه رو ترجیح می دهند که مداخله گرایی را با ادبیات تعدیل کننده زیبا مورد استفاده قرار دهند(جانسون ، 1384: 120).
مداخله گرایی برای نیل به اهداف استراتژیک خاص انجام خواهد شد. اولــین هدف استراتژی امــنیت ملی کلینتون را می توان حفظ امنیت آمریکا از طریق قابلیــت و نیـروی نظامی دانست . دومین هدف وی را باید در ارتقاء قابلیت و توانمندی اقتصادی آمریکا جــستجو نمود. سومــین نشانه و هدف استراتژی امـنیــت ملـی کلــینتون بر ارتقاء دمــوکراسی در سایــر حوزه های جغــرافیایی قــرار خواهـد داشــت ( 2000 Hansen : 83 -6 ) .
هر یک از اهداف یاد شده ، زمینـه های لازم برای حداکثر سازی مداخله گرایی را فراهم می سازد . به طور کلی ، ساختار دفاعی و همچنین نظام امنیتی آمــریکا بر ضرورت مداخله گرایی تاکید دارد . اگر فضای بین المللی در شرایط آرامـش ، ثبـات و تعادل نیز قرار داشـته باشد ، مـداخله گرایی امری اجتناب ناپذیر خواهد بود .
حوادث 11 ســپتامبر مداخلـه گرایـی آمـریکا را افـزایش داد ، زیـرا ایـن کشـور درصدد تعقیب و مقابله با گروه های تروریستی برآمد (کوپچان ، 1383 : 82 – 360 ) . مداخله گرایی آمریکا در حوزه های جغرافیایی متنوعی شکل گرفته است. هر منطقه ای که با منافع امنیتی آمریکا ارتباط داشته باشد ، ناگزیر جلوه هایی از مداخله گرایی نیروهای نظامی ایالت متحده در آن به چشم می خورد .
مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی آمریکا
آمریکایی ها تروریسم را به عنوان پدیده جدید امنیتی تلقی می کنند ، آنان بر این امر اعتقاد دارند که گروه های تروریستی بیشترین مخاطره امنیتی را برای آینده سیاسی آمریکا ایجاد می کند . تروریسم به گونه ای در فرهنگ سیاسی آمریکا طراحی شده که به موجب آن ضرورت مقابله با هرگونه تهدید و یا مقاومت منطقه ای را برای نهادهای آمریکایی اجتناب ناپذیر می سازد . تروریسم به عنوان پدیده ای تلقی می شود که در دوران بعد از جنگ سرد در برابر امنیت ملی آمریکا ظهور یافته است .
آمریکایی ها اسلام ستیزه جو را به عنوان نماد تروریسم دانستند . اقداماتی که در جنگ علیه طالبان و القاعده سازماندهی نمودند را می توان در این ارتباط مورد ملاحظه قرار داد.در چنین روندی ، تروریسم به عنوان دشمن جدید آمریکا تلقی می شد . بــه طور کلی ، جنگ تازه بین اسلام مبــارز و آمریکا شباهت بسیاری با دوران جــنگ سـرد دارد. دشــمنی بـا مــسلمانان ، آمریکایی ها را تشویق می کند تــا هــویت خــود را به لــحاظ ســیاسی و آرمــانی تعریف نمایند( هانتینگتون 1384 :491 ).
به طور کلی ، دکترین مبارزه با تروریسم به دلیل اینکه با سرشت سیاست خارجی یک دولت – ملت به خصوص ، یعنی ایالات متحده ، به هم آمیخته ، توان عملیاتی کمتری دارد . ظهور القاعده و عملیات آنها علیه نیروهای آمریکایی در دهه 1990 ، خطر تروریسم را بیش از پیش به بخشی از گفتمان امنیت ملی آمریکا تبدیل نمود(مشیرزاده ، 1386 : 175). مبارزه با تروریسم را می توان به عنوان یکی از اصلی ترین دال های گفتمانی آمریکا در حوزه های سیاست خارجی دانست.
پیامد های سیاست مبارزه با تروریسم و برجسته سازی تهدیدات تروریستی در سیاست خارجی آمریکا ، مخاطرات زیادی را برای آینده سیاسی آمریکا در حوزه های جغرافیایی مختلف به ویژه خاورمیانه ایجاد خواهد کرد . علاوه بر واحدهای سیاسی خاورمیانه می توان نشانه های دیگری را نیز مورد ملاحظه قرار دادکه به موجب آن ، بازیگران قدرتمند نظام بین الملل را به واکنش نسبت به سیاست های افراطی آمریکا کشانده است .
حادثه 11 سپتامبر باعث شد که ايالات متحده آمريکا هرچه بيشتر به تهديدات امنيتی وسرزمينی خود پی ببرد.بر اين اساس تهديداتی چون: تروريسم، اشاعه سلاح های کشتار جمعی، دولت های ياغی، منازعات منطقه ای، دولت های نا کارآمد و جرايم سازمان يافته به عنوان خطرات امنيتی ايالات متحده در دوران پسا جنگ سرد شناخته شده اند.در ميان تهديدات امنيتی موجود عليه آمريکا، تروريسم در کنار اشاعه سلاح های کشتار جمعی به عنوان بزرگترين تهديدات بالفعل وبالقوه شناخته شناخته ميشود.در اين ميان وحشتناکترين سناريو از ديد استراتژی نويسان آن است که گروه های تروريستی بخواهند به سلاح های کشتار جمعی نيزمجهز گردند(عراقچی ، 1385: صص 9- 8 ).
مهمترين شرايط ذهنی مبارزه با تروريسم، رويکرد بر خورد تمدنها بود که از سوی ساموئل هانتينگتون به عنوان يک نومحافظه کار مطرح شد.بر اساس نظريه بر خوردتمدنهای هانتينگتون،آينده دنيا به سمتی خواهد رفت که تمدنها با يکديگر در تضاد قرار خواهند گرفت و مهم ترين تضاد، بين اسلام وغرب خواهد بود.به عقيده هانتينگتون اگر جهان به طرف چند قطبی شدن پيش رود، فروپاشی غرب را باعث خواهد شد.در نتيجه بروز جنگ بين کشور ها وقطب ها را شاهد خواهيم بود.از ديدگاه هانتينگتون،رقابت اقتصادی اين ابر قدرت ها نيز ممکن است در نهايت به جنگ نظامی بين آنها منجر شود،بنابر اين سر انجام غرب برای حفظ انسجام خود به خلق يک دشمن فرضی وخيالی نياز دارد.بدين ترتيب با خلق اين دشمن فرضی نظريه بر خورد تمدنها به مرحله اجرا خواهد رسيد . (کاظمی، ماهنامه نگاه،شماره 27،صص62-61) .
بنابراین می توان به این جمع بندی رسید که سیاست مبارزه با تروریسم به عنوان یکی از الگوهای جدید آمریکا در حوزه سیاست خارجی آن کشور محسوب می شود . بنابراین مبارزه با تروریسم را می توان به عنوان یکی از الگوهای رفتاری دانست که زمینه ساز جدال های بیشتری در حوزه های جغرافیایی خاصی همانند خاورمیانه شده است ، به گونه ای که این روند بعد از جنگ سرد تضاد های امنیتی آمریکا و کشورهای منطقه را افزایش می دهد .
عملیات پیشدستانه در سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ سرد
یکی دیگر از مفاهیمی که آمریکا تلاش همه جانبه ای برای بهره گیری از آن در سیاست امنیتی خود نمود را می توان طرح ادبیات امنیتی جدیدی در قالب جنگ پیشدستانه دانست . استفاده از قدرت در دوران جنگ سرد نیز وجود داشته است . اما فعال سازی استراتژی جنگ پیشدستانه را می توان به عنوان نمادی از قدرت متحرک آمریکا برای مقابله با تهدیدات بالقوه دانست . در دوران جنگ سرد ، قدرت نقش بازدارنده در سیاست بین الملل را ایفا می نمود . این امر در شرایط جدید با پدیده ای به نام تهدیدات نامتقارن روبرو شد . بنابراین هرگاه فرآیند های سیاسی در قالب الگوهای تهدید کم شدت نیز ظهور یابد ، محافظه کاران آمریکایی از انگیزه لازم برای مقابله با این تهدیدات برخوردار بوده و آن را زمینه ساز ایفای نقش بین المللی جدید می دانند . جنگ پیشدستانه در چارچوب گفتمان امنیت ملی جدید آمریکا سازماندهی و تنظیم گردید . این امر نشان می دهد که چنین رویکردی فراتر از قالب ها و فضای نظامی گری و رفتار استراتژیک مفهوم می یابد . جورج بوش توانست استراتژی جنگ پیشدستانه را برای تحقق مداخله گرایی ، یک جانبه گرایی و منازعه ایدئولوژیک با نیروهای جدید امنیتی سازماندهی کند .رویکرد بوش در ارتباط با کشورهای یاغی و گروه های سیاسی گریز از مرکز را می توان به عنوان وجه تکمیلی جنگ پیشدستانه دانست . بخشی از این رسالت متوجه نهادها و سازمان های اطلاعاتی آمریکا می باشد. جنگ آمریکا علیه عراق در مارس 2003 آغاز شد. این جنگ پیامد های بی ثبات کننده ای برای امنیت منطقه ایجاد نموده و انتقادات زیادی را علیه سیاست آمریکا در خاورمیانه به وجود آورده است ، در حالی که اقدامات آمریکا در افغانستان با واکنش و انتقاد همراه نبود. انتقاد علیه جنگ عراق در طیف گسترده ای، از ایران تا کشورهای غربی را شامل می شد.این انتقادات علیه سیاست امنیتی آمریکا جهت گیری شده بود، اگرچه اقدامات آمریکا در افغانستان مورد استقبال ایران نیز واقع گردیده بود. سقوط طالبان، حلقه های ارتباط استراتژیک ایران در افغانستان را افزایش داد. طالبان در دوران اقتدار خود محدودیت هایی را برای شیعیان به وجود آورده بودند. بنابراین حمایت ایران از سقوط طالبان به گونه ای غیر مستقیم و از طریق حمایت از گروه های ضد طالبان انجام می گرفت . اگرچه جلوه هایی از عملیات پیشدستانه در دهه 1990 و در مناطقی از جمله هایتی ، سومالی و کوزوو انجام پذیرفت ، اما این گونه اقدامات و عملیات نظامی در چارچوب حقوق بشر دوستانه و همچنین گسترش دموکراسی معنا پیدا کرد . در دوران ریاست جمهوری جورج بوش و بعد از حادثه 11 سپتامبر چنین رویکردی عملیاتی شد . حادثه 11 سپتامبر به رهبران سیاسی آمریکا کمک کرد تا روند های امنیتی جدیدی را در چارچوب دکترین محور شرارت سازمان دهی نمایند . این دکترین در اواخر ژانویه 2002 و در چارچوب سخنرانی بوش در کنگره آمریکا ارائه شد. در این دکترین بر ضرورت اجرایی سازی استراتژی عملیات پیشدستانه و همچنین جنگ علیه تروریسم تاکید شده بود. بنایراین عملیات پیشدستانه را می توان وجه تکمیلی مبارزه با تروریسم و در راستای اقدامات یک جانبه آمریکا دانست .جنگ آمریکا در مارس 2003 علیه عـراق را بـاید نـمادی از عـملیات پیشدستانه دانست . این عملیات را می توان محور اصلی و مرکزی دکترین بوش دانست .
امنیت در سیاست خارجی آمریکا قبل و بعد از جنگ سرد
مفهوم امنیت بین المللی ایجاد فضایی است که افراد ، جوامع ،کشورها و دیگر بازیگران جدید بین المللی احساس آسیب پذیری و تهدید را نداشته باشند. درگذشته راهــکار اصلی کـسب و حـفظ امـنیت درکـسب و نمایش قدرت نظامی محدود می گشت، در حالی که پس از جنگ جهانی دوم دولتها در حال ازدست دادن قدرت و حاکمیت خود به نفع گروه ها و بازیگران جدید در حوزه بین المللی بوده اند. ایالات متحده آمریکا حقیقتاً در ابتدای فروپاشی شوروی دچار بحران معنا و سر درگمی ماهیتی شد، چراکه محرومیت از وجود دشمن که پایه سیاست خارجی ایدئولوژیک - محور آمریکا پس از جنگ سرد را تشکیل می داد، فضای امنیتی جدیدی را پیش روی ایالات متحده قرار داده بود. در واقع در دوران جنگ سرد به دلیل غالب بودن پارادایم رئالیسم بر بعد امنیت بین الملل تمامی تهدیدات و گفتمانهای امنیت زدا به شکل نظامی و ملی باز تعریف می شد و رقابت تسلیحاتی وتعارضات ایدئولوژیک شرق و غرب ترسیم کننده توازن قوای منجر به امنیت بین المللی میگردید، اما پس از جنگ سرد و نمود آمریکا بعنوان یک ابرقدرت ایدئولوژیک ، آمریکا ، مفهوم امنیت را از امنیت ملی و نظامی به امنیت جهانی درسیاستهای خود مبدل کرد.ایالات متحده امنیت پس از جنگ سرد خود را به صورت افقی و با عوامل تأثیرگذار جدیدی چون اقتصاد، محیط زیست، مهاجرت، تروریسم، و فرهنگ به اضافه نظامی گری توصیف و تحلیل می کند. پس از 11 سپتامبر 2001، امنیت در سیاست خارجی آمریکا با دو رویکرد امنیت نرم افزاری و امنیت سخت افزاری دسته بندی می شود.در دوران دوقطبی برداشت و ذهنیت جهانیان به صورت ذاتی مفهوم نظامی امنیت در جهان دوقطبی را پذیرفته بود، حال پس از فروپاشی نظام دوقطبی این برداشت و ذهنیت افکار عمومی و بازیگران بین المللی آسیب دیده است، و نیازمند ساختاربندی جدید به منظور پذیرش درونی مفهوم امنیت در دنیای جدید هستند.در جهان پس از جنگ سرد پدیده مهاجرت و ایجاد تجانس فرهنگی در کشورهای صنعتی و توسعه یافته عامل برهم زننده امنیت است.گرم شدن زمین، نازک شدن لایه اوزون وآلودگی صنعتی و جنگل زدایی، ظهور پدیده تروریسم بین المللی همگی از عوامل نوینی هستندکه در پارادایم امنیت جهانی پس ازجنگ سرد و علی الخصوص در سیاست خارجی آمریکا عملیاتی گردیده است . امنیت در سیاست خارجی آمریکا در دوران جنگ سرد براساس تعارضات ایدئولوژیک میان کمونیسم و لیبرالیسم و رقابت تسلیحاتی میان شرق و غرب جهان جایگاه یافته بود، اما در دوران پس از جنگ سرد، رقابت اقتصادی جایگزین رقابت تسلیحاتی گردید و تعارضات ایدئولوژیک میان کمونیسم و لیبرالیسم به تعارضات میان لیبرالیسم و اسلام مبدل شده است.
امنیت آمریکا در دوران دو قطبی در ثبات جهان و امنیت شوروی در بی ثباتی جهان بود و این منشعب ازمنافع ملی آنها بود. در دوران پس از جنگ ســرد وجود قانون جدید و ظهور سیاستهای نوین نظام بین الملل، امنیت مدنظر آمریکا را در ایجاد بی ثباتی در نقاط مختلف دنیــا قرار داده است و امنیت در سـیاست خارجی آمریکا در عــصر هژمونیک- محور کنونی با ایجاد بی ثباتی همراه بوده است.
در تحلیل نهایی از جایگاه امنیت در سیاست خارجی آمریکا لازم به ذکر است که شاید نبود رقیب و توازن دهنده معادلات جهانی در برابر آمریکا همچون شوروی در ابتدا مسرت بخشی و نوید جهان تک قطبی با رهبریت آمریکا را می داد اما ایالات متحده پس ازگذشت چند صباحی از فروپاشی نظام دو قطبی متوجه این نکته گردید که اگر در دوران جنگ سرد با یک دشمن و رقیب قوی رو برو بود که مـنافع مـلی و امـنیت آمـریکا را تـهدید میکرد، در حـال حـاضر اکـثر بـازیگران قـدیمـی و جـدید بیـن الـمـلـلی دشـمن و رقـیب بـالقـوه آمـــریـکایند و امنیـت آمـریـکا را بـه مـخـاطره می اندازند (www. siasatema.com، مورخ 23/11/1389).
در گذشته اروپای غربی و سایر کشورهای بلوک غرب از ترس وجود یک خطر بزرگ مثل شوروی به آمریکا پناه آورده بودند و امنیت خود را با امنیت آمریکا گره زده بودند، ولی در دنیای فعلی که شوروی وجود ندارد، فلسفه وجودی حمایت از امنیت آمریکا برای اروپائیان غربی و بلوک غرب به غیر از انگلیس معنای خاصی ندارد، در دیگر بلوک هم که کشورها تحت نفوذ شوروی هستند درگیری ارزشی و ایدئولوژیک و فاصله توسعه یافتگی آنها مانع از پیوند امنیتی با آمریکا می گردید، از دیگر سو، فضای جهانی شدن در حوزه فرهنگی و رسانه ای یکی دیگر از پاشنه های آشیل در حفظ امنیت ایالات متحده آمریکاست، لذا می بینیم که ایالات متحده که دنیا را دهکده جهانی می داند در دوران پست مدرنیسم، بازگشت و عقب گردی اجباری به ابزارهای قدیمی حفظ امنیت آورده و بهره گیری از زور و نیروی نظامی برای حفظ امنیت خود را در دستور کار گذاشته است و گفتمان امنیتی خود را بالاجبار تنها در حوزه نظامی می بیند، چرا که در حوزه اقتصادی، فرهنگی، ارزشی ظرفیت های همه گیر لازم به منظور رقابت با بازیگران قدرت یافته نوین در سیاست بین الملل را ندارد.
ائتلاف سازی آمریکا پس از جنگ سرد
راهبرد تازه آمریکا پس از جنگ سرد ائتلاف سازی است که ، به دلیل تغییر ماهیت نظام بین الملل ، جایگزین دیگر راهبردهای سیاست خارجی آمریکا شده است . راهبرد ائتلاف در روابط بین الملل پدیده ای جدید محسوب می شود و از اوایل دهه 1990 به اقدام مشترک کشورها- معمولا در چـارچوب مـجوز شـورای امـنیت – عـلیه کـشور(یـا کشورهایی) اطلاق می شود. ائتلاف محصول دوران تغییر نظام بین الملل از وضعیت دوقطبی دوران جنگ سرد است .
راهبرد ائتلاف محصول پایان جنگ سرد و تلاش آمریکا برای ایجاد و تثبیت قدرت هژمونیکش در نظام بین الملل بود. این سبب شدکه آمریکا پس از فروپاشی شوروی، با توجه به برتری مطلق نظامی و اقتصادی، بدون احساس نیاز به اتحاد با دیگر دولت های بزرگ و فقط در قالب ائتلاف سازی ، به دنبال اهداف جهانی خود و بالتبع حفظ نظم و ثبات جهانی به محوریت آمریکا باشد.
آمریکا با این راهبرد می کوشد تا با همکاری دولت های دیگر ، که معمولا نقشی فرعی در اجرای سیاست خارجی آن کشور دارند ، مشروعیت و مقبولیت اقدامات یکجانبه خود را توجیه کند . این راهبرد ( ائتلاف سازی ) تا کنون در 3 جنگ آمریکا با عراق (1990) ، با افغانستان (2001) و با عراق (2003) به کار گرفته شده است .
تشکیل ائتلاف های نظامی پس از جنگ سرد به رهبری آمریکا و همیاری دیگر قدرت های بزرگ با آن ، به معنای تایید استقرار نظم مطلوب آمریکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است . استراتژی ائتلاف سازی آمریکا پس از جنگ سرد بازتابی از 3 رویکرد است :
1- نظریه پردازان لیبرال خوش بین : از منظر این نظریه پردازان، جهان در هزاره جدید در آستانه تحول عظیمی قرار گرفته و توان و استعداد این تحول در جهان کنونی آینده ای متفاوت و بهتر را رقم خواهد زد . بر این اساس، نظریه پردازانی(همچون فرانسیس فوکویاما با طرح پایان تاریخ) پیروزی لیبرال دموکراسی، صلح فراگیر دموکراتیک، و نقش سازمان های فراملی و جهانی را بستر تحول نظام بین الملل می دانند (بیلیس و اسمیت، 1381، 2550) .
2- رئالیست های مهاجم : به نظر رئالیست های مهاجم، برخلاف تصــور دنیای صلح آمیز و شکوفا تر در آینده به رهبری لیبرال دموکراسی، چــشم انداز نظام بین الملل در حــال شکل گیری ، تیــره و تار و همراه هرج و مرج و منازعه ، فروپاشی و تجزیه است . بر این اساس، هنگامی که پایان جنگ سرد در سراسر آمریکا پیروزی بزرگی برای آمریکا محسوب شد، جان مرشایمر نظریه پردازان آن را پیروزی ساده لوحانه لیبرال دموکراسی به رهبری آمریکا خواند و با آن مخالفت کرد. او معتقد بود که فروپاشی نظام دوقطبی، که به صلحی طولانی در جهان منجر شده بود، اسباب بی ثباتی و مشکلات جدیدی را فراهم آورده است که تکثیر سلاح های کشتارجمعی خطرناک ترین است. در این میان، نظریه پردازان دیگری مانند ساموئل هانتینگتون برخورد تمدن ها و تعارض آشتی ناپذیر فرهنگ ها را کشمکش ذاتی لیبرال دموکراسی و تمدن های جهانی دانست و نسبت به آن هشدار داد و راهکارهایی را برای حفظ قدرت هژمونیک غرب طراحی کرد(Huntington، 1999: 56).
3- نظریه پردازان انتقادی : در نظر این نظریه پردازان، نظام بین الملل بعد از سال 1989 اگرچه در بیرون خود تغییر کرده ، هنوز در درون خود چندان تغییر نکرده است و هنوز دولت های قدرتمند سلطه هژمونیک خود را حفظ کرده اند . در این میان، آمریکا نه تنها رهبر خیرخواه نظام بین الملل نیست، بلکه با عنوان های جدیدی مانند مداخلات بشردوستانه به دنبال اهداف امپریالیستی و توسعه طلبانه اش براساس ایدئولوژی ای جدید است. این رویکرد براساس توسعه نظریات اندیشمندانی مانند نوام چامسکی و رابرت کاکس طرح شده است.
در واقع فروپاشی شوروی و پایان نظام دو قطبی و پیروزی آمریکا در جنگ سرد رویکرد نظریه پردازان لیبرال در آمریکا و تقویت پندار جهانی تک قطبی و هژمونیک به رهبری آمریکا را تقویت کرد . خلاصه و با توجه به آنچه گفتیم، می توانیم استراتژی ائتلاف سازی را در قالب های زیر تبیین کنیم :
· استراتژی ائتلاف محصول تغییر نظام بین الملل و ظهور نظام هژمونیک یا تک قطبی است .
· ماهیت و علل ظهور ائتلاف های آمریکا پس از جنگ سرد متفاوت بوده اند و خاستگاه نظری متفاوتی دارند.
· حادثه 11 سپتامبر با تقویت نظام تک قطبی- که هدف مهم نئومحافظه کاران نیز محسوب می شود – سبب تغییر ماهوی ائتلاف سازی در مورد یک جانبه گرایی آمریکا شده و بر این اساس ائتلاف سازی نه تنها به معنای پذیرش مشارکت دیگر قدرت های بزرگ یا قبول مشروعیت اقدامات آمریکا با عنوان قدرت نرم سیاست های آن محسوب نمی شود، بلکه فقط توجیهی برای رد ادعای یک جانبه گرایی آمریکا ست. از این رو، نقش آمریکا در ائتلاف های نظامی بسیار ملموس تر شده و ائتلاف به اتحاد نامتقارن امریکا و انگلیس تبدیل شده است.
· راهبرد ائتلاف سازی هرگز هدف سیاست خارجی آمریکا نبوده و فقط ابزاری برای توجیه سیاست های اعمالی آمریکا محسوب می شود. از این رو، اهداف و منافع کشورهای شرکت کننده در ائتلاف کاملا متفاوت است و این خود زمینه فروپاشی و ناکامی ائتلاف را به وجود آورده است . بنابراین، درجه انسجام ائتلاف بسیار ضعیف و گسستنی است .
· با توجه به هدف اصلی ائتلاف سازی در توجیه و مشروعیت بخشی به یک جانبه گرایی آمریکا، می دانیم ایالات متحده نیروی عمده یا تنها دولت شرکت کننده اصلی در جنگ است و دولت های دیگر بدون حضور در جنگ، یا با مشارکت اندک، از مزایای ائتلاف برخوردار شده اند .
ساختار نظام تک قطبی پس از جنگ سرد و سیاست خارجی آمریکا
در دوره پـس از جنگ سرد عاملی که می تواند به آمریکا کمک کند تا به عنوان تنها قطب جهان تلقی شود ، این امتیاز انحصاری است که آمریکا اهداف و سیاست های خود را به طور یکجانبه پیگیری می کند . اقدامات و تلاش های آمریکا در نقش ابرقدرت برای پیشبرد منافع خود ، باعث می شود تا نظم موجود جهانی براساس منافع آمریکا شکل بگیرد .
یک ابرقدرت در نظام تک قطبی همچون قدرت برتر در شرایط سلسله مراتبی، به علت شرایط آنارشی، به دنبال مسئله امنیت و حفظ نظام بین المللی است. امنیت نیز به معنای موقعیت یک دولت در مقابل سایر دولت ها و بهبود موقعیت یک کشور نیز به معنای افزایش قدرت نسبی آن در مقابل سایر واحدهاست. در نتیجه افزایش امنیت آن به عنوان نتیجه فرعی آن است. برعکس، کاهش موقعیت یک بازیگر به معنای کاهش قدرت نسبی آن و در نتیجه کاهش امنیت آن است. قدرت نیز در اینجا بیشتر به همان مفهوم مورد نظر واقع گرایان سنتی و شامل طیفی وسیع از عناصر مادی قدرت می شود(Waltz ، 1979 : 136 ). در همان حال، ابرقدرت به خاطر قدرتمندی بیشتر، آن شدت نگرانی را که قدرت برتر در نظام سلسله مراتبی دارد، ندارد و از این جهت با هم تفاوت دارند. در همین راستا، ثبات نظام تک قطبی به معنای حفظ وضعیت آنارشی در نظام و ثابت ماندن شمار قطب ها (حفظ موقعیت برتر) دارای اهمیت است .
جالب است که پس از جنگ سرد هیچ یک از قدرت های دیگر درصدد ایجاد ائتلاف ضدآمریکایی جدی در مقابل اقدامات یکجانبه آمریکا برنیامدند ، هر چند که قدرت هایی مثل روسیه ، فرانسه و آلمان سعی کردند چالش هایی در برخی موضوعات مثل جنگ عراق در سال 2003 ایجاد کنند . شاید هم این ماهیت قدرت است که باعث می شود که دارنده قدرت از آن استفاده کند و قدرت اضافی آن باعث می شود تا رفتار متکبرانه و مغرورانه ای براساس امیال درونی خود داشته باشد . والتز در همین ارتبـاط مـی گوید: در نـظام دوقـطبی، ایـالت مـتحده و شوروی یـکدیـگر را کنترل می کردند. با فروپاشی شوروی در دوره جدید هیچ کشور یا گروهی از کشورها وجود نداشته است تا در مقابل آمریکا موازنه ایجاد کنند. در نتیجه، با وجود مقاصد نیک آمریکا، این کشور اغلب براساس این نظریه عمل کرده است که از یک قدرت بزرگتر نمی توان انتظار داشت که با بزرگواری و متانت رفتار کند( Waltz ، 2008 : 347).
واقعه ی 11 سپتامبر
واقعه ی 11 سپتامبر 2001 روند تحکیم موقعیت آمریکا در سطح نظام را بیش از پیش تقویت کرد . شدت و اهمیت این حملات تروریستی به شهرهای نیویورک و واشنگتن به گونه ای بود که قدرت آمریکا در ساختار پس از جنگ سرد را به شدت تحت تاثیر قرار داد و باعث نگرانی تنها ابرقدرت نسبت به آینده نظام گردید .جرج بوش رئیس جمهور آمریکا در 20 سپتامبر در کنگره، همه کشورها را به تصمیم گیری در مورد نوع همکاری خود با آمریکا در جنگ با تروریسم فراخواند و اظهار داشت :
هر کشوری در هر منطقه ای اکنون باید تصمیم خود را بگیرد، یا با ما هستید یا با تروریست ها. از امروز هر کشوری که به تروریست پناه دهد و یا از آن حمایت کند به عنوان رژیمی متخاصم شناخته خواهد شد (حسینی متین ، 1380، ص 202) .
با امنيتي شدن فضاي بين المللي و در نتيجه افزايش قدرت سخت افزاري آمريكا شرايط براي ماموريت هاي دولت سازي و امنيت سازي فراهم گشت و ديپلماسي با پشتوانه قدرت ابزاري قوي براي كسب اهداف و منافع استراتژيك امريكا درآمد. آمريكا با برجسته سازي خطر گروه هاي تروريستي در منطقه خاورميانه به ويژه القاعده در سطح ملي به منظور افزايش محبوبيت در سطح بين المللي براي تثبيت هژموني و اتخاذ سياست يكجانبه گرايانه و رهبري جهان در سطح بين المللي گام برداشت به طوري كه بوش پس از حملات 11 سپتامبر به مردم آمريكا قول داد كه طراحان حملات به مراكز تجاري و امنيتي را دستگير و مجازات خواهد كرد و تسليم تروريست ها نخواهد شد. در اين راستا در سياست خارجي ، راهبرد بازدارندگي جاي خود را به مداخله گرايي فزاينده داد و در عرصه بين المللي نومحافظه كاران كاخ سفيد با بازگشت به واقع گرايي تهاجمي بر افزايش قدرت و تثبيت جايگاه خويش در جهان تاكيد كردند.
در رهنامه جديد بوش پس از حملات يازده سپتامبر كشورها عملاً به دو گروه تقسيم شدند ، گروه هم پيمان و متحد آمريكا و گروه رقيب يا دشمن ، اين تصميم عملاً جهان را به دو بخش متفاوت خير و شر تقسيم كرد و در اين ميان تصميم گيرندگان كاخ سفيد براي پيگيري اهداف تهاجمي خويش در خاورميانه و تثبيت حضور نظامي خويش ، از كره شمالي ، ايران و عراق به عنوان محور شرارت نام بردند و در واقع حملات يازده سپتامبر بستر لازم را براي اعمال سياست هاي ميلتاريستي آمريكا در منطقه فراهم ساخت .
نتیجه گیری
اگرچه سیاست خارجی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد از الگوهای رفتاری جدیدی بهره گرفته ، اما این امر مخاطرات امنیتی آن کشور را کاهش نداده است . مطالعات انجام شده توسط برخی از موسسات نظرسنجی امنیت ملی و سیاست خارجی آمریکا نشان می دهد که بی اعتمادی نسبت به اهداف امنیتی و الگوهای رفتاری آمریکا در دوران جدید افزایش بیشتری نسبت به گذشته پیدا کرده ، و این به دلیل آن است که میزان کارآمدی این الگوها محدود بوده است .
الگوهای جدید در رفتار امنیتی و سیاست خارجی آمریکا در قالب مداخله گرایی ، هژمونیک گرایی ، یکجانبه گرایی ، مبارزه با تروریسم و جنگ پیشدستانه تعریف می شود .
روند تشدید مداخله گرایی و یکجانبه گرایی آمریکا در دوره پس از جنگ سرد ، مداخله در افغانستان و عراق ، تشکیل اتحاد در مقابل اروپای مخالف جنگ و برخوردهای آمریکا با جمهوری اسلامی ایران را می توان در راستای رفتار یک ابرقدرت برای جلوگیری از سربرآوردن قدرت های منطقه ای در مقابل قدرت آن کشور و تلاش برای کنترل بحران های منطقه ای مورد توجه قرار داد .
به این ترتیب هر یک از الگوهای جدید سیاست خارجی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد با نشانه هایی از ادبیات انتقادی روبرو شده است . اگرچه روسای جمهور آمریکا بر ضرورت پیگیری اهداف اعلام شده پافــشاری می کنند ، اما شواهد نشان می دهد که این اهداف در مرحله اجرا و در روند مقابله با تهدیدات جدید ، بخشی از مطلوبیت خود را از دست داده است .
منابع و مآخذ :
الف : فارسی :
1- کسینجر ، هنری ، (1381) دیپلماسی آمریکا در قرن بیست و یک ، ترجمه ابوالقاسم راه چمنی ، تهران : موسسه ابرار معاصر
2- جانسون ، چالمرز (1384) مصایب امپراتوری، ترجمه عباس کاردان و حسن سعید کلاهی ، تهران : انتشارات ابرار معاصر
3- کوپچان ، چارلز (1383) پایان عصر آمریکا ، ترجمه مرکز غرب شناسی ، تهران : انتشارات مرکز غرب شناسی
4- هانتینگتون ، ساموئل (1384) چالش های هویت در آمریکا ، ترجمه محمودرضا گلشن پژوه و دیگران ، تهران : موسسه ابرار معاصر
5- مشیرزاده ، حمیرا (1386) چرخش در سیاست خارجی ایالات متحده و حمله به عراق : زمینه های گفتمانی داخلی ، فصلنامه سیاست ، سال 37 ، شماره 2 . صص 190- 153
6- سيد عباس عراقچی ،دکترين های امنيتی غرب پس از 11 سپتامبر، ماهنامه همشهری ديپلماتيک، نيمه شهريور1385، صص9- 8 .
7- علی کاظمی،ريشه يابی تروريسم وگروه های تروريستی در جهان عرب، ماهنامه نگاه ، شماره 27، صص62- 61 .
8- www. siasatema.com ، کد مطلب 4008 ، تاریخ 23/11/89 .
9- بیلیس، جان و استیو اسمیت (1381)، جهانی شدن سیاست : روابط بین الملل درعصر نوین، ترجمه ابوالقاسم راه چمنی و دیگران، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر
10- حسینی متین ، سیدمهدی،(اسفند 1380) ، تحول در نقش و کارکرد سیاست خارجی آمریکا ، مجموعه مقالات دوازدهمین همایش بین المللی خلیج فارس ، تهران : دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه .
ب : خارجی :
1- Rosenau ،James.(1995)Security in a Turbulent word ، Current History (94) (3) : 193 – 200
2- Waltz ، Kenneth. (1979) theory of International Politics ، New York : Random House
3- Daalder ، Ivoh. And James M. Lindsay (2003) Bushs Foreign Policy Revolution.
4- Puchala ، D.y .(2005) World Hegemony and the united Nations ، International Studies Review، Vo1 . 7 ، No .(4) : 571 – 84 .
5- Kaplan, Lawrence F. and William Kristol (2003) The war over Iraq: Saddam’s
Tyranny and American’s Mission. San Francisco: Encounter Books.
6-Hansen ، Birthe (2000) Unipolarity and middle East . Richmond ، Surrey : Curzon Press.
The Clash of civilization ?Foreign Affairs. ، Samuel(1999) ، Huntington 7-
Kenneth(2008) Realism in International Politics New York : Routledge. ، 8 - Waltz
---------------------------
نویسندگان مقاله :
[1] دکتر محمد کاظم کاوه پیشقدم، استاد یار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شیراز، گروه علوم سیاسی، ،pishghadam@iaushiraz.ac.ir
[2] زهرا قاسمی دانشجوی کارشناسی ارشدعلوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شیراز، Z.ghasemi1986@yahoo.com
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,
به نقل از فارس، «هنری کیسینجر» وزیر خارجه سابق آمریکا در یادداشت که در روزنامه واشنگتن پست منتشر شد، هرگونه مداخله نظامی در سوریه را موجب از بین رفتن اصل حاکمیت ملی کشور ها دانست و تاکید کرد که تحولات مردمی در کشور های عربی موجب شده تا دکترین مداخله بشردوستانه یا «مسئولیت برای محافظت (از جان شهروندان)» جای اصول وستفالی دولت های برای حفظ تمامیت ارضی را بگیرد.
کیسنجر افزود: در این زمینه، بحران های داخلی از منظر بین المللی موجبات نگرانی های دموکراتیک یا فرقه ای را فراهم می کند. قدرت های خارجی از دولت های حاکم می خواهند تا به منظور واگذاری قدرت با مخالفان وارد مذاکره شوند. اما به دلیل اینکه هدف دو طرف مذاکره، «بقا» است بنا بر این این توصیه ها به نتیجه نمی رسد.وی تصریح کرد زمانی که قدرت دو طرف تقریبا در یک سطح است، آن موقع مداخله خارجی مانند اقدام نظامی برای خارج کردن وضعیت از حالت بن بست وارد عمل می شود.این رویکرد سال گذشته در مورد لیبی به کار گرفته شد و نیرو ها ناتو و کشور های عربی برای سرنگونی رژیم معمر قذافی در لیبی اقدام به مداخله نظامی به نفع مخالفان کردند.کیسینجر در ادامه با اظهار تاسف از اینکه دکترین مداخله بشر دوستانه در خدمت منافع ملی و توازن قوا قرار گرفته، تصریح کرد که این توجیه نقض اصول حکومتی در جهان است.ادامه….
این دیپلمات کهنه کار آمریکا ادامه داد که اگر این موضوع به عنوان بخشی از اصول سیاست خارجی پذیرفته شود، آنگاه این نوع مداخله، سوالات بسیاری را درباره استراتژی آمریکا مطرح می کند. آیا آمریکا خود را به این مسئله مقید می کند که از نهضت های مردمی در برابر دولت های غیردموکراتیک در جهان حمایت کند حتی کشور هایی که موجودیت آنها برای حفظ نظم کنونی بین الملل بسیار مهم هستند.وی افزود: برای مثال، عربستان سعودی تا آن زمان که جنبش های مردمی در این کشور رخ ندهد، هم پیمان آمریکا باقی خواهد ماند.
کیسینجر گفت: اگرچه ممکن است سقوط حکومت بشار اسد در سوریه بتواند منافع ملی آمریکا را تامین کند اما به هر دلیل استراتژیک نمی توان جنگی را برپا کرد. بنا بر این نظم جهانی که مرزها را ازبین برده و جنگ های داخلی و بین المللی را ترکیب کند هیچگاه به وجود نخواهد آمد
جهان نیوز
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:,
|
رویکرد تهاجمی امریکا به حوزه پاسیفیک
رویکرد تهاجمی امریکا به حوزه پاسیفیک
آمریکا؛ نگاه نو- باراک اوباما رئیسجمهوری آمریکا در اوایل ژانویه ۲۰۱۲ میلادی استراتژی جدید نظامی این کشورتحت عنوان “بازبینی استراتژی دفاعی” Defense Strategy Review را اعلام کرد.این استراتژی تا حد زیادی بر دو موضوع حضور نظامی بیشتر در آسیا در واکنش به قدرت رو به رشد نظامی چین و ایران و چالشهای آمریکا متمرکز است.در این استراتژی مساله کاهش نیروهای آمریکایی در اروپا نیز مورد توجه قرار گرفته است که بیشتر نتیجه کاهش قابل ملاحظه بودجه نظامی امریکا است.
در این زمینه برخی مقامات پنتاگون تصریح کرده اند که در چار چوب سند استراتژی جدید ، پنتاگون به دنبال یک نیروی کوچک اما در عین حال چابک است که بتواند حضور و نقش نظامی آمریکا در آسیا را گسترش دهد و در عین حال حضور دریایی آمریکا در خاورمیانه را نیز حفظ کند.
در چارچوب استراتژی جدید نظامی آمریکا ، این ادعا مطرح شده که ساختار نظامی آمریکا، تلاش چین برای تسلط برآبهای بینالمللی در دریای جنوبی چین را مهار خواهد کرد.
با توجه به این که از دیدگاه استراتژیست های آمریکایی اکنون تهدیدات عمده در ناحیه آسیای شرقی قرار دارد ،لذا طبیعتا پنتاگون تمرکز بیشتری بر این منطقه خواهد داشت.بویژه این که کشور چین در سال های اخیر گام های بلندی برای مدرنیزه کردن نیروهای نظامی خود برداشته وضمن خرید و ساخت شمار قابل ملاحظه ایی از تجهیزات نظامی مانند هواپیما های جنگی ، ناوها وانواع موشکها توانسته است که نخستین ناو هواپیمابر خود را نیز روانه آب های منطقه کند.
به طور کلی هزینه های نظامی آسیا در حال افزایش است که دلایل چندی برای آن وجود دارد ،از جمله دلایل این مساله می توان به افزایش سالانة بودجة دفاعی چین اشاره کرد .
دولت چین اعلام کرده است که بودجه نظامی این کشور در سال ۲۰۱۲میلادی به بیش از ۱۰۰میلیارد دلار افزایش مییابد که ۲ /۱۱ درصد بیش از بودجه نظامی چین در سال گذشته میلادی است. چین بعد از آمریکا بیشترین هزینههای رسمی نظامی در دنیا را دارد، اما تحلیلگران میگویند که هزینههای دفاعی واقعی چین به مراتب بیشتر است. به نظر می رسد رویکرد مداخله جویانه آمریکا واعلام استراتژی نظامی اخیراین کشور که به صراحت از چین به عنوان یک تهدید نام برده ، باعث شده تا چینی ها به فکر توسعه هر چه بیشتر توان نظامی خود بویژه توسعه توانمندی موشکی خود بیفتند .
دلیل دیگر، اختلافات بر سر قلمرو دریایی بین چین و همسایه های این کشور است که موجب به راه افتادن یک مسابقة تسلیحاتی تازه در منطقه آسیای شرقی شده است.ازسوی دیگر وضعیت کرة شمالی و بویژه موشک های بالستیک و برنامة هسته ای کرة شمالی موجب شده تا ژاپن و کره جنوبی بیش از گذشته بدنبال خرید تسلیحات جدید بویژه سامانه های ضد موشکی و جنگنده های جدید باشند.
در این راستا ، لئون پانهتا وزیر دفاع آمریکا طی سخنانی در کنفرانسی امنیتی سنگاپور، خبر از انتقال بخش قابل توجهی از ناوگان جنگی دریایی این کشور به منطقه اقیانوس آرام تا سال ۲۰۲۰ میلادی داد.
در حال حاضر ناوگان نیروی دریایی آمریکا به دو شکل مساوی بین دو اقیانوس آرام و اطلس مستقر شدهاند ولی استراتژی جدید این کشور بر مبنای استقرار این نیرو تا ۶۰ درصد در اقیانوس آرام و ۴۰ درصد برای اقیانوس اطلس است.
وزیر دفاع آمریکا با رد این مساله که افزایش حضور این کشور در منطقه اقیانوس آرام عامل ایجاد چالش با چین است، مدعی شد که تلاش ما برای افزایش حضورمان در آسیا کاملا با رشد و توسعه چین سازگاری دارد.
اما پانهتا ضمن هشدار به مدرنیزه شدن ارتش چین، افزود که باید هوشیار، قوی و آماده مقابله با هر چالشی باشیم. نیروی دریایی آمریکا در حال حاضر ۲۸۵ ناو جنگی در اختیار دارد که نیمی از آن در اقیانوس آرام مستقر شده است.
شایان ذکر است که با اجرای استراتژی نظامی جدید آمریکا ، استراتژی قبلی که مبتنی بر امکان اداره دو جنگ هم زمان در دو نقطه جهان بود کنار رفته و در عوض توانایی انجام یک جنگ و انجام یک عملیات بازدارنده در یک نقطه دیگر با هدف بازداشتن خصم از دستیابی به اهدافش مطمح نظر خواهد بود.
استراتژی نظامی جدید امریکا ، جدای از اینکه منعکس کننده تحولات جدید در عرصه اهداف و اولویت های امنیتی و نظامی آمریکا است، در عین حال تا حد زیادی تحت تاثیر مساله کاهش بودجه نظامی آمریکا است.
بحران اقتصاد آمریکا و مشکل کسری بودجه این کشور باعث شده پنتاگون به جای حضور نظامی قدرتمند در بیشتر نقاط دنیا ، آن دسته از مناطقی را تحت پوشش نظامی قرار دهد که برای منافع آمریکا اهمیت بیشتری دارند .بنابراین استراتژیست های آمریکایی دو منطقه مهم جهان یعنی منطقه خاورمیانه (بویژه ناحیه خلیج فارس)و آسیای شرقی را دارای اولویت نخست در استراتژی نظامی این کشور تلقی کرده و بنابراین شاهد تمرکز نیرو های مسلح آمریکا در این دو منطقه خواهیم بود.
اظهارات اخیر پانه تا در زمینه افزایش شمار ناوهای آمریکایی در اقیانوس آرام در واقع نشاندهنده رویکرد جدید آمریکا برای افزایش حضور نظامی خود بمنظور مقابله با چالش های نظامی در این منطقه بااهمیت است.
گرچه آمریکا از سال ها پیش بر منطقه آسیای شرقی متمرکز بوده، اما در هیچ دوره ای این منطقه، به این اندازه در نقطه کانونی تصمیم گیران امنیتی آمریکا نبوده است.منطق این تغییر بر این مبناست که آینده سیاست بین الملل در آسیا شکل خواهد گرفت.
این تغییر البته تغییری بلندمدت خواهد بود و نتایج عملی آن نیز در درازمدت نمودار خواهد شد. آمریکا در دوران بعد از جنگ دوم جهانی با شکل بندی متحدین منطقه ای خود در آسیای شرقی همواره در این منطقه از موقعیتی مسلط برخوردار بوده اما این موقعیت با خیزش چین و روند رو به افزایش قدرت این کشور با چالش هایی مواجه شده است.
از همین روست که در استراتژی جدید نظامی امریکا مقابله با اقدامات نظامی چین و تلاش روبه افزایش این کشور برای گسترش نفوذ خود در منطقه آسیای شرقی مورد توجه جدی قرار گرفته و در این چارچوب افزایش شمار ناوهای جنگی آمریکا در اقیانوس آرام با انتقال بخشی از ناوگان اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام صورت خواهد گرفت
از دکتر سید رضا میرطاهر
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:,
|
تغییر رهبران و روابط فراآتلانتیکی
تغییر رهبران و روابط فراآتلانتیکی
ماهیت و چگونگی روابط آمریکا و اتحادیه اروپا از اهمیت بسیاری در سطح بینالمللی برخوردار است. این روابط درطول دو دهه گذشته با فرازونشیبهای فراوانی همراه بوده است و دو طرف دربارة موضوعات گوناگون اشتراکنظر و یا اختلاف داشتهاند. تصور غالب پس از فروپاشی شوروی این بود که آمریکا و اروپا بهدلیل فقدان «دشمن مشترک» دیگر نمیتوانند مانند گذشته با یکدیگر همکاری کنند و بهتدریج اختلافات بین آنها افزایش مییابد. به گفته رابرت کاگان، از این پس آمریکا و اروپا در دو دنیای متفاوت زندگی میکنند. اختلافات آمریکا و اروپا با جنگ عراق به اوج خود رسید و دو طرف مواضع شدیدی را علیه یکدیگر اتخاذ کردند که تاکنون سابقه نداشت. فرانسه و آلمان با اقدام نظامی آمریکا مخالفت کردند و دولت بوش کشورهای اروپایی را به دو دسته (متحدان جدید و قدیم) تقسیم کرد.
اما با وجود این اختلافات، بهتدریج روابط فراآتلانتیکی بهدلایل مختلفی رو به بهبود گذاشت. یکی از مهمترین دلایل بهبود روابط دو طرف، تغییر در رهبران کشورهای فرانسه، آلمان و ایالات متحده بود. روابط بین فرانسه، آلمان و ایالات متحده به طرق مختلف ساختار و محتوای روابط فراآتلانتیک را تعیین میکند. این سه کشور، سه بازیگر تعیینکننده در این زمینه هستند. بریتانیا بازیگر چهارم است اما این کشور از یک طرف بهدلیل روابط ویژهاش با آمریکا و از طرف دیگر نگرش نسبتاً متفاوتی که در مقایسه با آلمان و فرانسه به اروپا دارد، چندان تغییری در این روابط ایجاد نمیکند و همواره از تقویت مناسبات فراآتلانتیکی استقبال کرده است.
روی کار آمدن آنگلا مرکل و نیکولا سارکوزی باعث شد که رویکرد آلمان و فرانسه نسبت به آمریکا تغییر یابد. این دو برخلاف پیشینیان خود تلاش کردند تا همکاریهای خود را با آمریکا تقویت کنند، اما موضوع مهمتر، به قدرت رسیدن باراک اوباما در آمریکا بود. اوباما با تعدیل رویکردهای یکجانبه بوش و تأکید بر همکاریهای فراآتلانتیکی زمینه را برای تقویت بیشتر این روابط فراهم کرد. درمجموع، روابط فراآتلانتیکی طی چند سال گذشته در بهترین دورة خود پس از جنگ سرد قرار داشت. افزایش همکاریها در افغانستان، هماهنگی درمورد لیبی، هماهنگی درمورد برنامه هستهای ایران و اتخاذ موضع مشترک درقبال سوریه از مصادیق این همکاری هستند.
اما اکنون هر سه نفر (سارکوزی، مرکل، و اوباما) به پایان دوره خود رسیدهاند؛ سارکوزی رسماً کاخ الیزه را به اولاند واگذار کرد، مرکل برای پیروزی مجدد راه دشواری را پیشرو دارد و اوباما از موقعیت قاطع برای پیروزی برخوردار نیست. حال باید دید که شکست مرکل و اوباما در برابر رقیبان خود، چه تأثیری بر روابط فراآتلانتیکی خواهد گذاشت.
فرانسه
در فرانسه، متأثر از دیدگاههای گلیستی، همواره یک سنت مقابلهگرایی با آمریکا وجود داشته است. ژاک شیراک نیز بهعنوان یک دولت راستگرا تلاش داشت تا این سنت را حفظ کند. در این راستا، ضمن مخالفت با پیوستن مجدد به ناتو بهشدت با اقدام یکجانبه آمریکا در عراق مخالفت کرد، اما روی کار آمدن سارکوزی در سال 2007، رویکرد این کشور را به آمریکا تغییر داد. پیروزی سارکوزی در انتخابات سال ۲۰۰۷، تأثیرات مهمی بر سیاست خارجی فرانسه گذاشت و بهنوعی دوره جدیدی را در سیاست خارجی این کشور رقم زد. مهمترین هدف اعلامی و اعمالی سارکوزی، عبور از چارچوب گلیستی سیاست خارجی بود که برای مدت بیش از چند دهه بر سیاست خارجی این کشور حاکم بود. بر این اساس، سارکوزی برخلاف دوگل، اروپاگرایی را با آتلانتیکگرایی در تضاد ندانست و سعی کرد با برقراری پیوند نزدیک با ایالات متحده و همچنین تقویت همگرایی اروپایی بهنوعی بین این دو ارتباط برقرار کند.
وی در جریان تبلیغات انتخاباتی خود در سال ۲۰۰۷، شعار «گسست» را انتخاب کرده بود. منظور او از این شعار این بود که عملاً خود را مقید به الزامات جمهوری پنجم و ادامه سیاستهای تهاجمی گلیستی نمیداند. بنابراین، سارکوزی سیاست فراآتلانتیکی جدیدی درپیش گرفت که توانست موجب تغییر در نوع مناسبات ناتو ـ اتحادیه اروپا شود. سارکوزی در جریان سفرهای انتخاباتی خود در سپتامبر ۲۰۰۷ به آمریکا، ضمن همراهی با بوش در زمینه مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی، صراحتاً سیاست فرانسه را در مخالفت با حمله آمریکا به عراق و تهدید این کشور به وتوی قطعنامه احتمالی شورای امنیت در این زمینه، نادرست خواند و آن را یک واقعه تلخ در تاریخ روابط آمریکا و فرانسه معرفی کرد.
درمجموع، در دوره سارکوزی که آمریکاگراترین رئیسجمهور فرانسه در تاریخ جمهوری پنجم بهحساب میآید، همکاری با آمریکا در زمینه مسائل اقتصادی، بینالمللی و منطقهای بهویژه در منطقه خاورمیانه افزایش یافت. همچنین فرانسه در دوره سارکوزی بار دیگر در سال 2009 به ساختار فرماندهی و عملیاتی ناتو بازگشت و همکاری خود را با این سازمان افزایش داد تا به این طریق بتواند در جریان تصمیمسازی و سیاستگذاری حضور مؤثر داشته باشد.
سارکوزی اما دیگر در الیزه نیست و بهجای او اولاند چپگرا به قدرت رسیده است که تمرکز خود را بیشتر به مسائل داخلی و اقتصادی فرانسه معطوف کرده است. با توجه به گرایشات گلیستی اولاند، تصور غالب این است که با روی کار آمدن وی از میزان همکاری فرانسه و آمریکا در زمینههای مختلف کاسته میشود. او درباره بهینه بودن تصمیم سارکوزی برای پیوستن مجدد به ناتو ابراز تردید کرده است. همچنین بر فراخوانی سربازان فرانسوی از افغانستان، قبل از موعد اعلامی ازسوی سارکوزی و مورد توافق ناتو، تأکید دارد.
درمجموع، اگرچه بهنظر نمیرسد که در دوره اولاند شاهد مقابله فرانسه با آمریکا، همانند دوره شیراک باشیم؛ اما بدون تردید ماهعسل روابط فرانسه با آمریکا در دوره سارکوزی را نیز باید پایانیافته تلقی کرد.
آلمان
مخالفت آلمان با حمله نظامی آمریکا به عراق از معدود مواردی بود که آلمان را در مقابل آمریکا قرار میداد. آلمان درطول دوران جنگ سرد همواره روابط سازنده و مستحکمی با ایالات متحده داشته است و دوران صدراعظمی گرهارد شرودر درواقع انحرافی از مسیر روابط آلمان با آمریکا بود. مرکل، بار دیگر به مسیر روابط خوب و نزدیک سنتی با واشنگتن بازگشت. در دوره شرودر، مرکل بهعنوان رهبر اپوزیسیون تلاش میکرد که روابط خوبی با دولت بوش برقرار سازد. مخالفت با شرودر و عدم مخالفت با جنگ عراق، دو موضوعی بود که مواضع مرکل را به بوش نزدیک میکرد. اگرچه آلمان همچنان تمایلی به حضور فعال در عرصه بینالمللی ندارد اما آنگلا مرکل در دوره صدارت خود تلاش کرد تا حتیالامکان مواضع خود را با آمریکا هماهنگ کند و اختلافات پیشآمده را به فراموشی بسپارد.
آنگلا مرکل از حزب دموکرات مسیحی آلمان است که همواره تمایل زیادی به روابط فراآتلانتیکی دارند، اما با توجه به نتایج انتخابات ایالتی و میزان کم آرای طرفداران مرکل، احتمال پیروزی سوسیال ـ دموکراتها در این کشور قوت گرفته است. این موضوع میتواند باعث تعدیل مواضع دولت آلمان در روابط فراآتلانتیکی خود گردد.
آمریکا
اما موضوعی که بیش از همه در بهبود روابط فراآتلانتیکی تأثیر داشت، روی کار آمدن باراک اوباما بهعنوان چهلوچهارمین رئیسجمهور آمریکا بود. اوباما با تغییر رویکرد آمریکا و گرایش به چندجانبهگرایی و همچنین تأکید بر تقویت مناسبات فراآتلانتیکی زمینه بهبود نگرش اروپاییها به آمریکا را فراهم کرد.
در دوران بوش، افکار عمومی اروپا یک نگرش منفی بیسابقه به آمریکا داشت. بوش اتحادیه اروپا را بهعنوان یک مجموعه واحد نمیپذیرفت و بهدلیل ضعف کشورهای اروپایی، چندان جایگاهی برای آنان در ترتیبات بینالمللی درنظر نمیگرفت، اما با روی کار آمدن اوباما، هم رویکرد دولتهای اروپایی و هم نگرش افکار عمومی این کشورها به آمریکا تغییر کرد. براساس آمار نظرسنجی صندوق آلمانی مارشال، میزان حمایت مردم اروپا از اوباما در مقایسه با بوش به شکل زیر است:
آلمان
فرانسه
ایتالیا
اسپانیا
انگلستان
هلند
پرتغال
بلغارستان
اسلوواکی
رومانی
میزان موافقت با بوش در سال 2008
12
11
27
11
17
18
20
22
19
44
میزان موافقت با اوباما در سال 2009
92
88
91
85
82
90
90
72
71
58
(Transatlantic Trends, 2009)
اوباما از حزب دموکرات آمریکاست که معمولاً اروپاییتر از جمهوریخواهان هستند و در برخورد با بحرانهای بینالمللی الگوی چندجانبهگرایی را که مورد حمایت اروپاییهاست، اتخاذ کردهاند. روی کار آمدن اوباما با حمایت و استقبال دولتها و مردم کشورهای اروپایی همراه بود. وی به همراه تیم اقتصادی، امنیتی و وزارت خارجه در ماههای اول ریاستجمهوری خود به روشنی اعلام کردند که در مواجهه با مهمترین چالشهای بینالمللی، احیای مشارکت فراآتلانتیک ضروری است. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، در نطقی در مجلس سنای این کشور اعلام کرد که «در بسیاری از موضوعات جهانی، آمریکا متحدی نزدیکتر از اروپاییها ندارد».
تأکید اوباما بر تقویت چندجانبهگرایی در مقابله با بحرانهای بینالمللی مورد استقبال اروپاییان قرار گرفت؛ زیرا بدون شک آنها میتوانستند در این چهارچوب نقش فعالتری نسبت به دوره بوش ایفا کنند. در این چارچوب، استفاده یا تهدید به استفاده از قدرت کمتر مورد توجه قرار میگرفت و در عوض، قدرت نرم بیش از هر زمانی بهکار برده میشود.
اما اوباما باید برای تداوم ریاستجمهوری خود یک رقابت دشوار را با میت رومنی، نماینده حزب جمهوریخواه، انجام دهد. پیروزی یک کاندید از حزب جمهوریخواه میتواند بار دیگر یکجانبهگرایی را در سیاست خارجی این کشور احیا کند که چندان باب میل اروپاییها نیست. بهنظر نمیرسد که در «قرن آمریکایی» رومنی، اروپاییان چندان جایی داشته باشند. بنابراین، شکست اوباما میتواند تا حدودی از میزان همکاریهای فراآتلانتیکی بکاهد.
درمجموع، با اقدامات این رهبران درطول چند سال گذشته افکار عمومی دوسوی آتلانتیک، این روابط را خوب ارزیابی میکنند:
وضعیت روابط فراآتلانتیک از نظر افکار عمومی اروپا و آمریکا
خوب (درصد)
بد (درصد)
اتحادیه اروپا
45
4
آمریکا
42
5
منبع: (Transatlantic Trends, 2011)
اما باید دید که درصورت تغییر رهبران در آمریکا و آلمان و پایان مثلث اوباما ـ سارکوزی ـ مرکل آیا اتحاد فراآتلانتیکی همچنان مستحکم باقی میماند؟
عزیز حاتمزاده، پژوهشگر مسائل اروپا
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:,
|
جنگ الکترونیکی ایران و امریکا
کارشناسان ضمن اعلام جنگ الکترونیکی ایران و امریکا:
در تواناییهای «فلیم» اغراق شده است
این یک ویروس ابتدائی است که گفته میشود توسط سازمان امنیت امریکا هدایت میشود. ولی چندان پیشرفته نیست و بسیاری از قابلیتهایی که رسانهها از آن گفتهاند را ندارد.
دیپلماسی ایرانی: ایران در حالی با غرب پای میز مذاکره بر سر برنامه هستهایاش نشسته که جنگ الکترونیکی امریکا علیه ایران وارد دور تازهای شده است. ویروس فلیم یا شعله که به تازگی به تاسیسات هستهای ایران حمله کرده و گفته میشود از خطرناکترین ویروسهای یارانهای دنیا محسوب میشود، هدفی جز ناکام گذاشتن برنامههای هستهای ایران ندارد. این در حالی است که در سایه این تهدیدها و حملات است که دو طرف قصد دارند وارد دور سوم مذاکرات در مسکو شوند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی میدلایست آنلاین، جیمز لوئیس، کارشناس امور نظارت تکنولوژیک در مرکز مطالعات استراتژی و بینالمللی در واشنگتن در این باره میگوید: «کشورهای بزرگی که سازمانهای جاسوسی عظیم در اختیار دارند از این شیوه مبارزه استفاده کردهاند که بسیار هم پیچیده است. این ویروس یارانهای سلاح نیست و نمیتواند یک سامانه جاسوسی هجومی فعال محسوب شود اما میتواند در عین حال بدون استفاده از وسایل سنتی تجسسی مثل هواپیماهای جاسوسی به همان میزان اطلاعات جمعآوری کرده و جاسوسی کند.»
وی در ادامه میگوید: «اگر بنا باشد واشنگتن میان این ویروس با جنگنده جاسوسیای که در خیابانهای تهران به نمایش در آمد و امریکا را به مسخره گرفت یکی را انتخاب کند بیشک این ویروس امنیتی را انتخاب خواهد کرد.»
لوئیس همچنین میافزاید: «البته نباید در قابلیتهای ویروس فلیم بزرگنمایی کرد، این یک ویروس ابتدائی است که گفته میشود توسط سازمان امنیت امریکا هدایت میشود. ولی چندان پیشرفته نیست و بسیاری از قابلیتهایی که رسانهها از آن گفتهاند را ندارد.»
وی تاکید میکند، اسرائیل نیز ویروسهایی از این دست در اختیار دارد و این مساله احتمال این که این ویروس در مکان دیگری غیر از ایالات متحده امریکا متحول شده و به کار گرفته شده باشد را افزایش میدهد.
این در حالی است که بسیاری از کارشناسان ویروس فلیم را پیشرفتهترین و پیچیدهترین ویروسی که تا کنون ساخته شده، میدانند و اتحادیه بینالمللی ارتباطات نیز اعلام کرده است که این ویروس فراتر از ویروسهای موجود بازار که توانایی افشای اطلاعات را دارند، محسوب میشود.
یوهانس اولریخ، کارشناس مسائل حسابرسی در مرکز تکنولوژی سانس در این باره میگوید: «ویروس فلیم توانایی بالایی در افشای اطلاعات دارد که دیگر ویروسهای الکترونیکی چنین توانایی را ندارند اما با این حال احتمال این که این ویروس نسخهای از ویروسی پیشرفتهتر که قدرت تخریب و کارایی بالاتری داشته باشد، وجود دارد.»
اولریخ همچنین میگوید: «بخش اطلاعاتی این ویروس چندان خوب نیست و به نظرم برخی گزارشها نسبت به تواناییهای آن به اندازه بسیاری اغراق کردهاند.»
وی در ادامه میافزاید: «محال است که بتوان مکانی که این ویروس را فرستاده شناخت یا آن را رمزگشایی کرد. من بعید میدانم که یک فرد یا یک شخص به تنهایی عامل انتشار این ویروس باشد. البته به سختی هم میتوان گفت که انتشار این ویروس کار یک حکومت یا مجموعه تروریستی است.»
مارکوس ساکس، مدیر سابق مرکز ایترنت استورم، وابسته به مرکز سانس نیز در این باره میگوید: «چنین ویروسی را میتواند هر کسی طراحی کند اما این که برای یک هدف خاص ارسال شود، فقط کار یک کشور میتواند باشد.»
وی در ادامه میگوید: «فلیم همانند استاکس نت یک ویروس ویرانگر و تخریبی است که دستگاههای نظارتی در ایران را هدف قرار داده است، این ویروس شباهت بسیاری به ویروسهای تجسسی دارد که میخواهند مالکیت فکری را به دست گیرند اما نمیتوانند از سوی یک کشور خارجی تحت کنترل باشند.»
تا کنون ایالات متحده امریکا و اسرائیل مسئولیت این حمله اینترنتی را بر عهده نگرفتهاند اگر چه یکی از وزرای دولت اسرائیلی استفاده از چنین ویروسهایی را برای مبارزه با برنامه هستهای ایران مجاز دانسته است.
ایلان پیرمن، تحلیلگر مسائل ایران در شورای سیاست خارجی امریکا در این باره میگوید: «باید اقرار کنیم که جنگ الکترونیکی میان ایران و امریکا آغاز شده و تهران نیز به زودی سامانه دفاعی و هجومی الکترونیکی خود را تقویت خواهد کرد. هر چه باشد ایرانیها احساس میکنند که حملهای علیه آنها صورت گرفته و باید نسبت به آن واکنش نشان دهند. در چنین حالتی ایالات متحده امریکا نیز باید خود را آماده یک حمله الکترونیکی از سوی ایران کند.»
وی همچنین ابراز عقیده کرد که حمله الکترونیکی از سوی ایران شاید مثل چین و روسیه قوی نباشد اما از لحاظ سیاسی تاثیرات بزرگی خواهد گذاشت.
پیرمن درباره ویروس فلیم همچنین میگوید: «ویروس فلیم یا ویروسهای مشابه آن سلاح حقیقی محسوب نمیشوند بلکه به طور کلی ابزاری برای جمعآوری اطلاعات هستند.»
وی تاکید میکند، کشف این ویروس کسی را شوکه نکرد چرا که از سوی شرکت امنیتی روسی کاسپرسکی که با اتحادیه بینالمللی ارتباطات همکاری میکند، کشف شده است. فلیم میتواند دستورالعملهای روسیه را نیز تحت کنترل خود در آورد و از آنجا نیز اطلاعات جمعآوری کند.
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,
دیگر نشانههای چندانی از انعطاف بینالمللی در مقابل دولت سوریه به چشم نمیخورد. کنشهای جهانی همگی نشان از ذهنیت غرب برای شدت عمل هر بیشتر در برخورد با دمشق و متقاعد کردن چین و روسیه برای حرکت در این مسیر دارد. اکنون ولادیمیر پوتین، رییسجمهوری روسیه در آغاز سفر اروپایی خود به آلمان در دیدار با آنگلا مرکل صدراعظم آلمان، میگوید کشورش از هیچیک از طرفهای درگیر در سوریه حمایت نمیکرده و هرگز سلاحی را در اختیار مقامات سوریه قرار نداده است.
با این حال پوتین هم روز جمعه سخن از اوضاع نامساعد و خطرناک در دمشق به میان آورده و در مورد وقوع جنگ داخلی در سوریه هشدار داد. مقصد بعدی رییسجمهوری روسیه، فرانسه است، کشوری که پیش از این رییسجمهوری جدید آن رسما اعلام کرده بود که برای تغییر موضع روسها در مقابل بحران سوریه، در انتظار پوتین هستیم. لئون پانهتا وزیر دفاع آمریکا اعلام کرده است که کشورش در صورت ضرورت آماده هرگونه دخالت نظامی برای حل بحران سوریه است. پانهتا افزود: با این حال این دخالت نظامی باید در صورت لزوم با مجوز شورای امنیت سازمان ملل صورت گیرد. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا نیز که در سفر دانمارک به سر میبرد گفته است که احتمال حمله نظامی هر روز بیشتر میشود. وزیر خارجه آمریکا، روسیه را متهم کرده است که سیاست این کشور در قبال سوریه، در به راه افتادن جنگ داخلی در آن کشور کمک میکند. این اظهارات وزیر خارجه آمریکا بعد از آن بیان شد که روسیه و چین بار دیگر با اتخاذ تصمیمهای شدیدتر در قبال سوریه در شورای امنیت سازمان ملل مخالفت کردند. ادامه….
کلینتون گفت که روسها، به او میگویند که نمیخواهند جنگ داخلی در سوریه به وقوع بپیوندد، اما من به آنها میگویم که سیاستهای آنها کمک میکند که جنگ داخلی در سوریه اتفاق بیفتد. دفتر نخستوزیر بریتانیا هم عبارت آشنایی را برای سوریه به کار برده؛ بریتانیا اعلام کرده است که همه گزینهها روی میز است. بیل کلینتون در گفتوگویی با سیانان، آنچه را که در سوریه در حال رخ دادن است به حوادث دهه ۱۹۹۰ بوسنی تشبیه کرده است. جنگ بوسنی بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵، همزمان با ریاستجمهوری کلینتون به وقوع پیوست و سرانجام با دخالت گسترده نیروهای ناتو خاتمه یافت. رییسجمهوری پیشین آمریکا با این حال از همکار دموکرات خود در کاخ سفید به خاطر تلاشهایش برای ممانعت از حمله نظامی به سوریه در یک ساله اخیر قدردانی کرده و از توصیههای جمهوریخواهان به میترامنی کاندیدای جمهوریخواه ریاستجمهوری آمریکا برای لحاظ گزینههای تندتری چون گزینه نظامی در مقابل دمشق انتقاد کرده است. بانکیمون، دبیرکل سازمان ملل هم بعد از کشتار حوله، دوباره هشدار داده آنچه در سوریه میگذرد، کشور را به سمت یک جنگ داخلی «فاجعهبار» سوق میدهد. دبیرکل سازمان ملل که برای شرکت در کنفرانسی در سوریه به سر میبرد، گفت: ناظران سازمان ملل، تنها برای تماشای کشتار بیگناهان به سوریه نرفتهاند.
شورای حقوقبشر سازمان ملل متحد در پیشنویس قطعنامهای، سرکوب غیرنظامیان و اعمال خشونت بهویژه علیه کودکان و زنان را به شدت محکوم کرد و مدعی شد دولت سوریه مسوول این رویداد است. دمشق اما گروههای تروریستی وابسته به شبکه القاعده را عامل کشتار غیرنظامیان میداند. این در حالی است که در آستانه برگزاری نشست شورای حقوقبشر سازمان ملل در مورد سوریه، منابع مخالف دولت سوریه، از وقوع سومین کشتار دستهجمعی شهروندان آن کشور طی یک هفته اخیر خبر دادند و گفتند که افراد مسلح در منطقهای در غرب سوریه، ۱۳ کارگر یک کارخانه را از اتوبوس حامل آنان پیاده کردند و به ضرب گلوله کشتند. فیلم ویدیویی این کشتار که در یوتیوب منتشر شده اجسادی را نشان میدهد که ظاهرا با شلیک گلوله از فاصله نزدیک به قتل رسیدهاند. در پیشنویس قطعنامه روز جمعه شورای حقوقبشر از نقض آشکار حقوقبشر و عدم پایبندی دولت بشار اسد به قوانین بینالمللی در تحمل و تقبل مسوولیتهای خود در برابر ملت سوریه سخن به میان آمده است. در قطعنامه تاکید شده که دولت سوریه در حمایت از مردم خود موفق نبوده و به همین دلیل بارها از این حکومت خواسته شده است که به اعمال خشونت علیه مردم و نقض آشکار حقوقبشر پایان دهد. پیشنویس قطعنامه رسیدگی به وضعیت سوریه در چهارمین جلسه در مورد سوریه در شورای حقوقبشر، مورد تایید ۲۱ کشور عضو شورا و ۳۰ کشور ناظر قرار گرفت. در بخشی از پیشنویس قطعنامه آمده است که سازمان ملل هیاتی را برای بررسی کشتار حوله به سوریه خواهد فرستاد و پس از اعلام نتایج، عاملان جنایت مذکور را به دادگاه جنایات ضدبشر بینالمللی معرفی خواهد کرد. اما در مقابل دولت سوریه کشتار روستای حوله را به گروههای تروریستی نسبت میدهد. روز پنجشنبه، یک افسر ارشد ارتش سوریه همراه با «جهاد مقدسی»، سخنگوی وزارت خارجه این کشور در کنفرانس خبری حضور یافتند و نتایج تحقیقات کمیته دولتی در مورد کشتار ۱۰۸ نفر و از جمله ۵۰ کودک در حوله را بیان کردند. آنها همچنین به بعضی از سوالات خبرنگاران جواب دادند. مقدسی و افسر همراهش در این کنفرانس گفتند: آثار گلولهباران به وسیله توپ در روستا مشاهده نشد و این ثابت میکند که ارتش به روستا حمله نکرده است. مقدسی، بانکیمون دبیرکل سازمان ملل را متهم به آن کرد که «نویددهنده یک جنگ داخلی در سوریه است». او در این زمینه اشاره به اظهارات بانکیمون در مورد حادثه حوله داشت. سخنگوی وزارت خارجه سوریه گفت: ما خواهان موفقیت کوفی عنان هستیم زیرا موفقیت او در برقراری آرامش، موفقیت ما است. مقدسی افزود: ما شاهدانی داریم که به دلیل حفاظت از جانشان و روند تحقیقات نمیخواهیم اسامیشان را رو کنیم. تحقیقات کمیته تعیین شده از سوی دولت سوریه نشان داد که روستا از چند طرف مورد حمله گروههای مسلح ضد دولتی قرارگرفته است. او گفت: افراد کشته شده در حوله حمص در تظاهرات شرکت نمیکردند بنابراین دلیلی نداشت که دولت آنها را بکشد. مقدسی در ادامه گفت: نیازی به تحقیقات بینالمللی و ورود نیروی خارجی به این ماجرا نداریم. در کشتار حوله که روز جمعه گذشته رخ داد، ۱۰۸ زن و کودک و مرد کشته شدند. اما حادثهای که علاوه بر گسترش اعتراضات مردمی بیش از همه دولت سوریه را ناخرسند کرده، اعتصاب عمومی در مهمترین شهرهای این کشور و از جمله دمشق و حلب است. دیدهبان حقوقبشر سوریه مدعی شده است که دمشق برای مهار این معضل بزرگ به ارتش دستور داده است به زور متوسل شوند و مغازههای بستهشده را باز کنند. به گزارش آسوشیتدپرس، شاهدان عینی میگویند که بازار بزرگ حمیدیه در دمشق که به عنوان یکی از مناطق پر رفت و آمد معروف است برای اولین بار در تاریخ این بازار، مغازههایش بسته و گذرهایش خالی شده است. از دیگر سو فرماندهان مخالفان سوری نیز، دچار دو دستگی شدهاند که اگر نیروهای دولتی به سربازخانهها باز نگردند آیا همچنان باید آتشبس را نگه دارند یا نه. سرهنگ قاسم سعدالدین که خود را از فرماندهان این گروه از مخالفان دولت سوریه معرفی کرده است، روز چهارشنبه گفت که چنانچه نیروهای دولت بشار اسد تا ظهر روز جمعه به مفاد طرح آتشبس سازمان ملل متحد عمل نکنند، مخالفان مسلح دولت دیگر خود را به رعایت مفاد این طرح ملتزم نمیدانند. اما در اظهارنظری متفاوت، ریاض اسعد، فرمانده ارتش آزاد سوریه گفت که چنین ضربالاجلی از جانب آنها وجود ندارد. در مقابل او از کوفی عنان، نماینده سازمان ملل و اتحادیه عرب، خواسته است تا با انتشار بیانیهای، اذعان کند که طرح صلح او با شکست مواجه شده است.
روزنامه شرق . نسرین رضایی
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,
|
نقش نظام بین الملل در منطقه چیست؟
نقش نظام بین الملل در منطقه چیست؟
مقاومت خاورمیانه در برابر سلطه هژمون غربی
متن سخنرانی دکتر سید محمدکاظم سجادپور، استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل بین المللی در نشست بیداری اسلامی و تحولات خاورمیانه.
دیپلماسی ایرانی :خاورمیانه بین المللی ترین منطقه در جهان است. هیچ منطقه دیگری در دنیا نداریم که تا این اندازه بین المللی باشد و تا این اندازه انعکاس نظام بین الملل، بازیگران بین المللی و تحولات مربوط به آن ها روی این منطقه و متقابلا این منطقه روی نظام بین المللی قابل توجه باشد. از طرف دیگر ما با پدیده ای رو به رو هستیم که تعریف آن مشخص نیست. هنگامی که می گوییم نظام بین الملل، در عین حال که نمی توانیم به طور دقیق آن را تعریف کنیم، اما می توانیم برداشت و ذهنیتی کلی درباره آن داشته باشیم. در مورد خاورمیانه نیز وضعیت به همین گونه است. در مورد این که خاورمیانه به کدام موقعیت جغرافیایی اطلاق می شود و یا این که چرا با واژه خاورمیانه از این منطقه یاد می شود مناقشات زیادی وجود دارد. وارد این بحث ها نخواهیم شد. منظور از خاورمیانه در این جا بیست و دو کشور عربی و سه کشور غیر عربی است. اما باز هم در این تعریف مناقشاتی وجود دارد. به هر حال خاورمیانه پیچیده ترین انسان ها را دارد که می توانند در سریع ترین زمان خود را با بزرگترین تحولات بین المللی تطبیق دهند.
با توجه به اهمیتی که تحولات اخیر در تداوم یک سیر تاریخی دارد، سعی می کنم به این سوال پاسخ دهم که چگونه باید رابطه خاورمیانه و نظام بین الملل را تعریف و فهم کرد؟ پارادایمی که برای پاسخ دادن به این سوال پیگیری خواهد شد، هژمونی و مقاومت نه تنها به لحاظ سیاسی بلکه از نظر تاریخی است. خاورمیانه در پنج قرن گذشته عرصه تاخت و تاز هژمون های بین المللی بوده و در مقابل هر جا هژمونی وجود داشته باشد، چه در سطح منطقه و چه در سطح جهانی مقاومت هست. با این نگاه در پاسخ به سوالی که مطرح شد، سه مفهوم را مورد بررسی قرار خواهم داد:
1. معیار هژمونی جهانی؛ خاورمیانه به طور سنتی معیار هژمونی جهانی است. یعنی کشور یا مجموعه ای هژمون است که بر خاورمیانه تسلط داشته باشد.
2. چالش های هژمون؛ هژمون یا هژمون ها در خاورمیانه به طور پیوسته با چالش های مشخصی رو به رو بوده اند.
3. مدیریت هژمونی؛ مدیریت هژمونی در خاورمیانه در یک چشم انداز تاریخی قابل بررسی است.
خاورمیانه معیار هژمون بودن در دنیا است. در پنج قرن گذشته حداقل در چهار عصر هر کشوری که تمایل داشته تبدیل به یک قدرت جهانی شود، تسلط بر منطقه خاورمیانه را در دستور کار خود قرار داده است. عصر اول که عصر آغازین است سه قدرت بزرگ آن زمان یعنی اسپانیا، پرتغال و هلند در عرصه رقابت های خاورمیانه وارد شدند. با افول این قدرت ها در عصر میانی شاهد قدرت گرفتن روسیه، انگلیس و فرانسه هستیم. در این عصر البته انگلیس برتر است اما تمام رقابت هایی که روس و انگلیس در ایران دارند در قالب این مفهوم قابل فهم است. عصر بعد عصر امریکا و شوروی است و در دوران جنگ سرد نیز می بینیم که معیار تسلط بر جهان، به نحو قابل ملاحظه ای در عرصه خاورمیانه تعریف می شود. هر چند رقابت های نظامی نیز در این دوره قابل توجه است. سر انجام عصر چهارم که عصر پساجنگ سرد است که در این دوره با هژمونی امریکا رو به رو هستیم. اگر امریکا نتواند تسلط خود را بر این منطقه نشان دهد اساسا قدرت خود را در مناطق دیگر با چالش رو به رو خواهد دید.
این مفهوم نشان می دهد که رقابت های درون غربی نیز برای به دست آوردن هژمونی وجود داشته است. نکته دیگر این که بازیگران متفاوتی از جمله بازیگران بومی نیز در این مسئله دخیل بوده اند. این تکثر و تعدد بازیگران خصوصا در عصر جدید به اندازه ای زیاد شده که کنترل و اعمال هژمونی را با مشکل رو به رو کرده است. در دوران پس از جنگ سرد با چند جنگ عمده رو به رو هستیم که پای امریکا در آن ها در میان است. اشغال افغانستان، دو جنگ امریکا علیه عراق و جنگ گسترده و تمام عیار با تروریسم از طرف امریکا که در حال حاضر با ورود دراون و هواپیماهای بدون سرنشین ادامه دارد و یکی از خونین ترین عرصه های نبرد برای اعمال هژمونی است. به هر حال این مفهوم توضیح دهنده رفتار غرب در این منطقه است. اما همان طور که گفته شد هر جا هژمونی وجود دارد مقاومت و مخالفت هم هست و هژمون را با چالش هایی رو به رو می کند.
هژمون ها در پنج قرن گذشته من جمله امریکا حداقل با سه چالش رو به رو بوده اند. 1. چالش آگاهی و فهم منطقه؛ 2. چالش متحدین و اتحاد و 3. چالش پایداری و ثبات. این ها همه توضیح دهنده رفتارهای هژمون در تحولات اخیر هم هست. در مسئله چالش فهم و آگاهی باید گفت که علیرغم وجود دانش گسترده در مورد خاورمیانه در کشورهای غربی و گسترش این رشته، در عرصه سیاسی و عملیاتی همیشه غرب و هژمون ها با تعجب مواجه بودند. علت این تعجب عدم آگاهی از جزئیات، پیچیدگی ها و مسائل مربوط به منطقه است. در این منطقه انواع بازیگران، انواع حوزه های تاریخی و انواع قواعد و مسائل و موضوعات وجود دارد. نمونه این تعجب، غیرمنتظره بودن موج تحولات کشورهای عربی برای امریکا است. کسانی که فکر می کنند امریکا مسائل اخیر را مدیریت کرده است، اگر به جزئیات رفتار امریکا در جریان بیداری اسلامی توجه کنند خواهند دید که موضع امریکا درباره انقلاب مصر طی یک روز سه بار تغییر کرد.
معضل آگاهی با معضل متحد همراه است. هژمون ها در منطقه به دنبال انواع متحدان بوده اند. حال یا متحدین در قابل رژیم های سیاسی جست و جو می شدند یا در قالب احزاب و گروه ها و یا در قالب گروه های اجتماعی. مشکلی که این متحدین داشتند، بسیار است. بزرگترین متحد غرب در حال حاضر در خاورمیانه رژیم صهیونیستی است که نه تنها کمکی برای اعمال هژمونی نکرده بلکه خود تبدیل به یکی از بزرگترین دردسرهای هژمون شده است. مبارک یک متحد غرب است که در حال حاضر با چالش رو به رو شده است. اما به نظر من این متحدین تنها در رژیم ها و حکومت ها خلاصه نمی شوند و رژیم ها بخشی از متحدین غرب هستند. در حال حاضر ایالات متحده به دنبال پیدا کردن احزاب و گروه های حتی اسلامی است که بتواند روی اتحاد آن ها حساب کند. در زمینه طبقات اجتماعی نیز هژمون برنامه دارد. هژمون فکر می کند که طبقه متوسط در خاورمیانه متحد هژمون است که در این زمینه هم دچار اشتباه است چون طبقه متوسط رشد یافته در دو دهه گذشته هم مذهبی است و هم به شدت ناسیونالیست است. لذا اتحاد با هژمون را بر نمی تابد.
معضله سوم کسری ثبات و مسئله مهم ثبات استراتژیک است. این مسئله در خاورمیانه حائز اهمیت است. در منطقه ثبات تا حدی از طریق حضور مستقیم ایالات متحده برقرار شده و تا حدی هم از طریق رژیم ها. اما تحولات دو سال گذشته نشان داد که تمام استراتژی اتحاد این رژیم ها برای ایجاد ثبات دچار مشکل است و بحث داغی را در بین خود هژمون ایجاد کرد که این نوع ثبات، فی الواقع ثبات نیست و آرام سازی است. این آرام سازی در قالب عناوینی مانند صلح و دموکراسی سازی عرضه شده ولی هیچ کدام نتوانسته است برای هژمون ثبات ایجاد کند. در این زمینه نیازی نیست که انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته به نوع خاص و ویژه ای در تاریخ روابط هژمون در منطقه تحول بزرگی ایجاد کرده است. تمام آن چه به عنوان ثبات به آن نگاه می کردند به شکل دیگری درآمده است.
اما هژمون، هژمون است و از منطقه دست بر نمی دارد. هژمون به راحتی جایگزین نمی شود. هژمون به دنبال مدیریت هژمونی است. در زمینه مدیریت فعلی منطقه در بین خود کشورهای غربی که مجموعه بلوک هژمون هستند و مخصوصا امریکا گفتمان ها و بحث های زیادی در جریان است. اگر بخواهیم این بحث ها را در فرم های مختلف بررسی کنیم، به سه دسته بندی می رسیم: 1. گفتمان هایی که مداخله محور هستند؛ 2. گفتمان هایی که هزینه محورند و 3. گفتمان هایی که چالاکی محور هستند. در گفتمان مداخله محور بحث عمده ای در این خصوص وجود دارد که غرب باید مداخلات خود را در منطقه گسترده تر کند. نهایت این گفتمان ها را در دوره بوش مشاهده کردیم که به اشغال نظامی دو کشور منتهی شد. اما بحث های مربوط به مداخله تمام نشده و ادامه دارد. در زمینه مداخله غیر نظامی لیبرال های مداخله گر معتقدند چون غرب ارزش های برتری دارد، باید منطقه را با ارزش های خود مهندسی کند و این لزوم یک مهندسی اجتماعی را می طلبد. گفتمان نظامی یا گفتمان لیبرال بحث های بنیادی خود را پیرامون ماهیت مداخله، پیامدهای مداخله و چگونگی مداخله سازمان می دهند. اما گفتمان هزینه محور معتقد است هژمون نباید مداخله کند. مداخله هزینه های اقتصادی و انسانی و مشروعیتی دارد. بنابراین باید روی مشارکت تاکید کرد. به نظر من طرحی که کشاندن قطر و امارات متحده عربی را به صحنه بازی بین المللی دنبال می کند، از گفتمان هزینه محور تغذیه کرده است. در انتها درباره گفتمان چالاکی محور باید گفت که دولت اوباما طی دو سال اخیر به این گفتمان توجه خاصی داشته است. این گفتمان معتقد است هژمون نباید دکترین های ثابت و تعیین شده ای داشته باشد. نباید چارچوب منسجمی را دنبال کند. بلکه باید نوعی چابکی و چالاکی و فی الواقع استراتژی بزن و در رو را دنبال کند. به نظر من همه این گفتمان ها برای مدیریت چالش هژمونی یعنی مقاومت به کار گرفته شده است.
اگر این تاریخ پنج دهه را با هژمونی مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که هژمونی گونه عمل کرده و برای تسلط بر خاورمیانه چه کار کرده و با چه چالش هایی رو به رو بوده و در حال حاضر چگونه آن را مدیریت می کند، خواهیم دید که یک نگاه فرونگرانه به خاورمیانه وجود دارد. این نگاه معتقد است که خاورمیانه منطقه ای است که هژمون برای درست کردن آن ماموریت دارد. در حالی که ریشه های تاریخی خاورمیانه از تمام هژمون های غربی چند مرتبه عمیق تر است. این باعث می شود که مقاومت گسترده ای در مقابل هژمون شکل گیرد.
نوشته شده توسط اژدر نیکنام | لينک ثابت |دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,